آیا حضرت موسی نمیدانست که خداوند را با چشم نمیشود دید؟ پس درخواست دیدن خداوند برای چه بود؟ دیگر این که پیامبر مگر نباید معصوم باشد؟ پس گنا
ادراک بر چند نوع است: 1. ادراک از طریق حس که مدرک هم باید محسوس باشد; 2. ادراک از طریق برهان و استدلال منطقی; 3. ادراک از طریق ذات و وجدان و شهود قلبی که بدون واسطة حس یا برهان، به واقعیت شیء دست پیدا میکند یا آن را مشاهده میکند; مانند ادراک خود و قوای خودمان به وسیلة خودمان که به علم نفس به ذات خود و به قوای ذات خود و نیز علم انسان به ذات خود و به قوای باطنی و اوصاف ذاتیه خود تعبیر میشود که در این ادراک سوم، هیچ چیز واسطه و دخیل نیست. در میان راههای مذکور، کدامیک از آنها میتواند درخواست حضرت موسی باشد؟ راه اوّل قطعاً نیست; گرچه بعضی از مفسران(تفسیر مجمعالبیان، ج 4 ـ 3، ص 474، انتشارات علمیه اسلامیه / تفسیر المیزان به نقل از روایت ضعیفه، ج 8، ص 270. ) این طریق را برای درخواست آن حضرت انتخاب کردهاند، لکن گفتهاند: موسی از زبان قومش این را درخواست کرده (درخواست رؤیت خدا با چشم) که البته این قول با نسبتی که حضرت به قومش داده که آنها را سفها دانسته ـ بدان جهت است که آنها از موسی خواستند تا خدا را با چشم رؤیت کنند ـ نمیسازد; "أتهلکنا بما فعل السفهأ منّا"( اعراف، 155 / تفسیر المیزان، ج 8، ص 268، انتشارات آخوندی. ) زیرا ممکن نیست که حضرت موسی مرتکب درخواستی شود که آن را از طرف قوم خود سفیهانه میداند. طریق دوم هم نمیتواند خواسته حضرت موسی باشد; زیرا آن طریق باید از راه درس و بحث و استدلال به دست آید، نه از راه رؤیت که آن هم قطعاً حاصل بوده است. طریق سوم، یعنی بیواسطه خدا را مشاهده کردن: گرچه نوعی از آن در این عالم برای انبیا و امامان: بعضی از بندگان امکان دارد; امّا به نحو کاملتر آن که کمال علم ضروری به خدا باشد ـ که حتی کوچکترین حجابی مانع نشود ـ میتواند در مورد خداوند متعال خواسته حضرت موسی باشد; زیرا آن حضرت گرچه خدا را کاملاً شناخته بود تا جایی که با او سخن میگفت و از برگزیدگان برای رسالت الهی محسوب میشد، در عین حال، آن حضرت آرزو کرد که معرفتش به حق تعالی بیش از گذشته شده و رؤیت قلبی و شهود باطنیاش به کاملترین شهود حق و علمش به حق، به کمال علم ضروری به حق تبدیل شود که خطاب رسید: ]حتی برای تو نیز[ چنین چیزی در این عالم با وجود بقای وجود طبیعت میسّر نیست; که بدن و قوای طبیعی همراه آن، حجاب چنین مرتبهای از علم و شهودِ کامل هستند; به همین جهت، خداوند فرمود: "نظیرش را به کوه نشان میدهم که با آن صلابت و استحکامی که کوه داشت، با یک تجلی الهی کوبیده و متلاشی شد و طاقت تجلی حق را نداشت." ضمناً به حضرت موسی فهماند که این مرتبه از رؤیت و مشاهده و لقای الهی، فقط در عالم آخرت میسر است; همانطوری که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده; "إِلی ربها ناظرة"( قیامت، 23. ) "انک کادح إلی ربک کدحاً فملـَقیه";( انشقاق، 6. ) زیرا انقطاع تام به خدای متعال حاصل نمیشود; مگر با قطع رابطه از هر چیزی حتی از بدن و توابع آن.( اقتباس از تفسیر المیزان، ج 8، ص 253. ) در مورد توبة حضرت موسی خاطرنشان میسازیم که توبه به معنای بازگشت به جای اول است. در غیر معصوم، توبه از گناه است; ولی در معصوم، چون گناه ندارد، قهراً از ترک اولیَ یا از کار غیر متوقّع است;( همان ص 255. ) همانند توبه حضرت آدم یا حضرت داوود و... که در قرآن ذکر شده است. در اینجا، حضرت موسی توقّع داشت که خدا را در همین عالم طبیعت و با وجود طبیعی خودش که زنده باشد، به نحو شهود کاملتر رؤیت کند که خطاب آمد: لقای الهی و رؤیت قلبی و شهود کاملتر، در آخرت میسر است که با فنأ بدن محقق میشود; در نتیجه گناهی نبوده تا با عصمت منافات داشته باشد; البته برای انسان کامل ـ پیامبر اسلام و امیرمؤمنانـ در همین دنیا نیز رؤیت قلبی حاصل است زیرا آنان قادرند با صرف نظر از وجود طبیعی به چنین ادراکی برسند و موسیچنین مقامی را تقاضا کرد. همراهان حضرت موسیغ چهل نفر نبودند، بلکه هفتاد نفر بودند: "واختارَ موسیَ قَومَهُ سَبعینَ رَجُلاً لِمیقـَتِنا;(اعراف،155) و موسی از قوم خود هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید." و دلیل مرگ آنان و بیهوش شدن حضرت موسیغ همان زمین لرزه و صاعقهای بوده که آنان را فراگرفته و آنان از هول و وحشت و یا برخورد برق صاعقه، از دنیا رفتهاند: "فَلَمّا اَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ قالَ رَبِّ لَو شِئتَ اَهلَکتَهُم مِن قَبلُ واِیّـَیَ; (اعراف، 155) و هنگامی که زمین لرزه آنهارا فرا گرفت ]و هلاک شدند[ گفت: پروردگارا! اگر میخواستی، میتوانستی آنهاو مرا پیش از این هلاک کنی." به هر حال، از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که این عده، مورد عفو و رحمت الهی واقع شدند و سرانجام، هلاک شدگان، بار دیگر زندگانی را از سر گرفتند و به همراه موسیغ به سوی بنی اسرائیل باز گشتند. حضرت موسیغ دربارة تقاضای عفو از خداوند میفرماید: "اَنتَ ولِیُّنا فَاغفِر لَنا وارحَمنا واَنتَ خَیرُ الغـَفِرین; (اعراف، 155) تو ولی مایی، ما را بیامرز و بر ما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانی."( تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 6، ص 391، نشر دارالکتب الاسلامیة. )
اضافه کردن دیدگاه جدید