بعضی انسانها از نظر عقلی، از همسنهای خود پایینتر هستند و به قول معروف: "متانت مخصوص به خود را ندارند." لطفاً بفرمایید از چه راهی می
چون مقصود شما ـ از انسانهای عقب مانده ـ روشن نیست ما در اینجا به چند دسته از انسانهایی که از نظر نیروی عقل و فهم با یکدیگر متفاوتند، اشاره میکنیم: اول: کسانی که به طور کلی از قوة عقل و فهم بیبهرهاند که به آنها "دیوانه" میگویند. این افراد هیچ تکلیفی از طرف خداوند متعال ندارند و در قیامت، مؤاخذه نمیشوند. در قرآن و روایات نیز به همین نام از آنان یاد شده است. دوم: کسانی که از نیروی عقل و فهم برخوردارند، ولی نه به اندازة کامل، یعنی به گونهای هستند که رفتار و گفتار آنان ـ نسبت به اقتضای سنّی که دارند ـ به جا و متناسب با شرایط حوزة آن رفتار و یا گفتار نیست، مانند "سفیهان" که در قرآن کریم از دادن اموال به آنان نهی شده است: "وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَآءَ أَمْوَ َلَکُمُ... ;(نسأ،5) و اموال خود را به سفیهان نسپارید." اگر مقصود شما از شخصی که "عقلش از هم سالانش کمتر است و متانت خاص خود را ندارد." کسی است که از عقل بهرهای ندارد و از دستة اول است، نمیتوان برای او کاری انجام داد; البته او را برای کارهایی که احتیاج به دخالت عقل ندارد و تنها با عادت پیدا کردن اعضا، انجام میشوند، میتوان تربیت کرد، ولی عقلِ آنها را نمیشود بازگرداند، مگر آن که زایل شدن عقل آنان به سبب نوعی مریضی یا مانند آن باشد که درمانپذیر باشد، و اگر مقصود شما، شخصی است که دیوانه نیست، بلکه ویژگیهای سفیه را دارد و از دستة دوم است، باید بگوییم این افراد از نظر شرعی دارای تکلیف میباشند و ممکن است با به کارگیری تربیتها و آموزشهای مخصوصی، از رشد کافی هم برخوردار شوند. سوم: کسانی که به ظاهر نه دیوانهاند و نه از نظر رشد عقلی ـ مانند سفیهان ـ دارای نقص میباشند، ولی در عین حال کم عقل و کوتاه فکر محسوب میشوند، به این معنا که در امور مهم و بزرگ، قدرت درک کافی را نداشته، فهم غلطشان، بیش از فهم درست آنان است; برای مثال در اموری مانند فهم دین و احکام الهی برداشت از معارف و اهداف دین، قدرت درک کافی را ندارند; اینها همان "انسانهای نادان" هستند که در پرسش خود به آن اشاره کرده بودید و در روایات به "بیعقل"، "کم عقل"، "احمق" و "نادان" تعبیر شدهاند. امام صادقدر این باره میفرماید: "خداوند بدتر از احمق خلق نکرده است." مقصود، انسانی است که کمالپذیر نمیباشد.(بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 1، ص 89، نشر وفأ، بیروت.) علیمیفرماید: "بهترین سرمایه، عقل است و بزرگترین فقر، حماقت است."(همان، ص 95.) هم چنین میفرماید: "تا هجده سالگی عقل و حماقت در ستیزند و در این سن هر کدام غالب شد باقی میماند."(همان، ص 96.) چهارم: کسانی که از موهبت عقل و فهم، به طور کامل برخوردارند: البته در میان این دو دسته کسانی هستند که بسیار ساده وپاکیزهاند، یعنی زرنگی گناه، شرّ، فریب و انحراف را ندارند واز نهایت اخلاص و صفای باطن برخوردارند که از آنها در روایات به "ابلهان" تعبیر شده است، چنان که از پیامبر9 وارد شده است که "اکثر اهل بهشت را ابلهان تشکیل میدهند."(أمالی، سیدمرتضی، ج 1، ص 30 ـ 31، نشر کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.) برخی از راههایی که برای فراوان شدن عقل در روایات آمده است عبارتاند از: 1. هم نشینی با علما: امام سجاد7 میفرماید: "معاشرت و همنشینی با علما، باعث ازدیاد عقل است."(بحارالانوار، مرحوم محمدباقر مجلسی، ج 1، ص 141، نشر وفأ، بیروت.) 2. استفاده از عطر: پیامبر9 میفرماید: "بنده خوش بو نمیشود، مگر آن که عقلش زیاد میشود."(دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج 2، ص 165، نشر دار المعارف.) هم چنین امام صادقنیز میفرماید: "بوی خوش، باعث تقویت عقل است."(مستدرک سفینة البحار، شیخ علی نمازی، ج 6، ص 611، نشر جامعة مدرسین حوزة علمیه قم.) 3. خوردن سذاب (= اسفند): در روایات وارد شده است که خوردن آن باعث زیادی عقل است. علما نیز چنین توضیح دادهاند که چون کودنی و بلادت از غلبة بلغم است و اسفند هم خاصیت برطرف کردن بلغم را دارد; به همین جهت خوردن آن باعث زیادی عقل میشود.(محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، ج 2، ص 515 ـ 516.) 4. خوردن کدو: این نیز در روایات برای زیاد شدن عقل سفارش شده است.