آیه تطهیر، نگرش ها و چالش ها(محمد اسعدی)

image: 
​بسم الله الرحمن الرحیم «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(احزاب،33) مقدمه قرآن کریم، ضیافت معرفت الهى است و بر این خوان پربار جرعه هاى ادب و محبّت نهاده اند که «القرآن مأدبه الله» و همگان را براى پذیرایى فرا خوانده اند. «فتعلوا مأدبته مااستطعتم» قرآن کریم عمود نورانى الهى است که از عرش تا فرش پرتو افکنده «کتاب الله حبلٌ ممدودٌ من السماء الى الارض» و نردبان بهشتى است که پله پله آیه هایش، اهل قرآن را به درجات بالاى بهشت مى رساند. «ان درجات الجنة على عدد آى القرآن یقال لقارئ القرآن اقراء فارق» و اینک رواست که بر آستان قرآن برساییم و به رسم ادب از جرعه هاى معرفتش بهره مند شویم. موضوع این نوشتار، آیه نورانى تطهیر است که در میان آیات قرآن درخشش ویژه دارد و از روز نزول آن بر جان پاک پیامبر، بارقه هاى لطف و رحمت ویژه حق را در بیت نورانى آن حضرت نمایانده است. تاریخ، گواه صادق اثر جان بخش نزول آیه بر شخص رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت ارجمند ایشان است. زمزمه و ترنّم عاشقانه ایشان تا ماه ها پس از نزول آیه، بر آستان «اهل بیت» شنیدنى است و صحنه زیباى محفل آسمانى اصحاب کساء، فرودگاه این آیه دیدنى! و چه این که در طول تاریخ، این آیه سند افتخار منزلت و ارج عرش اهل بیت به شمار آمده که انبوه روایات و اخبار معتبر شاهد آنست. در این باره سخن فراوان گفته اند. کمتر کتاب تفسیرى است که به مناسبت این آیه از فخر و شرف اهل بیت به تفصیل یا اجمال یاد نشده باشد. فزون بر این، کتب و رسایل و مقالات فراوان در این باره نگارش یافته است که نقطه مشترک همه آن ها اعم از دیدگاه هاى شیعه و سنى، اشاره به مقام ارجمند اهل بیت است. گو این که گاه به ندرت از این پیام روشن غفلت یا تغافل شده و بعضاً تفاسیرى انحرافى از آیه ارائه شده است. محققان اسلامى آن گاه که فارغ از مجادلات و حیهه بندى هاى کلامى و سیاسى به سراغ فهم آیه تطهیر رفته اند و در صدد کشف اصیل مراد آن برآمده اند. ظهور آیه تطهیر را در پرتو انبوه روایات معتبر تفسیر اذعان نموده اند، چه این که با بازگشت به عصر نخستین اسلام و فضاشناسى بستر نزول آن و توجه به فهم معاصران پیامبر و اصحابشان و تابعان این نکته مسلّم انگاشته مى شود که ذهنیت غالب در فضاى جامعه اسلامى، دلالت آیه تطهیر بر مقام و منزلت بلند گروهى خاص از خاندان پیامبر و در رأس ایشان خود آن حضرت بوده است; به گونه اى که همواره ادعاى شخصى مانند عکرمة مبنى بر اختصاص خطاب آیه به زمان پیامبر ـ آنگونه که گزارش کرده اند ـ نظرى شاذّ و خلاف مشهور تلقى شده و نوع مواجهه وى با این مسأله نیز گویاى این نکته است; چنانکه در روایت ابن جریر و ابن مردویه آمده است که عکرمه ضمن تکذیب تصوّر عام و شایع پیرامون آیه، از اختصاص مفهوم آن به زنان پیامبر سخن مى گوید: «لیس بالذى تذهبون الیه انما هو نساء النبى(صلى الله علیه وآله وسلم)»( ) همچنین غرابت ادعاى وى را مى توان از این نکته بدست آورد که به جاى تکیه بر برهان و استدلال و استناد به بیان پیامبر و شواهد منقول از شاهدان نزول آیه، مردم را دعوت به مباهله مى کند! «من شاء باهلته أنها نزلت فى أزواج النبى(صلى الله علیه وآله وسلم)»( ) از این عصر هر چه دورتر مى آییم، در پى جبهه بندى هاى خاص کلامى و سیاسى و متأثر از آن، نوع دیگرى از توجه به مفاد آیه را مى بینیم و ادعاى شاذّ عکرمه را که بدون استناد به روایت نبوى یا گزارش صریح شاهدان نزول آیه پیش از این در حاشیه آراء قرار داشت، در متن تفاسیر مربوط به آیه ملاحظه مى کنیم.( ) در کنار این رویکرد، تفسیر دیگرى مطرح مى شود که سعى دارد ضمن توجه به روایات تفسیرى و گزارش منقول پیرامون سبب نزول آیه، رویکرد متأخر و متأثر از جبهه گیرى هاى کلامى و سیاسى را نیز رها نکند. لذا مفاد آیه را شامل مصادیق گوناگون شمرده و از اهل بیت مفهومى عام ارائه مى کند که هم اصحاب کساء و هم زنان پیامبر را شامل شود.( ) به طور طبیعى در بستر منازعات و مجادلات عقیدتى، دامنه بحث پیرامون مدلول آیه گسترش یافته و تا امروز این بحث، نقش محورى خود را ایفا کرده است. آنچه تدوین این نوشته را با وجود کتب و مقالات فراوان در این موضوع باعث شده و هدف و رویکرد اساسى ما محسوب مى شود عمدتاً موارد زیر است که به نظر مى رسد کمتر مورد توجه دقیق محققان قرار گرفته است. 1. تبیین منظم و منطقى وجوه مربوط به آیه و روشن ساختن مغالطاتى که در مباحث پیرامون آن رخ داده است. 2. تبیین مبانى قرآن شناختى و تفسیرى بحث پیرامون آیه 3. اشاره به بُعد تربیتى عام آیه با صرف نظر از بُعد کلامى به عبارتى شاید بتوان گفت ویژگى اساسى این نوشتار، نگاهى روش شناختى به مباحث پیرامون آیه تطهیر است. مطالب نوشتار حاضر در چهار بخش سامان مى یابد: بخش اول: نگاهى کلّى به پیام آیه تطهیر بخش دوم: نقد و بررسى مبانى تفسیرى مربوط به آیه تطهیر بخش سوم: نگاهى به مفاهیم کلیدى آیه تطهیر بخش چهارم: نگاهى به روایات پیرامون آیه تطهیر بخش اول: نگاهى کلى به پیام آیه تطهیر پیشتر در مقدمه با نگاهى تاریخى دورنمایى از رویکردهاى مربوط به آیه تطهیر را گزارش کردیم. اینک درصددیم پیام اساسى آیه را از منظر دانشمندان و صاحب نظران جست و جو کنیم. به نظر مى رسد در این راستا مى توان از سه رویکرد مهم در تفسیر آیه یاد کرد: 1. رویکرد اول آنست که آیه صرفاً بیانگر فلسفه احکام شرعى و خطابات واقع در آیات پیرامون آنست بدون آن که گویاى فصل و منقبتى خاص براى مخاطبان آیه باشد. به عبارت دیگر، آیه در راستاى اراده تشریعى الهى نسبت به جعل احکام و بیان خطابات شرعى از غرض و فایده عمل به این احکام سخن مى گوید و علت غایى خطابات مزبور را بیان مى دارد نکته اى که مى تواند خطاب به هر انسان مکلفى صادق باشد امّا اهل بیت به جهت جایگاه خاص فامیلى، بیشتر مجدد توجه این خطابند و وضعیت حساس ترى دارند لذا در این آیه، اختصاصاً آنان مورد نظر قرار گرفته شده اند. بر این اساس مفهوم آیه تطهیر چنین خواهد بود: خداوند از خطابات شدید خود به شما هدفى ندارد جز آن که شما را که اهل بیت هستید از آلودگى و رجس مصون بدارد و پاکتان سازد. جمعى از مفسران اهل سنت نظیر فخر رازى، این تفسیر را مورد توجه قرار داده اند.( ) 2. رویکرد دوم آنست که آیه تطهیر ضمن بیان علت و غرض الهى از خطابات شرعى، حاکى از فضل و منقبتى ویژه براى مخاطبان است که در پرتو آیات الهى و به واسطه پیوندى که با بیت پیامبر دارند حاصل شده است. این رویکرد را مى توان در کلام سید قطب ملاحظه کرد. وى خطابات انشایى قبل از آیه تطهیر را ناظر به وسایل اذهاب رجس و اسباب تطهّر زنان پیامبر به عنوان مخاطبان خاص آیه وى اشاره مى کند که زنان پیامبر به عنوان پاکترین زنان زمین وقتى براى کسب طهارت، مخاطب این دستورات واقع شده اند، دیگران که منزلت و جایگاه آنان را ندارند به مراتب محتاج تر به این وسایل و اسبابند. او تلویحاً اراده الهى در آیه تطهیر را اراده تکوینى از نوع آیه «إِذَآ أَرَادَ شَیْـًا أَن یَقُولَ لَهُو کُن فَیَکُونُ» مى شمارد که گویا با مسلّم انگاشتن علم و التزام زنان به مضمون خطابات، از دلالت آیه بر تکریم بزرگ آنان چنین مى گوید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا، و فى العبارة تلطّف ببیان علّة التکلیف و غایته، تلطف یشى بأنّ الله سبحانه ـ یشعرهم بأنّه بذاته العلیّة ـ یتولّى تطهیرهم و إذهاب الرجس عنهم. و هى رعایة علویّه مباشرة بأهل هذا البیت و حین نتصوّر من هو القائل ـ سبحانه و تعالى ـ ربّ هذا الکون الذى قال للکون: کن، فکان، الله ذوالجلال الإکرام، المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر... حین نتصوّر من هو القائل ـ جلّ و علا ـ ندرک مدى هذا التکریم العظیم.»