(بخش دوم) امام حسین آیینه آیه های قرآن (آیت الله کریمی جهرمی)

image: 
​آرامش حقیقى میوه بندگى خدا «...إنّا للّه و إنّا إلیه رجعون;( ) ...ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او بازمى گردیم...» امام حسین(علیه السلام) از قصر بنى مقاتل که یکى از منازل بین راه بود، کوچ کردند. شخصى به نام عقبه بن سمعان گفته است: «ساعتى با آن حضرت رفتیم در این هنگام همان گونه که بر پشت اسب بودند، خواب مختصرى بر آن حضرت چیره شد و سپس بیدار شدند و مى فرمودند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُون وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِین و دو یا سه بار این جملات را تکرار کردند. فرزند آن حضرت، على بن الحسین(علیه السلام) همچنان که سوار بر اسب بود، رو به پدر کرد و گفت: پدرم براى چه حمد خدا نموده، استرجاع کردى ]=إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُون گفتى[؟. فرمودند: اى فرزندم، مختصر خوابى بر من چیره شد. در آن حال، سوارى براى من ظاهر شد و او مى گفت: این گروه مى روند و مرگ به همراه آنان مى رود. دانستم که خبر مرگ ما را مى دهد. على بن الحسین عرض کرد: خداوند، براى شما نگرانى پیش نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آرى، سوگند به کسى که بازگشت بندگان به سوى اوست ]ما بر حقّیم[ على بن الحسین گفت: در این هنگام، ما هیچ باکى نداریم که مرگمان در راه حق فرا رسد. امام حسین(علیه السلام) فرمود: خداوند، بهترین پاداشى که به فرزندى از جانب پدرش مى دهد به تو عطا کند.»( ) در این ماجرا مى بینیم که حضرت امام حسین(علیه السلام) آیه شریفه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُون»( ) را خوانده و تکرار کردند. اکنون باید دید که مضمون این آیه چیست و چرا امام حسین(علیه السلام) آن را زمزمه مى کردند؟ خداوند درباره صابران مى فرماید: آنانى که چون دچار حادثه اى تلخ و ناگوار شوند مى گویند: «ما از آن خداییم و ما به سوى او بازگشت خواهیم کرد.» این کلمه، رمز توحید و مملوکیت انسان نسبت به خداست; چنان که مشتمل بر اقرار به گذشت این جهان و رفتن به جهان ابدى است. امام حسین(علیه السلام) از سخن آن سوارى که در خواب دیدند، خبر مرگ و شهادت خود، برادران و یاران را دریافت کردند. اکنون بنگریم کسى که خبر هجوم هزاران بلا و گرفتارى از جمله کشته شدن خود و همه عزیزانش را دریافت کند چه حالى به او دست خواهد داد و چگونه خود را مى بازد و به وحشت و اضطراب مى افتد; ولى از امام حسین(علیه السلام) جز متانت و آرامش، چیزى مشاهده نشد و با قرائت آیه کریمه، اعلان کردند که ما مملوک خدا از آنِ خداییم او هرگونه خواست در ما تصرّف مى کند و ما هم پذیراى تصرّفات و تقدیرات او مى باشیم; زیرا او خیر و صلاح بنده خود را مى داند. بنابراین آرامش و متانت خود را در پرتو الهام از قرآن کریم و نشأت گرفته از آن مى دانند. و نیز آیه مبارکه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِین را خواندند و خداى متعال را بر آن همه بلا و مصیبت حمد و ستایش کردند. این آیات روح بخش توحیدى بود که این همه طمأنینه و سکون را در جان امام حسین(علیه السلام) ایجاد مى کرد و آن حضرت با استناد به این آیات و مضامین بلند آن ها آن گونه خویشتن دارى از خود نشان مى دادند. ارتباط عاشقانه با خدا در توفان بلا «...وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلاً;( ) ...قرآن را شمرده شمرده بخوان»، «...فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان...;( ) ...