آیا پس از رسیدن شخص به سنّ بلوغ، میتوان او را به ازدواج وا داشت؟
1. بی تردید، تصمیمگیری دربارة زندگی آینده که انسان میخواهد در آن گام نهد و عمری را با آن سپری کند، به خود شخص مربوط است، بلکه میتوان گفت: اختیار زمانِ ازدواج (و حتی فردی که با او ازدواج میکند)، حقّ شرعی و قانونی فردی است که ازدواج نماید. 2. این نکته; یعنی لزوم پرهیز از اجبار به ازدواج به وسیلة اولیأ، از برخی آیات قرآن کریم نیز استفاده میشود. به عنوان نمونه در آیة شریفة زیر میخوانیم: "وَإِذَا طَـلَّقْتُمُ النِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَ َجَهُنَّ إِذَا تَرَ َضَوْاْ بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوف;(بقره،232) و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عدّة خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند; اگر در میان آنان، به گونه پسندیدهای تراضی برقرار شود." از آیه فوق به خوبی استفاده میشود که اولیای زنان حق ندارند شخص را از ازدواج با فردی که مورد نظر خود اوست باز دارند و مثلاً او را به ازدواج با شخص دیگری وادار کنند. مرحوم علامه طباطبایی در شرح و توضیح این قسمت از آیه شریفه میفرمایند: "اولیأ زنان، یا کسانی که در نفوذ کلمه مانند آنانند، پس از پایان زمان عده، نباید مانع ازدواج زنان با شوهران قبلی خود شوند، البته، آیه شریفه بر این مطلب دلالت ندارد که عقد، بدون اجازة ولی صحیح است."(تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 2، ص 237، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.) از این آیه شریفه استفاده میشود که زنان ثیّبه; یعنی آنان که یک بار ازدواج کردهاند، در ازدواج مجدّد خود هیچ گونه نیازی به جلب موافقت اولیأ خود ندارند، و حتی مخالفت آنان بی تأثیر است. ولی این که آیا ازدواج دختران باکره به اجازة ولی خود نیاز دارند یا نه، آیه از این قسمت ساکت بوده، و شرح آن در کتب فقهی آمده است."(تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 2، ص 129، دارالکتب الاسلامیة.) 3. در فتاوای فقهأ نیز، رضایت زن و مرد به ازدواج، از شرایط صحّت عقد است.امام خمینی; هنگام توضیح شرایط عقد، در شرط پنجم آن میفرمایند: "زن و مرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگر زن ظاهراً به کراهت اذن دهد و معلوم باشد که قلباً راضی است، عقد صحیح است."(توضیح المسائل مراجع، بنی هاشمی خمینی، ج دوم، ص 383، دفتر انتشارات اسلامی.) 4. با وجود شرط بودن رضایت طرفین و عدم صحت ازدواج اجباری در اسلام، در این آیین الهی، ازدواج دختر باکره، یعنی دختری که برای اولین بار میخواهد ازدواج کند، از دیدگاه غالب فقها، به اجازة ولی او موکول شده است. در اینباره، یادآوری این نکته ضروری است که وجود چنین شرطی برای ازدواج دختر باکره در اسلام، بی حکمت نبوده، میتوان دلایل زیر را برای آن برشمرد: الف ـ معمولاً آشنایی پسر و دختر با یک دیگر، با یک نگاه و در مجالس و معابر خاصی شروع میشود; از این رو، نمیتوان تنها چنین آشنایی آنی و لحظهای را، زمینة معقولی برای شکلگیری بنای خانواده به حساب آورد. ب: پدر نسبت به آن دختر جوان و بسا کم تجربه که یک پارچه احساسات است، دارای تجارب بیشتری است; وانگهی، چون ازدواج با واسطهگری پدر و اعلام رضایت او صورت گرفته است; از این رو، چنان چه پس از ازدواج، مشکلی رخ نماید، پدر که خود را مسئول این انتخاب میبیند و هم چنین دیگر بستگان، پا در میان گذاشته و در حل مشکل تلاش خواهند کرد، اما اگر با وجودمخالفت پدر، این ازدواج صورت گرفته باشد، در شرایط فوق; یعنی پیش آمدن مشکل حاد در زندگی آن دو، چه بسا پدر و سایرین، دختر را تنها بگذارند و به دلیل مخالفتهای اوّلی خود در ازدواج فوق، کوچکترین همکاری را در حل مشکل آنان، روا ندارند. اگر پدری به دلیل نداشتن اطلاعات لازم و یا تعصبهای خویشاوندی ناروا، ازدواجهای تحمیلی را پیشنهاد کند در این گونه موارد خوب است دختر با استدلال و منطق و با احترام با پدر سخن گفته، او را به مصالح واقعی راهنمایی کند و به گونهای او را با خود هم رأی نماید. پس شرط اجازة پدر برای ازدواج دختر باکره به مفهوم سلب اراده دختر و واداشتن او به ازدواج تحمیلی نیست; بلکه نوعی تدبیر و هدایت دختر به مصلحت واقعی اوست. روشن است در فرآیند این مصلحتسنجی، با منطق و استدلال پدر، دختر هم متقاعد میشود. 4. چنان چه، اقدام پدر، نه از روی مصلحتسنجی، بلکه فقط نوعی تحکّم و زورگویی به دختر باشد، با وجود مخالفت; مستدل و منطقی دختر، پدر، بدون هیچ مصلحتسنجی منطقی بر اشتباه خود اصرار داشته باشد، در این صورت با رأی حاکم شرع اجازة او ساقط است. 5. درباره شرط اجازه و رضایت پدر برای ازدواج دختر باکره مطالب دیگری هم وجود دارد که به فتوای مرجع تقلید خودتان مراجعه فرمایید.
اضافه کردن دیدگاه جدید