قرآن، چه دیدگاهی دربارة "اجبار" دارد؟
در پرسش، ابهام وجود دارد و در آن دو احتمال داده میشود. یکی مفهوم "جبر و اختیار کلامی" و دیگری "اجبار و آزادی در اجتماع" ما در این جا به بررسی اجبار و اختیار در مفاهیم اجتماعی میپردازیم. در قرآن و اصطلاحات فقهی از "اجبار" به "اکراه" تعبیر شده و به معنای وادار کردن انسان به کاری است که از آن ناخرسند است، ولی از ترس ضرر مالی یا جانی یا عرضی بر خود یا بستگانش به آن اقدام میکند. برخی در تکمیل معنای آن اضافه کردهاند که اکراه عبارت است از وادار کردن انسان به چیزی که طبع او یا شرع آن را ناخوش دارد. پس از تعریف واژة اجبار به بیان نظر اسلام در مورد اجبار در اعتقادات، امور اخلاقی و تکالیف میپردازیم: اعتقادات و امور قلبیالف) اجبار و اکراه به معنای وادار نمودن به کاری که با طبع و اراده و خواست یک چیز ناسازگار است، در نظام عالم که براساس حکمت است راه ندارد "ثُمَّ اسْتَوَیََّ إِلَی السَّمَآءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلاْ ?َرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَآ أَتَیْنَا طَـآغعِین;(فصلت،11) سپس آهنگ ]آفرینش[ آسمان کرد، و آن را بخاری بود. پس به آن و به زمین فرمود: "خواه یا ناخواه بیایید." آنان گفتند: "فرمانپذیر میآییم." ب) اجبار، را در دو مقام تکوین و تشریع باید بررسی کرد. تکوین مقام هستها و واقعیتهاست و تشریع، مقام بایدها و تکالیف. خداوند انسان را "به طور تکوینی" مختار آفریده و او را در انتخاب هیچ عقیده و دینی مجبور نکرده است; "لاَ َّ إِکْرَاهَ فِی الدِّین"(بقره،256)، زیرا اساس دین بر ایمان و اعتقاد قلبی استوار است و اجبار در امور قلبی، مانند ایمان، محبت و عشق، راه ندارد. اجبار، تنها در اعمال و حرکات جسمانی مؤثر است و افکار و اعتقادات، امور تکوینیاند و راهی جز منطق و استدلال ندارد. از این رو، خداوند با قرار دادن انسان بر سر دو راهی خیر و شر "فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَغهَا "(شمس،8)، از او خواسته تا خود راه را برگزیند و با ارادة خود پیش برود; "إِنَّا هَدَیْنَـَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا;(انسان،3). ج) پیامبران از سویی راه رشد، کمال و هدایت را از بیراهه، گمراهی و ضلالت، بازشناساندهاند: "قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ"(بقره،256)، و از سوی دیگر، انتخاب انسان پیامدهای خود را دارد. برگزیدن کفر برخلاف انتخاب توحید به منزلة سم کشندة روح انسان و در واقع انتخابی خارج از انسانیت و عقلانیت است. از این رو انسان در مقام تشریع (= تکلیف) موظّف است که دین توحید را بپذیرد و حق ندارد با نپذیرفتن دین خداوند که مطابق با فطرت انسانی اوست. از انسانیت و عقلگرایی خارج شود: "وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الاْ ?ًِسْلَـَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الاْ ?َخِرَةِ مِنَ الْخَـَسِرِین"(آلعمران،85)، دراین مرحله اگر کسی از سر لجاجت، دین را نپذیرد و بگوید پیآمدهای آن را به عهده میگیرم، او اختیار خودش را دارد و بیتردید عذاب خواهد شد; ولی حق جوّسازی بر ضد دین را که مطابق با فطرت انسانی است ندارد. د) مردم پس از پذیرش دین، در برابر قوانین دینی مسؤول و متعهد هستند; ازاین رو، میبینیم که پیامبران با کسانی که از اجرای قوانین سرباز میزدند و به مبارزة با دین و نظام الهی میپرداختند به شدت برخورد مینمودند; "وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُوَّ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُو فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـَلاً مُّبِینًا;(احزاب،36) و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد، و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است." امور اجتماعیاز نکات گذشته، معلوم شد که اجبار در امور اعتقادی ممکن نیست; اما در امور اجتماعی، اگر چه اجبار ممکن است و فردی را میتوان با اجبار و زور به راستگویی و مراعات قوانین وادار کرد، ولی از نظر اسلام، این اجبار ارزش ندارد و کمالی برای کسی که با اجبار کار انجام میدهد محسوب نمیشود. تکالیفالف) اجبار در فروع و تکالیف، یکی از عناوینی است که تکلیف را بر میدارد; همان گونه که ضرر و حرج تکلیف را بر میدارد، کسی که بر حرام یا ترک واجب اجبار شود حرمت آن برداشته میشود; در قرآن کریم آمده است که اکراه به دوستی با کافران در حالت تقیه و ترس از نظر اسلام بلامانع است;(آلعمران،28). ب) اجبار در احکام وضعیه (عقود، ایقاعات) باعث بطلان آنها شده و اثر صحت بر آن مترتب نخواهد شد;(نسأ،4)(ر.ک: ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیة الله جوادی آملی، ص 25ـ66، نشر اسرأ / دایرة المعارف تشیع، مقالة اکراه / پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری، ص 119، انتشارات صدرا / تفسیر المیزان، ذیل آیه 256 بقره.)
اضافه کردن دیدگاه جدید