هر چه از قرآن میسّر مى شود بخوانید...» درباره شب عاشورا نکات و مطالبى در تاریخ کربلا و سیره امام حسین(علیه السلام) ذکر شده که اتصال آن حضرت به قرآن و الهام گرفتن وى از کتاب آسمانى و استناد آن بزرگوار را در رفتار و کردار خود به قرآن کریم، روشن مى سازد. 1. آن حضرت برادر عزیز خود حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را مأمور کرد که از آن مردم نابکار ـ که نزدیکى غروب تاسوعا حملهور شده و مى خواستند کار را در همان ساعت یکسره کنند ـ براى یک شب مهلت بگیرد تا به عبادت خداوند مشغول و سرگرم باشند و در همین جریان مى فرماید: «فهو یعلم انّى قد کنتُ احبّ الصلاة له و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار;( ) چه آن که خداوند، خود مى داند که من همواره دوست داشته و مى دارم که نماز بخوانم و تلاوت کتاب خدا کنم و دعا و استغفار فراوان بنمایم.» این عبارت، به وضوح مى رساند که تلاوت قرآن کریم، محبوب جان امام حسین(علیه السلام)بوده و بدان عشق مىورزیده است; چنان که در آن شب خطرناک عاشورا یک شب را مهلت مى طلبد تا با نماز و تلاوت قرآن کریم به صبح برساند. 2. آن حضرت سخنى بسیار جالب و کلامى آسمانى در شب عاشورا دارند: «اثنى على الله احسنَ الثناء و احمده على السّرّاء و الضرّاء اللهم انى احمدک على ان اکرمتنا بالنبوة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فى الدین و جعلت لنا اسماعاً و ابصاراً و افئدة فجعلنا من الشاکرین;( ) ثنا و ستایش مى کنم خدا را به بهترین ثنا و ستایش، و حمد و سپاس مى کنم او را در خوشى و ناخوشى. بار خدایا، من تو را حمد مى کنم بر این که ما را با نبوّت جدّمان پیامبر اسلام، گرامى داشتى و قرآن را به ما آموختى و به ما فهم در دین عطا کردى و براى ما گوش و چشم و دل قرار دادى; پس ما را از شاکران قرار ده.» این طمأنینه بى نظیر و این تسلیم به تمام وجود و در عین گرفتارى و بلا، از الطاف و نعمت الهى سخن گفتن و به قرآن افتخار کردن وخداى را در برابر نعمت آموزش قرآن، در سطح عالى ستودن، حاکى از آن است که امام حسین(علیه السلام) در زیر سایه و در پرتو نفوذ قرآن در اعماق جان شان، این چنین دل آرام و مطمئنى پیدا کرده و وقار و طمأنینه الهى، سراسر وجودش را گرفته بود. جدایى حق از باطل «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لاَِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِین;( ) و البته نباید کسانى که کافر شده اند تصور کنند این که به ایشان مهلت مى دهیم براى آنان نیکوست، ما فقط به ایشان مهلت مى دهیم تا بر گناه ]خود [بیفزایند و ]آن گاه[ عذابى خفّت آور خواهند داشت.» شیخ مفید از شخصى به نام ضحّاک بن عبدالله نقل کرده که سپاهى از ابن سعد بر ما عبور کرد و آن سپاه ما را تحت نظر داشت و حراست و مواظبت مى نمود. در حال عبور آن ها امام حسین(علیه السلام) این آیه ها را قرائت مى کردند: «وَلاَیَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لاَِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب...;( ) کسانى که راه کفر را پیش گرفتند، گمان نکنند که اگر به آنان مهلت مى دهیم به سود آن هاست; نه، ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى این که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود * این چنین نیست که خداوند، مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد مگر این که ناپاک را از طیّب و پاک جدا سازد... . مردى به نام عبدالله بن سمیر در لشکر مخالف، این آیه ها را از آن حضرت شنید و گفت: به خداى کعبه سوگند که آن طیّبین ماییم که خداوند، ما را از شما جدا کرده است! بریر بن خضیر به او گفت: اى فاسق! خداوند تو را از طیّبین قرار مى دهد؟! او گفت: واى بر تو، کیستى؟ گفت من بریر بن خضیرم. آن گاه یکدیگر را سبّ کردند.»