( ) 3. رویکرد سوم آنست که آیه تطهیر اصولا ارتباطى با خطابات شرعى زنان پیامبر نداشته و مستقل از احکام تشریعى و فارغ از بیان فلسفه و غرض تشریع احکام، حاکى از اراده قطعى الهى و سنّت جارى و حتمى خداوند درباره اهل بیت به معناى خاص آن است. بر این اساس آیه گواه فضل و منقبتى ویژه براى اهل بیت است که جز پیامبر و خاندان پاک و معصوم ایشان، کسى سزاوار آن نیست. بر این اساس آیه تطهیر صرفاً وعده و قرار مشروط الهى مبنى بر «اذهاب رجس» و «تطهیر» و مربوط به آینده نیست. بلکه نوعى حکایت و خبر قطعى از سنّت و قانون الهى در حق اهل بیت است که از آغاز خلقت نخستین فرد آنان تا پایان حیات آخرین آن ها را شامل است; گو این که این امر مطلق و عبث و غیرحکیمانه نیست. رویکرد اخیر که ریشه در انبوهى از روایات دینى دارد و مستند به ذهنیت و فهم شاهدان و معاصران نزول است عمدتاً در کلام عالمان و مفسران شیعى مورد تأکید واقع شده است هر چند به اجمال یا تفصیل در بیان برخى عالمان و مفسران اهل سنت حاکم حسکانى مؤلف شواهد التنزیل و ابوجعفر طحاوى مؤلف مشکل الآثار نیز سابقه دارد.( ) نکته مهمى که اشاره بدان در این جا مناسب است آنست که در هر یک از رویکردهاى فوق، بخش ها و فرازهاى آیه تطهیر به گونه اى مناسب توجیه پذیرفته و متناسب با آن تفسیر شده است. فى المثل دو رویکرد نخست با تأکید بر نظم ظاهرى آیات و سیاق مربوطه، به تفسیر آیه پرداخته است و رویکرد اخیر با تکیه بر مفهوم مستقل آیه از سیاق خود، به تفسیر آن مى پردازد و مبناى اساسى خود را شواهد فراوان روایى و ظهور مستقل خود آیه مى شمارد. بخش دوم: نقد و بررسى مبانى تفسیرى مربوط به آیه تطهیر از مباحث روش شناختى مهمى که پیرامون تفسیر آیه تطهیر و بررسى مباحثات مربوط بدان قابل توجه است. نقد مبانى تفسیرى آنست که بدون تحلیل دقیق آن نمى توان تصویرى دقیق و منطقى از مباحث ارائه کرد. از نکات اساسى در این باره آنست که مفسّر باید میان مبانى تفسیرى مورد قبول خود و آراء تفسیرش انجام و هماهنگى لازم را پدید آورد. به نظر مى رسد در مباحث مربوط به آیه تطهیر مهمترین مبانى تأثیرگذار در اختلاف آراء را مى توان تحت دو عنوان زیر مطرح نمود. 1. تفسیر قرآن در پرتو قرآن و شواهد درونى 2. تفسیر قرآن در پرتو سنّت و سیره و شواهد برونى ظاهراً اصل دو عنوان فوق اجمالا مورد اتفاق مفسران محقق اسلامى است، گو این که در تفاصیل و جزئیات آن اختلافات گاه عمیقى رخ نموده است. اینک به اجمال هر یک از این دو مبنا را مورد بررسى قرار داده و میزان و قلمرو تأثیر آن را بر تفسیر آیه تطهیر جست و جو مى کنیم. مبانى نخست که به نقش شواهد درونى قرآن در فهم و تفسیر آن ناظر است ریشه در قواعد و اصول قرآن شناختى و زبان شناختى دارد. قرآن به عنوان کلام الهى به غرض هدایت مردم در قالب زبان مردم تنزل یافته است. «قَدْ جَآءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَـبٌ مُّبِینٌ * یَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَ نَهُو سُبُلَ السَّلَـمِ»(مائده،15ـ16) «إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ قُرْءَ نًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(یوسف،2) طبعاً مدلول و مفاد روشن قرآنى را نباید از مراد الهى بیگانه شمرد و اهمیت دلالت عرفى و عمومى آیات را تحت ضوابط مربوطه نمى توان نادیده گرفت. البته در این باب درباه قلمرو واقعى ظهور است و افادات قرآن میان عالمان اسلامى بحث است; برخى تمام ظهورات را اعم از ظهوراتى که در حدّ نصّ صریح دلالت دارند یا بر حسب مصطلح علم اصول فقه، نصّ محسوب نیستند و ظاهر کلام به شمار مى آیند، معتبر تلقى مى کنند و برخى در حدّ ظهورات صریح و بى شبهه توقف مى کنند. یا برخى ظهورات مربوط به معارف عمومى را معتبر مى دانند و ظهورات مربوط به معارف عملى و شرعى را منوط به شرح و تفسیر سنّت مى دانند و برخى براى تمام ظهورات، اعتبار مستقل قایلند. به هر تقدیر اصل اهمیت ظهور قرآنى لااقل در معارف عمومى قابل انکار کسى از محققان نیست. از سوى دیگر عالمان اصول فقه در مباحث زبان شناختى خود نیز به ضوابط عرفى و عقلایى اعتبار و حجّیت ظواهر کلام الهى اشاره نموده اند. لکن همه سخن درباره آیه تطهیر بر سر این است که آیا نظم و چینش خاص فرازهاى قرآنى و از جمله این آیه با سایر فرازها و آیات پیرامون دلیل قاطعى براى انصراف مفهوم آن به جهتى خاص به حساب مى آید یا خیر؟ مفسّران اهل تسنن عمدتاً ارتباط سیاقى مزبور را اساس نظریه تفسیر خود پیرامون آیه و نقد شواهد مخالف را جمله انبوه روایات معتبر تفسیرى قرار داده اند. به نظر مى رسد با توجه به شواهد گوناگونى، وحدت سیاق آیات و فرازهاى متصل به یکدیگر، اصل حاکم و جارى در تمام قرآن نیست و هم اثبات آن محتاج دلیل و شواهد کافى است و هم نفى آن با شواهد دیگر ممکن است. این شواهد را مى توان به اجمال چنین گزارش کرد: اولا ترتیب موجود میان آیات و سور قرآنى، لزوماً همان ترتیب واقعى نزول نیست و اجمالا تغایر میان ترتیب نزول و ترتیب ثبت در مصحف جاى تردید نیست; گو این که مى توان شواهدى یافت مبنى بر این که ترتیب موجود نیز تحت اشراف پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و براساس حکمت و مصلحت صورت یافته و شکل و هیأت این ترتیب نیز در اعجاز بیان قرآنى دخیل است. بر این اساس اگر شواهد درونى در متن قرآن به حدّ کافى وجود داشت که به ارتباطى وثیق و مدون شبهه فرازهاى قرآنى بیانجامد، طبعاً سیاق مربوطه مورد توجه قرار مى گیرد. امّا اگر این شواهد در این حدّ اقامه نشود و احتمال مخالفى نیز به قوّت خود باقى بماند، دلیلى بر اصرار نسبت به مفاد خاص سیاقى وجود ندارد; هر چند جست و جو از مناسبت ها و حکمت هاى نظم موجود، امر دیگرى است. ثانیاً در مجموعه آیات و فرازهایى که وحدت نزول آن ها به اثبات مى رسد نیز دلیل قاطعى بر وحدت تمام موضوع آن ها وجود ندارد. بلکه به عکس شواهد فراوان قرآنى و روایى که امکان تغایر موضوعات یک آیه وجود دارد. از جمله شواهد قرآنى آیاتى است مشتمل بر خطابات متغایر است مثل: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَـذَا وَ اسْتَغْفِرِى لِذَنمـبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِـِینَ» (یوسف،29) اصولا صنعت التفات و گریز از مطلب و خطابى به مطلب و خطاب دیگر تحت شرایط و مناسبت هاى خاص از منابع زیباى ادبى و بلاغى است که در علم بلاغت از آن یاد شده و قرآن هم از آن بهره برده است. همچنین در روایات اسلامى نیز این مطلب مسلّم است که صدر و ذیل آیات ممکن است موضوعات متغایرى داشته باشند. در روایت منقول از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر عیاشى چنین آمده است که: «لیس شیئ أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إن الآیة ینزل أولها فى شیئ و أوسطها فى شیئ و آخرها فى شیئ ثم قال: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت...»( ) آنچه از این مضمون در روایات گوناگون آمده بدست مى آید آنست که لزوماً سیاق آیات با نگاهى سطحى نمى تواند چارچوب درستى براى شناخت دقیق پیام قرآنى باشد; چنانکه آیه تطهیر موضوعى متغایر با صدر آیه دارد. نظیر این مطلب را در روایات تفسیرى ذیل آیه ولایت (مائده،3) مى یابیم. براساس آنچه گذشت اصرار و پافشارى بر وحدت سیاق آیه تطهیر، سایر فرازهاى پیرامون آن نمى تواند توجیه درستى داشته باشند و لااقل مى تواند در حد یک احتمال ابتدایى عرضه شود که خود محتاج شواهد دیگرى است که هم سیاقى را تأیید کند یا لااقل معارضى در برابر آن یافت نشود. امّا تفسیرى که مفهوم مستقلى از آیه تطهیر ارائه مى دهد بر اساس مدلول ظاهرى خود آیه از یک سو و روایات تفسیرى فراوان از سوى دیگر است که در مجموع، مى تواند معترضه و مستقل بودن آیه را در میان خطابات مربوط به زنان پیامبر توجیه کند. شرح دو نکته (مدلول ظاهرى خود آیه و روایات تفسیرى) بعداً مورد اشاره و بررسى قرار خواهد گرفت. امّا دومین مبناى تفسیرى مربوط به آیه تطهیرى به نقش شواهد درونى در فهم آیه ناظر است. نقش سنّت به معناى گفتار و رفتار و تقریر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در تبیین و شرح قرآن کریم از آیات قرآن بدست مى آید: «وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...»