دیدگاه قرآن دربارة مقام قرب الهی چیست؟
مسئلة قرب و بُعد، دو معنای نسبی هستند که مکان، زمان و حتی حقایق و معانی را با آن دو، توصیف میکنند; برای مثال دربارة مکان میگوییم: فلان چیز به ما نزدیک، و آن دیگری از ما دور است یا دربارة زمان گفته شده است: فردا به امروز، نسبت به پس فردا، نزدیکتر است یا درباره معانی و حقایق میگوییم: مسلمانِ بخیل ـ نسبت به نجات ـ دورتر از کافر سخی است و... . کلمة "قرب" دربارة خدای تعالی نیز به خاطر احاطهای که به هر چیز دارد، به کار گرفته شده است: "وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب;(بقره،186) و چون بندگانم سراغ مرا از تو میگیرند من نزدیکم."; "وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ;(واقعه،85) و ما از شما به او نزدیکتریم."; "وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ;(ق،16) و ما از رگ قلب به او نزدیکتریم." روشن است خداوند متعال، با این تعبیرها میخواهد مقصود را با عباراتی ساده و قابل فهم ادا کرده باشد، و گرنه مسئلة نزدیکی خدا به انسان مهمتر از این تعبیرها بوده، خدای سبحان بزرگتر از آن وصفها است; برای این که خدای تعالی، کسی است که نفس انسان را آفریده و آثاری برای آن قرار داده است; پس، خدای تعالی، بین نفس انسان و خود نفس انسان و بین نفس انسان و آثار و افعالش واسطه است; از این رو، خدا از هر جهتی که فرض شود و حتی از خود انسان به انسان نزدیکتر است. با توجه به مطالب بالا، به این نتیجه میرسیم که تقرب، به معنای آن است که کسی بخواهد به چیزی و یا کسی نزدیک شود; از این رو، تقرب الهی، به معنای نزدیک شدن بنده به خداوند است; یعنی بندة خدا، با پیمودن مراحل بندگی و نزدیکیاش به خدا، خودرا در معرض شمول رحمت الهی قرار میدهد و اسباب شرّ و عوامل شقاوت و محرومیت را از خود دور میکند; پس، قرب الهی، رسیدن به مقامی است که از ویژگیهای آن، رسیدن به سعادتهایی است که در غیر آن مقام به آن نمیرسد و آن سعادتها، عبارت است از: اکرام، مغفرت و رحمت الهی. پس، رسیدن به مقام قرب الهی، رسیدن به بلندترین مراحل سعادت است: "وَ السَّـَبِقُونَ السَّـَبِقُون # أُوْلَغکَ الْمُقَرَّبُون # فِی جَنَّـَتِ النَّعِیمِ...;(واقعه،10ـ12)آنهایی که در دنیا به سوی خیرها و در آخرت به سوی مغفرت و رحمت سبقت میگیرند، ]سابقین[، همان مقرّبان درگاه خدایند... ." معلوم است، چنین مقامی (نزدیکی به خدا) فقط از راه عبودیت و رسیدن به نهایت کمال آن حاصل میشود و بندگی تکمیل نمیشود مگر وقتی که بنده، پیرو محض باشد و اراده و عملش را پیرو ارادة مولایش کند; هیچ چیزی نخواهد و هیچ عملی نکند، مگر آن چه موافق با ارادة مولایش باشد و این همان داخل شدن در ولایت خدا و قرب الهی است.(ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 18، ص 548ـ549، بنیاد علمی و فرهنگی علامه;; همان، ج 19، ص 240ـ243.)
اضافه کردن دیدگاه جدید