( ) بعید است که این آیه ها تصادفاً در آن شرایط خطرناک بر زبان امام حسین جارى شده باشد; بلکه ظاهر آن است که این آیه ها را با توجّه به شرایط موجود، انتخاب کرده، تلاوت فرمودند و خود را با آن جنایتکاران و در مقایسه با هم مى دیدند و در ذکر خصوصیّات هر دو به آیه کریمه قرآنى استناد کرده اند. امام حسین با تلاوت این دو آیه که در حقیقت، اوضاع آن روز و شرایط حساس موجود را بازگو مى کند. آیه اوّل را امام حسین(علیه السلام) بر سپاه شرور و تباهکار عمر سعد تطبیق مى کنند و به آنان مى فهمانند که اى کفرپیشگان! تصوّر نکنید اگر خداوند در عین این ظلم ها و جنایت ها که شما مرتکبید باز هم شما را باقى گذاشته و از بین نبرده است، به خیر و نفع شماست; نه، زیرا خداوند مهلت مى دهد تا در عرصه گناه و نافرمانى با تمام وجود وارد شوید و در نهایت براى شما عذاب خوارکننده اى خواهد بود. در آیه دوم یادآورى مى کنند که همه مردم در معرض امتحانند: آنانى که به فرمان یزید و ابن زیاد و تحت فرمانروایى عمربن سعد و شمر بدین سرزمین آمده و آماده کشتار عترت پیامبر اسلامند و آنانى که براى حمایت و جانبدارى از امام و فرزند پیامبر خود بیرون آمده و آماده شهادت و انواع محرومیت ها شده و از همه چیز خود چشم پوشیده اند. همه آزمایش شده و مى شوند تا افراد خبیث و ناپاک از انسان هاى طیّب و پاکیزه سرشت جدا مى شوند و هر کدام در صفى مستقل و جداگانه قرار خواهند گرفت. معرفى مؤمن آل فرعون عاشورا «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَـنَه...;( ) و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى داشت، گفت...» یکى از حاضران حادثه قتل امام حسین(علیه السلام) مى گوید: «زهیر بن القین سوار بر اسب، سلاح بر تن، به سوى ما آمد و گفت: اى اهل کوفه، از عذاب الهى بترسید. حق است بر مسلمان که نسبت به برادر مسلمان خود خیرخواهى کند و ما تا این لحظه که شمشیر بین ما نیامده برادرانِ هم و بر یک دین و ملّتیم; ولى هنگامى که شمشیر در کار آمد آن حرمت از بین خواهد رفت و ما یک امّت و شما امّت دیگر خواهید بود و خداوند، ما و شما را به وسیله ذرّیه پیامبرش محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) آزمایش مى کند تا بنگرد که ما و شما چه کار مى کنیم. ما، شما را به یارى آنان و رها کردن طاغیه فرزند طاغیه، عبیدالله بن زیاد فرا مى خوانیم که جز بدى و قطع دست ها و پاها و کورکردن چشم ها و مثله کردن و دار زدن و کشتن بزرگان شما و قرّاء قرآن، امثال حجر بن عدى و یاران او و هانى بن عروه و مانند او چیزى ندیده و نخواهید دید. آنان به زهیر بدگویى کرده و بر ابن زیاد مدح و ثنا فرستادند و گفتند: به خدا سوگند! ما از اینجا نمى رویم تا این که رفیق تو و همراهانش را به قتل برسانیم یا این که آنان را به نزد امیر، عبیدالله بن زیاد بفرستیم. سپس زهیر گفت: اى بندگان خدا! راستى که فرزندان فاطمه شایسته تر به دوست داشتن و یارى کردن اند از فرزند سمیّه; حال اگر آنان را یارى نمى کنید، به قتل آنان اقدام ننمایید. این مرد ]=حسین(علیه السلام)[ و یزید را واگذارید و هیچ یک را یارى نکنید; یزید بى آن که حسین را به قتل برساند، از طاعت شما خشنود است. شمر، تیرى به سوى او روانه کرد و گفت: ساکت باش. خدا صداى تو را خاموش گرداند که ما را با پرگویى خودت خسته کردى. زهیر پاسخ داد: من با تو سخن نمى گویم. تو یک حیوان هستى. به خدا سوگند! گمان نمى کنم که تو حتى دو آیه از کتاب خدا، قرآن را درست و استوار بدانى. پس تو را به خزى و خوارى روز قیامت و عذاب دردناک، بشارت باد. شمر گفت: خداوند تو و رفیقت را به زودى خواهد کشت. زهیر پاسخ داد: آیا مرا به مرگ مى ترسانى؟ به خدا سوگند! مرگ به همراه حسین در نزد من محبوب تر از حیات جاویدان با شماست. آن گاه رو به مردم کرده، با صداى بلند گفت: اى بندگان خدا! این احمق و سبک سر جفاکار شما را فریب ندهد که به خدا سوگند! شفاعت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) به گروهى که حزن ذرّیّه و اهل بیت او را بریزند نخواهد رسید. در این هنگام، مردى او را صدا زد و گفت: اباعبدالله مى فرماید: بیا که به جان خودم اگر مؤمن آل فرعون، قوم خود را نصیحت کرد و منتهاى کوشش خود را براى ابلاغ حق به آنان به کار برد تو نیز این مردم را نصیحت کردى و ابلاغ نمودى; اگر نصیحت و خیرخواهى و ابلاغ براى آنان سودى داشته باشد.( ) در این عبارت، امام حسین(علیه السلام) از شخصیتى الهى یعنى مؤمن آل فرعون یاد کرده آیاتى از قرآن کریم را که در مورد اوست یادآورى مى کنند و از عمل فداکارانه زهیر، قدردانى نموده، او را همتاى مؤمن آل فرعون قرار داده اند; چرا که همان گونه که او در نصحیت و خیرخواهى قوم خود کم نگذاشت، تو نیز کوتاهى نکردى و آنچه شایسته خیرخواهى درباره مردم بود، ادا نمودى. خداوند متعال در قرآن کریم داستان او را چنین بیان مى کند: هنگامى که موسى فرعون و اصحابش را به سوى خداى یگانه دعوت کرد، فرعون گفت: بگذارید تا من موسى را بکشم; زیرا مى ترسم او آیین شما را تغییر دهد یا این که در زمین فساد کند. در این هنگام مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت، گفت: آیا مى خواهید مردى را بکشید براى این که مى گوید: پروردگار من الله است؟ در حالى که او دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد دروغش بر ضرر خود اوست و اگر راستگو باشد ]اقلا [بعضى از عذاب هایى را که وعده مى دهد به شما خواهد رسید. راستى که خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست، هدایت نخواهد کرد. اى قوم من، امروز حکومت و ملک از آن شماست و پیروزید; اگر عذاب خدا بر ما فرود آید چه کسى ما را یارى خواهد کرد؟ فرعون گفت: من جز آن چه را معتقدم به شما ارایه نمى کنم و شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمى نمایم ]=راهى جز همان کشتن موسى نیست[ آن مرد باایمان گفت: اى قوم من، من بر شما از روزى همانند روز احزاب ]و عذاب اقوام گذشته[ بیمناکم و از عادتى مانند عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آن ها بودند مى ترسم و خداوند بر بندگانش ظلم و ستمى نخواهد خواست. اى قوم، من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را صدا مى زنند، بیمناکم; همان روزى که روى مى گردانید و فرار مى کنید; امّا پناهگاه و نگهبانى از عذاب الهى براى شما نیست و هر کس را خداوند گمراه سازد، هدایت کننده اى از براى او نخواهد بود.( ) مؤمن آل فرعون در دعوت و خیرخواهى هاى کم نظیر و دلسوزى هاى بى دریغ نسبت به مردم خودش هیچ چیزى را فروگذار نکرد و بیشتر از مقدار انتظار به ارشاد و راهنمایى آنان پرداخت و حق دلسوزى درباره آنان را ادا کرد. امام حسین(علیه السلام) در مورد خیرخواهى هاى شفاف و روشن و اندرزهاى بى دریغ زهیر یادى از مؤمن آل فرعون فرموده و یاور فداکار خود را تشبیه به او کرده اند و با این تشبیه، همه این آیه ها را تداعى فرمودند که زهیر نیز در برابر فرعون زمان و حامیان او این مطالب را ایراد کرد و وظیفه روشنگرى خود را نسبت به مردم و وظیفه وفادارى نسبت به امام زمان خود را به پایان برد و مورد تشویق و قدردانى حضرت امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت. روشنگرى در پرتو آیات قرآن «...و ما الحیـوة الدنیا إلاّ متـع الغرور;( ) ...