(نحل،44) چنانکه اصولا آموزش معارف وحیانى در کنار تلاوت آیات آسمانى رسالت مهم پیامبر شمرده شده است: «یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَـتِهِى وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَـبَ وَ الْحِکْمَةَ»(جمعه،2) این شأن را رسول گرامى اسلام به اذن الهى پس از خود به عترت پاک خویش سپرده و آنان را در کنار قرآن، به عنوان مرجع علمى و معرفتى معرفى نموده است: «إنى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى، ان تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدى ابداً»( ) بر این اساس به هیچ وجه ناسازگارى میان قرآن و سنّت پذیرفته نیست و سنّت معتبر همواره شارح درست معارف قرآنى خواهد بود. هر تفسیرى از آیات قرآن که با سنّت معتبر ناسازگار باشد قابل تجدید نظر است. چنانکه هر فهمى از سنت که با مفاد روشن قرآنى ناهماهنگ باشد بى اعتبار است. با قبول این مبنا، درباره تفاسیر آیه تطهیر نیز سخن همین است. هر چند مفسران سنّى ممکن است تفسیر شیعى را مخالف قرآن تلقى کنند، امّا با توضیحاتى که در مبناى نخستین گذشت روشن شد که اصولا مسأله سیاق به عنوان اصل مسلّمى در تفسیر قرآن نیست تا مخالفت با آن، مخالفت با قرآن به حساب آید. به عبارت دیگر تفسیر شیعى کاملا سازگار با مدلول و مفاد خود آیه تطهیر به عنوان فرازى قرآنى که معناى تام و کاملى دارد و با تکیه بر شواهد قطعى نزول از اختصاص آیه به اصحاب کساء(علیهم السلام) و دلالت آن بر فضیلت و مقام بالاى آنان سخن مى گوید. در واقع روایات فراوانى که جایگاه آیه تطهیر را تبیین و از اختصاص آن به گروهى خاص یاد مى کند، وجهى از وجوه محتمل آیه تطهیر را تقویت مى نماید و وجوه محتمل دیگر را که با تکیه بر سیاق به ذهن مفسران مى رسد، رد مى کند. امّا تفسیر دیگر آیه که مورد توجه غالب مفسران اهل تسنن واقع شده احتمال ابتدایى آیه را اصل قرار داده و در صدد توجیه یا انکار و ردّ مضمون روایات برآورده و نقش مهم سنّت را در تفسیر قرآن از یاد برده است. بخش سوم: نگاهى به مفاهیم کلیدى آیه تطهیر مباحث عمده پیرامون آیه تطهیر به لحاظ چهار مفهوم کلیدى آن قابل توجه است. در این جا نکاتى در تبیین این مفاهیم در ارتباط با تفاسیر آیه بیان مى شود. ـ کلمه «إنّما» و دلالت آن بر حصر در آیه تطهیر معمولا مفسران شیعى در تبیین و تأیید تفسیر خاص خود، دلالت «إنّما» در صدد آیه را بر اختصاص اراده تطهیر به اهل بیت(علیهم السلام) مطرح مى کنند و مى گویند این کلمه مفید آنست که خداوند اراده کرده است که فقط اهل بیت(علیهم السلام) از مقام طهارت و عصمت بهره مند باشند. بر همین اساس شمول آیه را نسبت به دیگران رد نموده اند.( ) در مقابل مفسران سنّى با نقد دیدگاه مزبور معمولا از مفهوم حسر نسبى «إنّما» در آیه سخن گفته اند و اشاره نموده اند که معناى آیه این است که خداوند از خطابات اکید خود به شما سود و بهره اى براى خود دنبال نمى کند بلکه مى خواهد شما را به نتیجه ارزشمند عمل بدان خطابات برساند.( ) روشن است که این بیان مبتنى بر پیوند وثیق آیه تطهیر با خطابات مربوط به زنان است و اگر این پیوند معنایى مورد قبول نباشد، توجیه درستى از مفهوم حصر در آیه نخواهد بود. طبعاً نقدهایى که برخى از این مفسران بر تفسیر شیعى وارد نموده اند نقدهاى مبنایى خواهد بود که ارزش علمى ندارد. از سوى دیگر به نظر مى رسد اصولا تفسیر خاص شیعى منوط به افاده حصر در آیه نیست و شواهد مربوط به آیه براى افاده اختصاص و حصر کافى است. علاوه بر این نکته دیگرى که ذکر آن مفید است آنست که دلالت «إنّما» بر حصر بخش اول کلام در بخش دوم، سخنى دقیق و عام نیست. بلکه ظاهراً آنچه در جوهره این ادات است همان مفهوم تأکید شدید مطلبى و نفى عدم آن است; هر چند گاه در مقام حصر و اختصاص نیز واقع مى شود که با قراین قابل فهم است. طبرسى در مجمع البیان چنین مى گوید: «إنما تفید اثبات الشیئ الذى یذکر بعدها و نفى ما عداها»( ) در آیات متعددى مفهوم حصر آنگونه که شایع است از کلمه «إنّما» به دست نمى آید. مثلا آیه شریفه: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ...»(توبه،28) یا آیه شریفه «إِنَّمَا ذَ لِکُمُ الشَّیْطَـنُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَآءَهُ...»(آل عمران،175) در این دو آیه صرفاً تأکید بر پیام کلى آیه است نه حصر چیزى در چیزى به عبارتى آنچه از موارد مختلف استعمال این ادات بدست مى آید تأکید بر چیزى همراه با بقى مطلبى است که در فضاى سخن تصوّر شده است که گاه با همان مفهوم شایع حصر سازگار است مثل «إنّما أنت نذیر» که هم معناى «إن أنت إلاّ نذیر» است. ولى در آیه تطهیر مى تواند صرفاً گویاى تأکید بر اصل مطلب و پیام آیه باشد. لازم به ذکر است تفسیر شایع شیعى مبنى بر افاده «إنما» در آیه و دلالت آن بر حصر و اختصاص اراده الهى به پاکى اهل بیت نه دیگران با این اشکال مواجه شده که جزء دوم کلام در آیه که على القاعده محصور فیه است، اصل اذهاب رجس است: «إنما یرید الله لیذهب...» نه عنوان اهل بیت که در واقع جزء سوّم کلام است که دلالت حصر نسبت بدان ثابت نیست. آرى بنابر تفسیر سنّى و در ارتباط با خطابات ازواج، حصر نسبى مطرح است که با اشکال فوق مواجه نیست چون بر اساس آن گفته مى شود که خدا از خطابات اکید خود سود و بهره اى براى خود دنبال نمى کند بلکه صرفاً اذهاب رجس و تطهیر شما را خواسته است. ظاهراً مرحوم علامه طباطبایى با توجه به همین اشکال آیه را مشتمل بر دو حصر و قصر شمرده اند، یکى حصر اراده در اذهاب رجس و دیگرى حصر اراده اذهاب رجس در اهل بیت.( ) لکن ظاهراً این بیان، اشکال مزبور را حل نمى کند و لذا مناسب آن است که به همان بیان سابق حصر و اختصاص و حکم آیه اهل بیت(علیهم السلام) را مبتنى بر خطاب خاص و شواهد نزول بدانیم نه دلالت صریحى از جهت استعمال کلمه «إنّما». مفهوم «اراده الهى» در آیه تطهیر تعبیر «یرید الله لیذهب عنکم الرجس...» در آیه تطهیر نقش مهمى در تفسیر خاص شیعى ایفاء مى کند که در تفسیر شایع سنّى، این نقش معمولا مورد توجه نیست. اصولا اراده الهى گاه معناى تشریعى دارد و گاه معناى تکوینى و به عبارت دیگر گاه به معناى اعتبارى و مربوط به مقام جعل احکام و درخواست انجام اعمال است و گاه به معناى حقیقى و مربوط به مقام تحقق خارجى و فعلیت بخشیدن به مقصود. پیش از این در بیان رویکردهاى مهم در تفسیر آیه تطهیر به سه رویکرد اساسى اشاره شد که رویکرد اول مفهوم اراده الهى در آیه را صرفاً تشریعى مى شمرد که نتیجه آن این است که تعلق اراده الهى به اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت در آیه از باب تعلق اراده و خواست الهى به انجام تکالیف شرعى توسط عموم مکلفان و بالتبع نایل شدن به ثمرات و نتایج آن مى باشد. این تفسیر مبتنى بر پیوند سیاقى آیه تطهیر با خطاب گذشته به زنان پیامبر است و در واقع متعلّق اراده الهى را همان خطابات مى شمارد و اذهاب رجس و تطهیر را غایت و غرض عمل به آن خطابات مى داند. رویکرد دوم اراده الهى را به نوعى تکوینى و حقیقى مى شمارد که هرچند مانند رویکرد اول فى الواقع به همان خطابات تعلق یافته غایت و ثمره مذکور در آیه را هم مشروط به همان خطابات تلقى مى کند امّا با توجه به انتساب اراده به خداوند هستى بخش، تحقق آن را در ضمن تحقق شرط مزبور قطعى مى داند و در نتیجه فضل و منقبتى ویژه را براى اهل بیت ـ نه به معناى خاص آن ـ نتیجه مى گیرد. امّا رویکرد سوم به صراحت از تکوینى بودن اراده الهى در آیه سخن مى گوید و بدون آن که آیه را در مقام تعلیل خطابات زمان پیامبر بداند، تخلف ناپذیر بودن اراده الهى و غایت خاص خداوند را در حق اهل بیت(علیهم السلام) به معناى اصحاب کساء نتیجه مى گیرد. پیش از آن که در این باره بحث و تأملى را مطرح کنیم توجه به این نکته را لازم مى دانیم که هریک از رویکردهاى مزبور نظام منطقى خاص را دنبال مى کند