(همان، ص 520.) در ادامه دربارة این که چگونه اختلاف استعدادها با عدالت الهی سازگاری دارد، توجه شما را به مطالب زیر جلب میکنیم: خداوند متعال، نظام آفرینش را براساس علم و حکمتش، نظام علّی و معلولی و سببی و مسببی قرار داده است; به این معنا که برای هر حادثه و پدیدهای در عالم، علتی وجود دارد، و هر علتی نیز معلولی مختص به خود دارد; مانند آتش که سبب گرما، و نور که سبب روشنایی هستند، و هیچ معلولی از علت خود و هیچ علتی هم از معلول خود جدا نیست. نمیشود آتش باشد; ولی نسوزاند، پدر و مادر، آنچه باید رعایت کنند را رعایت نکنند; در عین حال این بیتوجهی در سلامت فرزند اثر نکند و این مسأله با تجربه علمی ثابت شده و در روایات هم آمده است که مثلاً آمیزش در حال مستی یا در حال حیض و یا در حال مسمومیت غذایی یا دلهره، آثار سویی روی نوزاد میگذارد و همانگونه که آتش سوزنده است، چه انسان بداند و چه نداند هر غذا و روحیهای هم اثر ذاتی و طبیعی خود را دارد; چه والدین و افراد دیگر از آن آگاه باشند و چه آگاه نباشند; مگر اینکه چیز دیگری مانع اثر گذاری آن شود یا اثر آن را خُنثا کند; بنابراین هر یک از کری، کوری، فلجی و... علت خاصی دارد که تغذیههای ناصحیح، نسلهای گذشته، افراد جامعه و ارادة پدران و مادران در آن مؤثر بوده و باعث شده این گونه افراد در جامعه پیدا شوند. در این موارد، نوزادان بیگناهند و خداوند نیز منزه است. علت آن والدین و کسانی هستند که آگاهانه یا ناآگاهانه باعث شدهاند که این افراد، ناقصالخلقه به دنیا آیند و این، اثر ذاتی و بازتاب عمل آنهاست; اما از آنجا که خداوند رحمان و رحیم است، برای افرادی هم که به عللی در دنیا گرفتار این نوع بیماریها و حوادث دیگر میشوند، وظیفه و اجر و پاداشی خاص قرار داده است که اگر وظایف خود را انجام دهند و گناه نکنند، سختیهای آنان به نحو احسن جبران خواهد شد; به گونهای که صد در صد راضی خواهند شد; "إنّما یوفّی الصّـَبِرونَ أَجرَهُم بغَیر حِساب;(زمر، 10) بیتردید، صابران، اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند"; اما اینکه نوشتهاید: آیا انصاف است کسی 60 یا 75 سال شکنجه و محرومیت و سایر گرفتاریها را تحمل کند به امید آنکه بهشت ارزانی او شود ...، این فکر ناشی از تصور غیر واقعی ما در مورد عالم آخرت و نعمتهای آن، و عدم آگاهی از عوضی است که خداوند در برابر گرفتاریها قرار داده، و اگر عظمت عالم آخرت و حقیقت و ارزش اندک این عالم در برابر آن را درک کنیم، هیچ گاه این گونه فکر نخواهیم کرد. اگر ما از آن عالم خبر داشتیم که یک لحظه معلولیت چه عوضی دارد، همه آرزو میکردیم کهای کاش معلول بودیم "فَلاتعلم نَفس ما أُخفی لَهُم مِن قُرّة أعیُن...;(سجده، 17) هیچکس نمیداند که چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده."; و اگر معلولی خداوند عالم را نافرمانی و از هوای نفس و شیطان پیروی کرد و جهنمی شد، مقصر خود او است (همانند دوزخیان دیگر); و معلولیت، گرچه ممکن است باعث تخفیف و تسهیل در عذاب شود; ولی بالاخره معلولها هم انسان و تمام انسانها دارای تکلیف و حساب و کتاب هستند; البته این امید وجود دارد که حساب آنها آسانتر از دیگران باشد. ثانیاً، دنیا مزرعه آخرت و محل مسابقه و کوشش و آزمایش است، و همه چیز دنیا; مال، فرزند، مقام، صحت و سلامت، لذت و آسایش، درد و بیماری، کوری و کری، و تمام بدیها و خوبیهای دنیا وسیله آزمایش است. قرآن کریم میفرماید: "نَبلُوکم بِالشّر وَ الخیر فِتنة وَ إلَینا ترجعون;(انبیأ، 35) شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم; و سرانجام به سوی ما بازگردانده میشوید"، و در آیه 155 بقره میفرماید: "قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم; و به استقامت کنندگان بشارت ده"; بنابر این، دنیا جای تلاش و آزمایش بوده، جای آسایش و لذت بردن نیست; زیرا این لذتها و آسایشهای دنیایی نیز خود وسیله آزمایشند و افراد، با وسایل مختلف آزمایش میشوند. یکی با بینایی و شنوایی و دیگری با کوری و کری و یا درد و رنج و یا...; و در نظر اهل حقیقت و معرفت، هر کدام از اینها که انسان را به قرب الهی برساند، بهتر است; به همین جهت چه بسا درد دنیایی از لذت آن بهتر باشد.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 1، ص 524 ـ 535، دارالکتب الاسلامیه / عدل الهی، شهید مطهری / عدل در جهانبینی توحید، محمد ریشهری / عدل، محسن قرائتی.)
اضافه کردن دیدگاه جدید