و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست.» از سخنان گهربار امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا این خطبه شریفه است: «الحمدلله الذى خلق الدنیا فجعلها دارفنا و زوال متصرفة باهلها حالا بعد حال فالغرور من غرّته و الشقى من فتنه فلاتغرّنکم الحیاة الدنیا و لایغرّنکم بالله الغرور. و منها فنعم الرب ربّنا و بئس العباد انتم اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) ثمّ انتم رجعتم الى ذریّته و عترته تریدون قتلهم لقد استحوذ علیهم الشیطان فانساکم ذکر الله العظیم فتباً لکم و لما تریدون انا لله و انا الیه راجعون هولاء قوم کفروا بعد ایمانهم فبعداً للقوم الظالمین;( ) حمد و ستایش از آن خداوندى است که دنیا را آفرید و آن را خانه نیستى و زوال قرار داد; خانه اى که اهل خودش را پیوسته در معرض تصرف و تغییر قرار مى دهد و این کار را در هر حالى پس از حال دیگر انجام مى دهد. پس فریب خورده کسى است که دنیا او را فریب دهد و بدبخت و بیچاره آن است که دنیا او را مفتون و دلداده خود بسازد. پس این زندگى دنیا شما را مغرور نسازد و شیطان شما را نسبت به پروردگار نفریبد. و از جملات این خطبه، این است: پس چه خوب پروردگارى است پروردگار ما و چه بد بندگانى هستید شما که به زبان به طاعت اقرار کردید و ایمان به پیامبر، محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) آوردید; آن گاه در برابر ذرّیّه و عترتش قرار گرفتید و تصمیم قتل آن ها را گرفتید. در حقیقت شیطان بر شما غالب گردیده و ذکر خداى بزرگ را از یاد شما برده است; پس هلاکت بر شما و بر آن چه اراده دارید. ما براى خداییم و ما به سوى او بازگشت مى کنیم. این ها مردمى هستند که بعد از ایمانشان به کفر روى آوردند. پس دورى از رحمت الهى براى مردمان ستمکار باد.» آن حضرت در آغاز این خطابه آن مردم نابکار را از فریب خوردن به دنیا و زندگى زودگذر مادّى برحذر داشته و از این که شیطانِ فریبکار آنان را نسبت به خدا فریب دهد و مقام والاى او را نادیده بگیرند، هشدار مى دهد و در این باره به آیه قرآن استناد کرده که مى فرماید: «یَـأَیُّهَا النَّاسُ...إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا وَ لاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ;( ) اى مردم، ... به یقین که وعده الهى حق است پس زندگى این دنیا شما را نفریبد و شیطان، شما را نسبت به خداوند، مغرور نسازد.» امام در مقام توجه دادن آن بى سعادت ها و هشیار باش آنان، جملات فوق را فرموده و به قسمتى از آیات قرآن کریم استناد کردند که مضمونش آن است که دو فریبگر خائن همواره در حال فریب انسان ها هستند: یکى دنیا و دیگرى شیطان. در قسمت دیگر از این خطبه، ماهیّت شوم آن مردم را براى آنان روشن مى کنند و مى فرمایند: «پروردگار ما پروردگار خوبى است; امّا شما مردم، بد مردمى هستید که به ایمان اقرار کردید و به رسول خدا به گفته خود ایمان آوردید که او پیامبر ماست و ما امّت او و پیروان اوییم و اکنون ذریّه و فرزندان همان پیغمبر را که به او افتخار مى کردید مى کشید. این چه برنامه اى است؟ و چگونه قابل توجیه است؟ آیا مى شود که ایمان به پیغمبر داشته باشید و با این حال، عزیزان و نوباوگان او را به خاک و خون بکشید؟» و در این جا براى بیان نفاق و انحراف آنان به آیه کریمه قرآنى استناد مى کنند که خداوند درباره گروهى از مردم تباهکار مى فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَـنُ فَأَنسَـیـهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَـئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَـنِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَـنِ هُمُ الْخَـسِرُونَ;( ) شیطان سخت بر ]دل[ آنان احاطه کرده پس فکر و ذکر خدا را به کلّى از یادشان برده است. آنان حزب شیطانند; آگاه باشید، حزب شیطان به حقیقت زیانکارانند.» و با ذکر این آیه، منتهاى بدبختى و شقاوت آنان را ترسیم فرموده است; یعنى همین بس که در احاطه شیطان قرار گرفته اند و شیطان چنان در دل و جان آنان نفوذ کرده که یاد خدا را از فکر آنان برده; خدا را فراموش کرده اند و چه بدبختى ها متوجه انسانى مى شود که خدا را فراموش