که در نقد و بررسى آن باید مورد توجه قرار گیرد توضیح آن که میان حکم و موضوع آیه تطهیر در هر یک از این رویکردها تناسب خاصى برقرار است. رویکردى که اراده را تشریعى مى شمارد، لزوماً از دلالت آیه بر فضل و منقبتى خاص براى مخاطب آن طفره مى رود و آن را نمى پذیرد و بر همین اساس تفسیر مخاطب آهى به مفهوم عام اهل بیت شامل تمام منسوبین به خاندان پیامبر را برمى تابد. و رویکردى که اراده را تکوینى مى داند به نوعى از دلالت آیه بر فضیلت مخاطب آن سخن مى گوید و طبعاً بر حسب نوع و مرتبه این فضیلت در تفسیر مفهوم اهل بیت به عنوان مخاطب آیه موضع تفسیرى اتخاذ مى کند. در تفسیر شیعى که مرتبه فضیلت مزبور مرتبه بالایى است و ناظر به عصمت و طهارت از هر آلودگى و پلیدى فکرى و عملى و شخصیتى مى باشد بالطبع مخاطب آیه افرادى ویژه شمرده مى شود که سیره عملى آنان گواه شایستگى این مقام باشد و شواهد دیگر چنان منزلتى را براى آنان اثبات کند. در تفسیر سنّى نیز که مرتبه پایین ترى از فضیلت را مورد توجه قرار مى دهد مخاطب آیه را هماهنگ با آنچه سیاق آیات مى شمارد اختصاصاً همان بستگان نزدیک پیامبر مى داند که به سبب مراتب و مصاحبت نزدیک با آن حضرت، از نورانیت ایشان بهره مند شده اند. با این توضیح به بررسى و نقد رویکردهاى مزبور در ارتباط با مفهوم اراده الهى در آیه مى پردازیم. پیروان رویکرد اول در توجیه تشریعى بودن اراده الهى در آیه به وجوهى تمسک جسته اند که جاى تأمل جدّى دارد. یکى از وجوه مزبور، ارتباط سیاقى آیه با سایر خطابات پیرامون آن است که تصوّر شده این ارتباط به تشریعى بودن اراده الهى در این آیه منجر مى شود. وجه دیگر، ملازم بودن اراده تکوینى با سلب اختیار از مخاطب شمرده شده است. وجه سوم، تشابه اسلوب آیه تطهیر با برخى دیگر از آیات است که اراده الهى در آن آیات تشریعى مثل «مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَج وَلَـکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ...»(مائده،6) و وجه چهارم، عدم تشابه سیاق و ساختار آیه تطهیر با آیات اراده تکوینى دانسته شده است.( ) به نظر مى رسد هیچیک از این وجوه براى تشریعى شمردن اراده الهى و تفسیر آیه همکون با آن مفید نیست و اصولا گویا تصوّر دقیقى از اراده الهى و تشریعى یا تکوینى بودن آن در این رویکرد لحاظ نشده است. البته مخدوش بودن وجه اول از بیانات گذشته روشن شد چرا ارتباط و پیوند سیاقى و ملازمت آن با معناى خاص آیه صرفاً یک ادعاست. حال نکاتى در ارتباط با وجوه دیگر ارائه مى گردد: اولا اراده تشریعى به فعل مکلفان تعلق مى گیرد نه به فعل خود مرید و در آیه تطهیر اراده الهى به فعل خداوند تعلق گرفته و طبعاً تشریعى نیست، چون فرموده است «انّما یرید الله لیذهب عنکم...» یعنى خداوند اراده کرده است که خودش از شما پلیدى را دور سازد. آرى اگر مى فرمود «یرید الله لتذهبوا عن أنفسکم الرجس...» مفید اراده تشریعى بود. البته در رویکرد مزبور فعل مخاطبان و مکلفان متعلق واقعى اراده شمرده شده و آیه بر حسب تقدیر چنین تصور شده است که «یرید الله تلک التکالیف عنکم حتى یذهب عنکم الرجس بالعمل بها» این معنا فى نفسه مى تواند احتمال درستى باشد امّا نسبت به ظاهر آیه کاملا مخالف ظاهر محسوب مى شود و همراه با تکلّف فراوان است. ثانیاً اراده تشریعى و تکوینى گاه در قالب اوامر و نواهى بیان مى شود که اگر امر و نهى به حوزه احکام شرعى مکلفان مربوط باشد تشریعى است، مثل: «وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ...»(بقره،43) و اگر به حوزه تصرف در عالم تکوین و وجود اشیاء مربوط باشد تکوینى است مثل: «کُونُواْ قِرَدَةً خَـسِـِینَ»(بقره،65) «قُلْنَا یَـنَارُ کُونِى بَرْدًا وَسَلَـمًا عَلَى إِبْرَ هِیمَ»(انبیاء،69) طبعاً تعبیر آیه تطهیر از این باب نیست. ثالثاً اراده تکوینى الهى گاه به اشیاء عالم تکوین مانند موجودات طبیعى و تحوّلات خاص آن ها متوجه است که برحسب نظام درونى آن ها تحت تدبیر و اراده الهى، مراد الهى تحقق مى پذیرد و گاه به موجودات مختار و داراى اراده مانند انسان مربوط است; چنانکه در باب عزّت و ذلت و هدایت و ضلالت یا نجات و هلاکت انسان ها این مسأله مطرح است; نظیر آیات زیر: «قُلِ اللَّهُمَّ مَــلِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِى الْمُلْکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ...»(آل عمران،26) «فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُو یَشْرَحْ صَدْرَهُو لِلاِْسْلَـمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُو یَجْعَلْ صَدْرَهُو ضَیِّقًا...»(انعام،125) «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا...»(اسراء،16) «وَ إِذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْم سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ...»(رعد،11) روشن است که در این آیات اراده تشریعى منظور نیست چرا که متعلّق اراده، فعلى از افعال خود خداوند است نه فعل مکلفان. حال آیا تکوینى بودن اراده در این آیات لزوماً به معناى سلب اختیار از موضوع اراده است؟ با دقت در آیات فوق و سایر موارد در مى یابیم که اراده تکوینى الهى نگاه که به موجودات مختار مربوط مى شود مى تواند مسبوق به حسن اختیار یا سوء اختیار آنان بوده باشد. بر این اساس اراده الهى بر اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت نیز در صورت حمل بر اراده تکوینى مى تواند از همین باب باشد; یعنى مسبوق به حسن اختیار آنان و کسب مکارم و شایستگى هاى روحى باشد که مقام عصمت و طهارت در واقع پاداش و عنایتى ویژه در پى آن خواهد بود. علاوه بر این در خصوص عنایت ها و الطاف خاص الهى نظیر هدایت، عزّت، طهارت و... ـ نه در افعال سلبى و منفى نظیر ضلالت، ذلّت و هلاکت ـ نکته دیگرى هم قابل توجه است که این امور مى تواند ابتدایى ـ و نه پاداشى ـ و در راستاى رسالت ها و مسئولیت هاى خاص الهى باشد. توضیح آن که هر چند عناوین سلبى و منفى در صورت انتساب به فعل الهى لزوماً جزایى و مسبوق به سوء اختیار انسان هاست، امّا اوصاف مثبت در صورت انتساب به خداوند مى تواند ابتدایى باشد و بر این اساس هر چند «جعل رجس و پلیدى» از سوى خدا همواره مسبوق به سوء رفتار برخى افراد است: «...کَذَ لِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ»(انعام،125) امّا «اذهاب و دور ساختن رجس» از سوى خدا مى تواند ابتدایى و به عنایت خاص الهى و غرض حکیمانه ویژه اى مى باشد. حال در صورتى که در آیه تطهیر، اراده الهى، تکوینى و مربوط به منزلت خاص اهل بیت در نظر گرفته شود، مى تواند چنین تفسیر شود که خداوند خواسته است که اهل بیت داراى جایگاه ویژه و مشمول عنایتى خاص باشند که بر اساس آن مسئولیت هاى خطیر آنان به نحو احسن به انجام رسد; بدون آن که در انجام مسئولیت ها، جبر و اکراهى باشد. بلکه آنان با تکیه بر جایگاه ویژه مزبور، سعى مضاعف در حفظ منزلت خویش داشته و به اداى تکلیف شرعى خود مبادرت مىورزند. لذا در این دیدگاه، مقام عصمت کاملا با ضرورت دعا و مناجات و گریه و تضرّع و استغفار در سیره آنان نیز سازگار خواهد بود و به عبارت دیگر از آن ها رفع تکلیف نخواهد کرد. با این توضیحات، وجوه سابق در توجیه تشریعى بودن اراده الهى در آیه ناروا خواهد بود. اولا صرف تشابه اسلوب آیه تطهیر با فراز خاص از آیه 6 مائده براى تفسیر یکسان آن ها کافى نیست چرا که ارتباط و وابستگى آن فراز با مسأله جعل حکم شرعى روشن است و تغییر خطاب صورت نگرفته است بلکه فراز مزبور صراحتاً از فلسفه تشریعى حکم وضو و غسل و تیمم سخن مى گوید که این ارتباط در آیه تطهیر محل کلام و تردید جدّى است. ثانیاً عدم تلازم تکوینى بودن اراده با سلب اختیار از موضوع اراده روشن شد. ثالثاً عدم تشابه سیاق و ساختار آیه تطهیر با آیات اراده تکوینى یافت نمى شود، بلکه به عکس، شواهد روایى فراوانى که در بیان سبب نزول آیه و احتیاجات خود اهل بیت مطرح شده مؤیّد تکوینى بودن اراده الهى در آیه است چرا که از تحقق فضلیت مورد نظر آیه سخن مى گویند. نکته دیگرى درباره تعبیر «یرید الله...» در آیه مهم است آنست که اراده تکوینى مى تواند ناظر به عنایت مستمّر الهى در طول زندگى اهل بیت باشد نه صرفاً صدور فعل زمانند درباره آنان. توضیح آن که بر اساس تفسیر خاص شیعى، خداوند در آیه تطهیر صرفاً خبر از فعلیت یافتن و تحقق اراده تطهیر و اعطاى مقام عصمت به اهل بیت(علیهم السلام) در حین نزول یا زمان آینده نمى دهد. بلکه خبر از عنایتى خاص مى دهد که در طول زندگى آنان شامل حالشان بوده و خواهد بود. ملاحظه سایر آیاتى که به نحوى از اراده تکوینى الهى و اصولا تکوینیات عالم به صیغه مضارع سخن مى گوید. نیز این وجه را پذیرفتن مى نماید، مثل آیات زیر: «...وَلَـکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ»(بقره،253) «...وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُـلْمًا لِّلْعَــلَمِینَ»(آل عمران،108) «وَاللَّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ...»(نساء،27) «...وَیُرِیدُ اللَّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَـتِهِى وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَـفِرِینَ»(انفال،7) در این آیات به روشنى از اراده الهى به عنوان سنّتى عام و جارى در طول زمان سخن گفته شده و هرگز ناظر به تحقق فعلى از سوى خدا در زمانى خاص نیست. چنانکه در مواردى که با صیغه مضارع از فعل الهى مستقیماً یاد شده نیز لزوماً ناظر به زمان خاصى نیست مثل: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضَ أَن تَزُولاَ...»(فاطر،41) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّ بِینَ...»(بقره،222) حتى در آیاتى مثل آیه زیر که ممکن است تصوّر شود که اختصاص به زمان آینده دارد مى توان اشاره به سنّتى عام از سوى خداوند را یافت. «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَلـِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِینَ»(قصص،5) هر چند تفسیر این آیه به وعده نیک الهى مربوط به حاکمیت منجى عالم، تفسیرى کامل و تطبیقى صحیح است امّا با تدبّر در سیاق آیات مى توان از مفهوم عام آن نیز سراغ گرفت که ناظر به سنّت و قانون جارى الهى در طول زمان هاست و لذا در آیه بعد چنین آمده است: «...وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَـمَـنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُواْ یَحْذَرُونَ»(قصص،6) آیات پیش از آن نیز مربوط به ظلم و استضعاف فرعونیان زمان موسى(علیه السلام) درباره بنى اسرائیل است. با این توضیح معناى صحیح آیه تطهیر نیز بر اساس تفسیر شیعى، آن خواهد بود که خداوند (در اراده ازلى خود) چنین خواسته است که شما اهل بیت را از پلیدى و رجس مصون و پاک بدارد. این معنا ضمن آن که اراده تکوینى الهى را در آیه مى پذیرد، مفهومى عمیق تر از اراده اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت در زمان خاص نزول آیه یا پس از آن را مد نظر دارد. لازمه این معنا نکته دقیقى است که برخى روایات ذیل آیه با تعبیر زیر بدان اشاره کرده اند: «یطهّرکم تطهیراً من میلاد الجاهلیة»( ) یعنى زمینه ها و جنبه هایى از منزلت مورد نظر آیه اصولا به گذشته حیات اهل بیت مربوط است که خداوند نطفه آنان را در اصلاب و ارحام پاک و منزه از شرک و جاهلیت پرورش داده و در دامنى پاک آنان را رشد داده است; چنانکه در زیارت امام حسین(علیه السلام) به نقل از امام صادق(علیه السلام) چنین مى خوانیم: «أشهد أنک کنت نوراً فى الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمّات ثیابها»( ) روشن است که این ویژگى، اولا اختصاص به گروهى خاص دارد و درباره هیچیک از زنان پیامبر ادعا نشده است و ثانیاً مربوط به گذشته عمر آنان است و تحقق آن قطعى است که این امر جز با اراده تکوینى الهى به مفهومى که عنوان شد سازگار نخواهد بود. نکته دیگرى که مى توان نتیجه گرفت آنست که رویکرد دوم در تفسیر آیه نیز هر چند اراده الهى در آیه را حقیقى و تکوینى مى شمرد امّا از آن رو که در تطبیق خارجى مصداق آیه کسانى را مد نظر قرار مى دهد که در زندگى عملى آنان نشانى از مراتب بالاى طهارت و عصمت دیده نمى شود و لااقل میلاد آن ها عموماً میلاد جاهلى بوده و در دامن خانواده هاى مشرک و کافر پدید آمده اند، ناتمام مى باشد. ـ مفهوم «اذهاب رجس و تطهیر» در آیه تطهیر «لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» درباره این فراز اولا پیرامون مفهوم «اذهاب و تطهیر» و ثانیاً پیرامون متعلق آندو بحث است که در هر یک از رویکردهاى سه گانه گذشته ایندو متناسب با تفسیر مختار، معنا شده اند. رویکرد نخست که مبتنى بر پیوند سیاقى آیه تطهیر با خطابات زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و تشریعى بودن اراده است. اولا اذهاب و تطهیر را به معناى رفع و ازاله چیزى که تحقق یافته دانسته و ثانیاً متعلق آندو را رجس به معناى غبار و آلودگى ارتکاب معاصى و منکرات و قبایح شمرده است.( ) طبعاً معناى آیه همان تعلیل طبیعى خطابات مزبور خواهد بود و حاوى هیچ فضل و منقبتى هم نخواهد بود. امّا رویکرد دوم که مبتنى بر پیوند سیاقى آیه و تکوینى و حقیقى بودن اراده الهى در آیه است، اذهاب رجس را ازاله مبادى و زمینه هاى گناه با تهذیب نفس و بازداشتن قواى شهوت و غضب از میل به گناه شمرده و تطهیر را به معناى تحلیه و زینت کردن نفس به نیکى ها دانسته است. در این رویکرد مضمون آیه اشاره به قبولى قطعى اعمال مخاطبان و ترتب آثار جمیله بر آنست که از خصایص و مزایاى آنهاست که در پى عمل به خطابات گذشته حاصل مى گردد.( ) بنابراین، این رویکرد اذهاب را به معناى رفع و ازاله مى داند ولى متعلق آن را رجس به معناى گناه نمى شمارد بلکه مبادى آن را مد نظر دارد که به نظر مى رسد بازگشت این معنا به این است که اذهاب به مفهوم دفع و پیشگیرى است نه رفع چون ازاله و رفع مبادى نفسانى گناه و رجس همان دفع و پیشگیرى از ارتکاب رجس و گناه است. امّا رویکرد سوم که مبتنى بر استقلال خطاب آیه تطهیر و تکوینى بودن اراده الهى در آن است اذهاب را به معناى دفع و پیشگیرى مى شمارد و متعلق آن را تمام مراتب آلودگى و پلیدى مى داند که طبعاً ملازم معناى عصمت است که جز درباره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و سایر اولیاى ویژه الهى منتفى است.( ) واژه اذهاب همانطور که مى تواند مفید رفع و ازاله شیىء باشد، معناى دفع و پیشگیرى نیز هست که در واقع مرتبه دقیقترى از همان رفع است چون به معناى رفع زمینه هاى شیىء خواهد بود چنانکه در رویکرد دوم هم بر همین اساس تفسیر شده است. این توسعه معنایى در لغت عرب و ریشه معناى آن قابل توجیه است; از آن رو که اذهاب، صورت متعدى ماده ذهب و ذهاب است. ذهاب به معناى رفتن و سیر کردن و گذشتن است و طبعاً صورت متعدى آن به معناى بردن و گذراندن و عبور دادن است.( ) روشن است که این واژه وقتى با متعلق خود همراه با «عن» مى آید هم با برطرف کردن چیزى از چیزى سازگار است و هم با منصرف ساختن و دور داشتن آن. به عبارت دیگر در صدق لغوى این واژه سابقه وجود متعلق لحاظ نشده است بلکه کافى است که چیزى در معرض چیز دیگر باشد یا در زمینه هاى آن فراهم باشد. در آیه تطهیر هم در رویکرد سوم سخن همین است که خداوند رجس و پلیدى را از اهل بیت دور مى دارد و منصرف مى سازد و برمى گرداند که به طور طبیعى امکان آلودگى آنان فراهم بوده است. مشابه این تعبیر که به لحاظ تفسیرى مى تواند مضمون مورد نظر را تأیید کند آیه زیر است: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِى وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِى کَذَ لِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُو مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(یوسف،24) این آیه ماجراى حضرت یوسف(علیه السلام) با زلیخا و گرفتارى ایشان در دام وى را بازگو مى کند و معناى روشن آن این است که اگر آن حضرت، مجهّز به برهان و هدایت و ربوبى و مشاهده آن نبود در دام زلیخا نمى توانست مقاومت کند ولى از سوى خدا برهان ربوبى و هدایت الهى از آن رو در اختیارش نهاده شد که سوء و فحشاء را از او منصرف سازد چرا که او از بندگان مخلص و خالص شده و اخلاص یافته است. در این آیه سخن از رفع سوء و فحشاء از دامن یوسف(علیه السلام) نیست بلکه همان دفع سوء و فحشاء از ساحت ایشان مراد است. امّا مفهوم «یطهّرکم تطهیرا» نیز لزوماً به معناى سابقه عدم طهارت نیست; چنانکه آیه شریفه زیر که در وصف همسران بهشتى است به مطهّر بودن آنان بدون سابقه آلودگى اشاره دارد: «وَ لَهُمْ فِیهَآ أَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ...»(بقره،25) و... و یا در وصف صحیفه هاى نورانى قرآنى مى فرماید: «رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُواْ صُحُفًا مُّطَهَّرَةً»(بینه،2) امّا معناى متعلق اذهاب که در آیه تطهیر همان رجس است در رویکرد اخیر که متکّى به شواهد روایى است، مفهومى عام شامل تمام مراتب رجس و آلودگى و پلیدى است و هر چند دلالت آن بر گناه و معصیت و قبایح و آلودگى حاصل از آن، در این آیه، قدر متیقن و قطعى آن محسوب مى شود امّا مراد اصلى، ایجاد صیانت و طهارتى کامل و نورانیّتى عمیق است که عرصه وجودى و فکرى و رفتارى اهل بیت(علیهم السلام) را از هر آلودگى و ناخالصى منزّه و پاک مى دارد و آنان را شایسته وصف «مخلص» مى سازد و بالتبع زمینه ارتکاب هر گناه و معصیتى را نیز نفى مى کند. چنانکه در روایات و اخبار مورد نظر، گاه مراد از رجس، شیطان شمرده شده که منشأ گناهان و معاصى است.( ) و گاه شک درباره خدا و اوصاف الهى و دین الهى به عنوان مدلول آن مطرح شده است.( ) در تفسیر «یطهّرکم تطهیراً» نیز طهارت از میلاد جاهلى مورد توجه قرار گرفته که با توجه بدان دامنه شمول آیه بسیار خاص و محدود مى شود.( ) در این جا مناسب است توضیحى درباره مقام عصمت که نتیجه رویکرد اخیر درباره آیه است داده شود تا اشکالات محتمل رفع گردد. اوّلا عصمت در دیدگاه شیعى که درباره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت گرامیش(علیهم السلام) مطرح است به معناى صیانت آنان از گناهان کبیره و صغیره مورد اتفاق است حال چه به نحو عمدى و چه به نحو سهوى، ارتکاب صغایر و کبایر درباره آنان منتفى است. امّا عصمت به معناى نزاهت و صیانت از هر خطایى ولو در رفتارهاى عادى که بُعد شرعى و دینى در آن لحاظ نشده است، مورد وفاق نیست. ثانیاً مسأله عصمت در دیدگاه شیعى، امرى پیچیده نیست بلکه تحلیلى کاملا عقلایى و عرفى دارد که بر این اساس شبهه تلازم عصمت با سلب اختیار از معصوم نیز قابل حل است. تبیین عقلایى و عرفى عصمت با توجه به زمینه هاى و عوامل نیل به این مقام میسّر است. عصمت در پرتو معرفت عمیق و کامل نسبت به قبح و خطر گناه از یک سو و مراقبت دائم از سوى دیگر و فراهم بودن زمینه هاى سالم و پاک از قبل از تولّد از سوى سوم، حاصل مى آید. ضمن آن که نیل به هر مرحله اى از نورانیت و معنویت، افق تازه اى از نورانیت هاى بیشتر را فرا روى شخص قرار مى دهد. بر این اساس مى توان مراتبى از عصمت را درباره عموم انسان ها مشاهده کرد که نمونه روشن آن عصمت و صیانت ما در از ارتکاب گناه قتل فرزند خویش است که ریشه در معرفت و محبّت ذاتى و خدادادى او دارد. طبعاً شایستگى اتصاف به این وصف و دوام آن محتاج تلاش مضاعف معصوم و انجام درست رسالت خطیرى است که بر دوش او نهاده شده است و در واقع، معصوم کسى است که به تعهد الهى خود عمل مى کند و در مبارزه با شیطان همواره غالب و پیروز است و در شمار بندگانى است که خود شیطان هم پیشاپیش خود را عاجز از اضلال آن شمرده است. «إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(حجر،40) بر این اساس مسأله عصمت ابعاد وسیعى دارد و مرتبه متعالى آن ضمن آن که متناسب با رسالت و مسئولیت خطیر اهل آن از عنایات ابتدایى و ویژه خداوند مایه مى گیرد، در تلاش و مجاهدت فوق العاده معصوم نیز ریشه دارد. از این مرتبه پایین تر سایر مؤمنانى که رسالت بزرگ اولیاى دین را ندارند و طبعاً احراز مقام عالى عصمت براى آنان ضرورتى ندارد، مى توانند در مسیر نیل به ابعادى از آن گام بردارند. و در حدّ ظرفیت خود طهارت پیشه کنند و از عنایات و هدایت هاى خاص الهى بهره مند گردند: «وَ الَّذِینَ جَـهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»(عنکبوت،69) جالب توجه است که در یکى از روایات ذیل آیه تطهیر نیز آمده است که امام صادق(علیه السلام) به نقل مرحوم کلینى آیه تطهیر را چنین تفسیر مى کنند. «یعنى الأئمّة(علیهم السلام)، من ولایتهم من دخل فیها دخل فى بیت النبى(صلى الله علیه وآله وسلم)»( ) پیام این حدیث آنست که هر چند منزلت ویژه مورد اشاره آیه مربوط به ائمه(علیهم السلام) است ولى دیگران هم در پرتو ولایت و پیوند با آنان مى توانند مشمول خطاب آیه و برکات آن باشند. «أهل البیت» در آیه تطهیر بحث پیرامون مراد از اهل بیت در آیه تطهیر و مفهوم عرضى آن اساسى ترین بحث محسوب مى شود. مشکل و چالش بحث که به اختلاف آراء دامن زده است مفهوم لغوى و عرفىِ ظاهراً عام این تعبیر است. رویکردى که آیه را در سیاق خطابات مربوط به زنان پیامبر مى بیند طبعاً همان مفهوم عام عرفى را مورد تأکید قرار مى دهد و درباره تغییر ضمیر مخاطب از جمع مؤنث به جمع مذکر (عنکم، یطهّرکم) توجیهاتى رواقى دارد و گاه رعایت لفظ «أهل» را مطرح مى سازد و گاه تعمیم خطاب را به سایر بستگان و خاندان پیامبر که مشتمل بر مردان نیز هست مطرح مى کند که بر حسب تغلیب، ضمیر مذکر توجیه مى پذیرد.( ) امّا رویکرد دیگر که آیه را مستقل مى بیند مفهوم خاص اهل بیت را با توجه به مدلول روایات فراوان و حکایات سبب نزول آیه مدنظر دارد و در واقع بر آن است که این تعبیر به قرینه روایات، حاکى از عرف خاصى است که مورد توجه قرآن قرار گرفته است.( ) بر این اساس معناى آیه از خطاب زنان پیامبر جداست و نمى توان گفت به دلیل پیوند سیاقى آیه، روایات مزبور برخلاف قرآن است و باید توجیه شود. ظاهراً مفهوم عرفى عام «أهل البیت» در عرف عربى و بلکه آیات و احادیث معهود است و در قرآن در مواردى به جمعى شامل زن خانواده اطلاق شده (قصص، 12; هود،73) و نیز اضافه «أهل» به شخص ناظر به همسر یا جمعى مشتمل بر همسر به کار رفته (یوسف،25; طه،10; عنکبوت،33; انبیاء،84; نمل،49 و ذاریات،26) و گاه درباره برادر آمده (طه،29) و گاه ناظر به کلّ خانواده و خاندان اعم از پدر و مادر اطلاق شده است.(نمل،93) از موارد استعمال این مفهوم عام درمى یابیم که عموم و شمول آن نسبت به همه مصادیق عرفى یا اختصاص آن به برخى مصادیق آن به برکت شواهد و قراین کلام قابل تصدیق است و استعمال آن در خصوص برخى مصادیق، تخلّف از عرف عربى محسوب نمى شود. ضمن آن که در خود این تعبیر «أهل البیت» نقاط مجملى است که اجازه نمى دهد قضاوت قاطعى از مفاد عرفى آن اتّخاذ کنیم و بر اساس آن شواهد روایى را نادیده بگیریم. مثلا آیا کلمه «البیت» ناظر به خانه مسکونى پیامبر و همسران ایشان است یا ناظر به بیت نبوّت و رسالت و جایگاه والاى آن؟ یا آن که اساساً بیت الله الحرام یا... مراد است؟ مراد از أهل خانه کیست؟ آیا ساکنان خانه یا عموم منسوبین و وابستگان بدان؟ یا برخى از وابستگان نزدیک؟ یا کسانى که واقعاً اهلیّت و شایستگى انتساب به این بیت را دارند؟ قرآن کریم در آیات دیگر نظیر آیات 34 و 53 سوره احزاب و در آغاز آیه 33 که مشتمل بر فراز مشهور به آیه تطهیر است از خانه هاى متعدد پیامبر که همسران ایشان در آن سکونت داشتند با صیغه جمع «بیوت النبى» و «بیوتهنّ» یاد کرده است. ولى در آیه تطهیر برخلاف این تعابیر، «البیت» به صیغه مفرد به کار مى برد که خود مى تواند گویاى نکته اى خاص باشد و از شمول آن به عموم بیوتى که اهل آن ها و ساکنان آن ها همسران پیامبر بودند منصرف گردد. امّا آنچه تفسیر شیعى در اختصاص این مفهوم قائل شده کاملا توجیه پذیر است. توضیح آن که شواهد نزول آیه گواه آنست که «اهل البیت» در ارتباط با بیت پیامبر مراد است نه بیت الله الحرام و... حال چه مراد از بیت را خانه ظاهرى پیامبر بدانیم و چه بیت نبوّت و خانه معنوى رسالت تلقى کنیم تفسیر مزبور و اختصاص به اصحاب کساء پذیرفتنى است. چرا که در صورت نخست، شواهد نزول گواه آنست که نزول آیه چون در خانه مسکونى یکى از همسران پیامبر به نام ام سلمه رخ داده و خود وى تصریح مى کند که در جریان مربوط بدان از حضور در داخل خانه منع شده است،( ) اهل این خانه در آن لحظات خاص منصرف به حاضران است. ممکن است اشکال شود که اهل خانه بودن مشروط به حضور در فضاى آن نیست و بر اساس تفسیر فوق که الف و لام در «البیت» را ناظر به عهد ذهنى مى شمارد که منصرف به همان خانه محل نزول است، على القاعده باید خود امّ سلمه مشمول خطاب باشد. لکن این وجه با روایات مربوطه که بعضاً در آن ها آمده است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به رغم تقاضاى امّ سلمه، او را در جمع حاضر در خانه نپذیرفت و از اهل بیتى که آیه مى فرماید نشمرد،( ) ناسازگار است. علاوه بر این احدى از مفسّران قائل به اختصاص ام سلمه از بین همسران پیامبر در خطاب آیه نشده است. امّا در صورتى که مراد از «البیت» را بیت نبوّت و رسالت بشماریم نیز، اختصاص اصحاب کساء(علیهم السلام) محذورى نداشته و توجیه پذیر است. چرا که نمى توان همه بستگان نسبى و سببى شخص پیامبر را اهل بیت نبوّت و منسوب به شخصیت پیامبر دانست. به عبارت دیگر مفهوم «بیت» از سطح عرفى و ظاهرى آن توسعه یابد، در واقع فضاى مفهوم «أهل البیت» متناسب با آن تغییر خواهد کرد. اگر مراد از بیت بیت معنوى است نه بیت ظاهرى، مراد از اهل نیز کسانى متناسب با آن شأن معنوى خواهد بود نه صرف انتساب ظاهرى عرفى. همسران پیامبر نیز به شخص پیامبر و وجود طبیعى و ظاهرى حضرت و بیت خاکى ایشان منسوب بودند نه به شأن والاى نبوّت و رسالت ایشان. شاید بر برخى مفسران به لحاظ تعلّقات مذهبى و کلامى این سخن گران آید که همسران پیامبر به خاطر یافتن لیاقت همسرى و هم صحبتى با ایشان از هیچ فضیلت و شایستگى و اهلیت معنوى نسبت شأن والاى پیامبر برخوردار نشده اند، امّا اگر رفتار عملى و عینى برخى از ایشان را در زمان خود پیامبر و پس از رحلت آن حضرت در کتب تاریخ نادیده انگارند لااقل با ملاحظه آیاتى از قرآن که حکایت همسران نااهل و نالایق حضرت نوح(علیه السلام) و حضرت لوط(علیه السلام) را به عنوان ضرب المثل کافران اشاره مى کند (تحریم،10) مبناى خود را سست خواهند یافت. حال تفسیر «أهل البیت» به گروهى ویژه که مورد لطف خاص الهى قرار گرفته اند و هم سنخ با شأن والاى پیامبرند و در حدیث ثقلین به عنوان جانشین پیامبر در کنار قرآن معرفى شده اند چه محذورى دارد؟ البته اطلاق این تعبیر بر آنان صرفاً ادّعایى و مجازى نیست بلکه چون انتساب ظاهرى آنان به خاندان پیامبر روشن است به نحو حقیقى نیز، اطلاق مزبور صادق خواهد بود.( ) نکته قابل ذکر دیگر آنست که در اخبار و بیانات صحابه و ازواج پیامبر نظیر ابوسعید حذرى، انس بن مالک، ام سلمه، عایشه و... که اختصاص آیه تطهیر و مفهوم اهل بیت مطرح شده، انعکاس فهم و طول آیه را در عصر نزول مى بینیم نه آن که صرفاً اجتهاد شخصى آنان بوده باشد; وگرنه اگر عمومیت آیه و مفهوم اهل بیت نسبت به همسران پیامبر، با حفظ دلالت آیه بر فضل و منقبت و ثمره درست بود، قطعاً کسانى چون همسران پیامبر به ویژه ام سلمه که خود در صحنه مربوط به اصحاب کساء و نزول آیه حاضر بوده و آرزوى همراهى در آن جمع را ابراز داشته است، به صراحت از آن یاد مى کردند و بدان فخر و مباهات مى نمودند و کشف آن را براى نویسندگان و مفسّران قرن ها بعد وا نمى نهادند! حال آن که مى بینیم خود ام سلمه صرفا از نزول آیه تطهیر در خانه اش ابراز خوشنودى و مباهات مى کند نه از نزول آیه در حق او. و نهایتاً ذکر این نکته نیز مناسب است که اگر عموم عرفى لفظ اهل بیت، دلیل قاطعى در فهم آیه باشد و شواهد مخالف، بر خلاف قرآن و زبان عرفى آن ارزیابى شود لازمه آن این است که در حدیث ثقلین نیز که از اهل بیت یاد شده و به عنوان دومین گوهر گرانبها و یادگار نبوى در کنار قرآن به آنان اشاره شده، از عموم لفظ اهل بیت دست برنداریم و همه منسوبین به خاندان پیامبر از جمله ابولهب و خلفاى ستمگر عباسى نظیر منصور و سفاح و... را مشمول ثقلین بدانیم. البته مخفى نماند که در راستاى توطئه هاى سیاسى و فرهنگى مخالفان و معاندان خط رسالت و امامت در تراث روایى اسلامى دست جعل و وضع و شبیه سازى ماجراى اصحاب کساء و تعمیم مفهوم اهل البیت همراه با تقدیس آن نسبت به خلفاى عباسى و دیگران قابل تعقیب است که با ملاحظات فنى حدیث شناسى مى توان روایات مجعول را باز شناخت.( ) در این جا نمونه اى از شبیه سازى حدیث کساء را که با وجود گواهى متن و سند به عدم صحت آن، مع الاسف مودر توجه برخى مفسران قرار گرفته نقل مى کنیم. آلوسى در تفسیر خود ظاهراً از حسن بصرى چنین نقل مى کند: «إنه(صلى الله علیه وآله وسلم) اشتمل على العباس و بنیه بملاءة ثم قال: یا ربّ هذا عمّى و صنو أبى و هؤلاء أهل بیتى فاسترهم من النار کسترى أیّاهم بملاءتى هذه، فأمّنت أسکفّة الباب و حوائط البیت فقالت: آمین ثلاثاً»( ) در این متن عباس عموى پیامبر و فرزندان او مشمول اهل بیت پیامبر شمرده شده اند که پیامبر در حق آنان دعا فرموده و چارچوب در و دیوارهاى خانه آمین گفته اند! ضعف سند این متن را محققان یادآور شده اند.( ) بخش چهارم ـ نگاهى به روایات پیرامون آیه تطهیر روایات پیرامون آیه تطهیر که ارتباط آن را با اصحاب کساء(علیهم السلام) ثابت مى کند و بلکه گواه اختصاص منزلت مورد اشاره در آیه به آن بزرگواران و خروج دیگران و از جمله زنان پیامبر از خطاب مزبور است است، در مصادر شیعه و سنّى از طرق گوناگون و به نقل از همسران، صحابه، تابعان و امامان(علیهم السلام) آمده است،( ) که مى توان تحت چهار گروه زیر به آن ها اشاره کرد. 1. روایات حاکى از صحنه نزول 2. روایات حاکى از تفسیر آیه 3. روایات حاکى از رفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پس از نزول 4. روایات حاکى از احتجاجات و اشارات ائمه(علیهم السلام) و برخى صحابه به آیه نمونه اى از روایات گروه اول: حاکم نیشابورى در مستدرک صحیحین مى نویسد: عن أم سلمة ـ رضى الله عنها ـ أنها قالت: فى بیتى نزلت هذه الآیة: ««إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، فأرسل رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) إلى على و فاطمة و الحسن و الحسین... فقال: اللّهم هؤلاء أهل بیتى. قالت أم سلمة: یا رسول الله، ما أنا من أهل البیت؟ قال: إنک لعلى خیر و هؤلاء أهل بیتى، اللّهم أهلى أحق. حاکم این حدیث را بر اساس شرایط بخارى صحیح مى شمارد.( ) در این حدیث ام سلمه نزول آیه تطهیر را در خانه خود بیان مى کند که پیامبر با فراخوانى على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و حسنین(علیهما السلام) و جمع نمودن آن ها در زیر عباى خویش، آنان را به عنوان اهل بیت معرفى کرده و بر ایشان دعا مى کنند و در مقابل پرسش ام سلمه، به اختصاص این عنوان به آنان اشاره مى فرمایند. لازم به ذکر است که در روایات گوناگون دیگر دعاى پیامبر در حق اهل بیت به صورت کاملترى هم گزارش شده و پاسخ پیامبر به ام سلمه به گونه هاى دیگرى هم نقل شده که مضمون واحد همگى آنست که حضرت ضمن وعده نیک به وى، او را به جمع اصحاب کساء به عنوان اهل بیت راه ندادند.( ) نمونه اى از روایات گروه دوم در تفسیر طبرى از أبو سعید خدرى چنین روایت شده است: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم): «نزلت هذه الآیة فى خمسة، فىّ و فى علىّ و حسن و حسین و فاطمة»...( ) در این روایت سبب نزول آیه تطهیر اختصاصاً اصحاب خمسه کساء عنوان شده اند. * در مجمع الزوائد از ابو سعید خدرى آمده است: «أهل البیت الذین أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً، و خدّهم فى یده فقال: خمسة رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسین(علیهم السلام)»( ) در این خبر نیز اختصاص مفهوم اهل بیت در آیه مطرح شده و تحقق عینى و خارجى مضمون آیه تطهیر مورد تصریح قرار گرفته است. در صحیح مسلم از زید بن ارقم نقل شده که در پاسخ این سؤال که آیا زنان پیامبر اهل بیت به حساب مى آیند؟ مى گوید: «لا و أیم الله إن المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ثم یطلّقها فترجع الى أبیهه و قومها، أهل بیته أصله و عصبة الذین حرّموا الصدقة بعده»( ) در این خبر، صحابى معروف پیامبر صدق حقیقى اهل بیت بر زنان پیامبر را نفى مى کند. نمونه اى از روایات گروه سوم: سیوطى از ابن عباس نقل مى کند که: شهدت رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) تسعة أشهر یأتى کل یوم باب علىّ بن أبى طالب(علیه السلام) عند وقت کل صلاة فیقول: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته أهل البیت»، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»( ) روایت فوق گویاى آنست که پیامبر مدت 9 ماه هر روز موقع نمازها در آستانه در خانه حضرت على(علیه السلام) که منزلگاه فاطمه(علیها السلام) و حسنین(علیهما السلام) بوده مى آمدند، با یادآورى آیه تطهیر، بر ایشان به عنوان اهل بیت سلام و تحیت نثار مى کردند. البته مضمون این حدیث از راویان و صحابیان گوناگون نیز متعدّد نقل شده که گویا هر یک بر حسب مشاهده و اطلاع خود مدت این جریان را گزارش کرده است.( ) نمونه اى از روایات گروه چهارم طبرى و ابن کثیر و سیوطى نقل کرده اند که على بن الحسین (امام سجاد(علیه السلام)) به مردى از اهل شام (که زبان به نفرین و توهین در برابر امام و سایر اسراى کربلا گشوده بود) فرمود: آیا آیه سوره احزاب را خوانده اى «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» ؟ مرد شامى گفت: مگر شما آنهایید؟ امام فرمود: آرى.( ) البته تمام روایت مزبور در مصادر دیگر آمده که امام چنین پاسخ مى دهد: «نحن أهل البیت الذى خصّصنا بآیة التطهیر»( ) شیخ کلینى در روایتى از طرق متعدد به نقل از امام صادق(علیه السلام) آورده است که آن حضرت ضمن اشاره به حدیث نبوى ثقلین فرموده اند: «...فلو سکت رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) و لم یبیّن من أهل بیته لادّعاها آل فلان و آل فلان، و لکن الله عزوجلّ أنزله فى کتابه لنبیّه: إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجسن أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، فکان علىّ و الحسن و الحسین و فاطمة(علیهم السلام)، فأدخلهم رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) تحت الکساء فى بیت امّ سلمة ثم قال: اللهم إن لکل نبىّ أهلا و ثقلا و هؤلاء أهل بیتى و ثقلى، فقالت أم سلمة: ألست من أهلک؟ فقال: إنک إلى خیر و لکن هؤلاء أهلى و ثقلى»( ) نکته قابل توجه در این حدیث آنست که امام صادق(علیه السلام) ضمن اشاره به جایگاه والاى اهل بیت(علیهم السلام) به معناى خاص و نقل ماجراى اصحاب کساء و نزول افتخارآمیز آیه تطهیر و تأکید بر اختصاص منزلت آیه به آنان در مقابل سؤال أم سلمة، چنین مى فرماید که اگر پیامبر از بیان معناى درست «أهل البیت» سکوت کرده بود، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى کردند! ولى خداوند در آیه تطهیر به آنان اشاره و پیامبر در قضیه کساء از اختصاص آنان یاد فرموده است. با این وجود جالب است بدانیم که دیگران به نقل از ابى أبى الدنیا از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) حدیث ثقلین را چنین گزارش کرده اند: «إنى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و أهل بیتى و قرابتى» و در ذیل آن تفسیر اهل بیت را چنین گفته اند: «قال: آل عقیل و آل على، و آل جعفر و آل عباس»( ) و در روایتى که از زید ارقم نقل شده آمده است که وى در پاسخ سؤالى در تفسیر اهل بیت مى گوید: «أهل بیتى من حرم الصدقء بعده آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس»( ) این دو روایت را با بیان امام صادق(علیه السلام) مقایسه کنیم و ببینیم که چگونه همان نگرانى مذکور، تحقق خارجى یافت و آل فلان و آل فلان در کنار آل على(علیهم السلام) مشمول آیه تطهیر و عنوان اهل بیت شمرده شدند! لازم به ذکر است که احتجاج به آیه تطهیر براى اثبات فضیلت ویژه ائمه(علیهم السلام) به عنوان مسأله مقبول نزد عموم مردم و اشاره به این آیه در روایات فراوان و زیارت نامه هاى گوناگون از خود ائمه(علیهم السلام) و اصحاب و دوستان ایشان نقل شده است.( ) پاورقی ها: . آلالوسى، روح المعانى، ج 22، ذیل آیه 33 احزاب. . به عنوان نمونه ر.ک: همان / السیوطى، الدرّالمنثور، ج 6، ذیل آیه / ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ذیل آیه. . ر.ک: الطبرى، جامع البیان، ج 2، ذیل آیه. . ر.ک: الفخر الرازى، التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه / البیضاوى، أنوار التنزیل، ج 4، ذیل آیه. . سید قطب، فى ضلال القرآن، ج 5، ذیل آیه / و نیز ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه / المراغى، تفسیر المراغى، ج 8، ذیل آیه. . ر.ک: الحسکانى، شواهد التنزیل، ج 2، ص 18ـ140 / الطحاوى، مشکل الآثار، ج 1، ص 332. . العیّاشى، التفسیر، ج 1، ص 95. . مصادر مختلف حدیث را بنگرید: المجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 476. . به عنوان نمونه ر.ک: الطوسى، التبیان، ج 8، ذیل آیه / الطبرسى، مجمع البیان، ج 8، ذیل آیه / الطباطبایى، المیزان، ج 16، ذیل آیه. . به عنوان نمونه، ر.ک: التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه / روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . مجمع البیان، ج 1، ذیل آیه 173 بقره. . المیزان، ج 16، ذیل آیه 33 احزاب. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه 33 احزاب. . الحویزى، نورالثقلین، ج 4، ص 227، ح 110. . الطوسى، مصباح المتهجد، ص 664. . ر.ک: التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: مجمع البیان، ج 8، ذیل آیه / المیزان، ج 16، ذیل آیه. . ر.ک: ابن المنظور، لسان العرب، ج 5، ماده ذهب. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . ر.ک: نور الثقلین، ج 4، ص 276، ح 96. . ر.ک: همان، ص 277، ح 110. . نور الثقلین، ج 4، ص 274، ح 96. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: المیزان، ج 16، ص 330. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . ر.ک: لسان العرب، ج 1، ماده أهل / ابن الاثیر، النهایة، ج 1، ماده أهل. . ر.ک: الآصفى، آیة التطهیر، ص 69ـ84 / کاردان، امامت و عصمت امامان در قرآن، ج 2، ص 50ـ55.پ . روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: امامت و عصمت امامان در قرآن، ج 2، ص 50. . ر.ک: حسینى مرعشى، احقاق الحق، ج 2، ص 502ـ573 / موحّد ابطحى، آیة التطهیر فى أحادیث الفریقین، ج 1 و 2. . النیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 25. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . الهیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 165 و 167. . مسلم النیشابورى، صحیح مسلم، ج 7، ص 133. . الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه / مجمع الزوائد، ج 9، ص 267 / شواهد التنزیل، ج 2، ص 47. . جامع البیان، ج 12، ذیل آیه / الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه / تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ذیل آیه. . الخوارزمى، مقتل الخوارزمى، ج 2، ص 61. . نورالثقلین، ج 4، ص 274، ج 97. . البحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 26ـ27. . الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه. . ر.ک: آیة التطهیر فى احادیث الفریقین، ج 1 و 2. . وصف این کتاب در کتاب شناسى تاریخى امام حسین(علیه السلام)، تألیف محمّد اسفندیارى، ص 279 آمده است. . ر. ک: همین مقاله، ص 4. . تفسیر برهان، ج 4، ص 161.