کرده باشد! در این حال است که اراده هر بدى را مى کند و دست به اعمال فاجعه آفرین مى زند. آن گاه درباره آنان و اراده پلید و زشت شان نفرین کرد تا نابودى گریبانشان را بگیرد و باز آیه دیگرى از قرآن کریم را قرائت فرمود و آن آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ»( ) و گویا مى خواستند بفرمایند، وضع شما مردم، مصیبت بار است و باید انسان از دیدن چنین افراد جنایتکار و بد سیرتى، «إِنَّا لِلَّه» بگوید و صبر و بردبارى را پیشه خود بنماید. فراموشى یاد خدا عامل هر بدبختى «استحوذ علیهم الشیطان فانسـهم ذکر اللّه...;( ) شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است...» در تاریخ بیان شده که حضرت امام حسین(علیه السلام) در ساعات آخرین عمر مبارک خویش، بازبینى هایى از خیمه هاى اصحاب و بانوان داشتند و نیز به خیمه فرزند عزیز خود حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)آمدند تا حال او را از نزدیک ببینند و از وى حال پرسى کنند که او در آن ایام، بیمار بود و حضرت زینب(علیها السلام)از او پرستارى مى کرد. امام على بن الحسین به عمّه مکرمه خود حضرت زینب تکیه داده، نشست تا با پدر بزرگوار خود گفتگو کند. امام حسین از وضع بیمارى او پرسش کرد و او خداى را حمد و ستایش نمود. آن گاه به پدر بزرگوار خود عرض کرد: «امروز کار شما با این منافقان به کجا رسید؟» حضرت امام حسین(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «یا ولدى قد استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله; اى فرزندم! شیطان بر آنان غلبه پیدا کرد و ذکر خدا را از یاد آنان برد.» دیگر نه ترس از خدا دارند و نه به یاد اویند و ذکر او را مى کنند و در دنبال آن فرمود: «جنگ بین ما و آنان چنان در گرفت که خون از ما و آنان بر زمین جارى گردید.»( ) امام حسین(علیه السلام) مى توانستند در مقام بیان و شرح اوضاع و احوال و نیز انحراف آن مردم و بدى هاى آنان بگویند: این ها مردمى بى توجهند. گروهى بد و ناپاکند. جماعتى ستم پیشه اند. کسانى اند که فریب دستگاه آل امیه را خورده اند. گروهى اند که از قتل و آدم کشى باک ندارند و...; لیکن به جاى چنین جمله هایى به قرائت این آیه کریمه قرآنى اکتفا نموده اند و براى بیان مقصود خود بدان تمسک کردند که خداوند مى فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَـنُ فَأَنسَـیـهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» این جمله جامع و پرمحتوا همه چیز را دربردارد; زیرا منشأ تمام بدى ها، کجروى ها، قتل ها و غارت ها و ستم ها فراموش کردن خداوند است. انسانى که خدا را از یاد برد محکوم به سقوط حتمى است و خطر چنین انسانى، عظیم و غیرقابل وصف و بیان است. لشکر کربلا که بزرگ ترین فاجعه دردناک عالم هستى را به وجود آوردند و بزرگ ترین مظاهر ستم و قساوت و بى رحمى را از خود نشان دادند براى همین بود که خدا را فراموش کرده بودند و در دل آنان، چیزى به نام «ذکر الله» و یاد خدا نبود. و شیطان بر دل آنان چیره گشته بود. تجلیل از یاران فداکار اسلام «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُو وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً;( ) از میان مؤمنان، مردانى اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند; پس بعضى از آنان پیمان خود را به آخر بردند ]=در راه خدا به شهادت رسیدند[ و بعضى دیگر در انتظارند و هرگز ]عهد و پیمان خود را با خدا[ تغییر ندادند و تبدیل ننمودند.» این آیه کریمه را امام حسین(علیه السلام) در واقعه کربلا مکرر خوانده و در مناسبت هاى مختلف به آن استناد کرده اند و در هر یک از این موارد، این آیه کریمه مستند اخلاق و رفتار و طرز برخورد آن بزرگوار است. الف) حضرت امام حسین(علیه السلام) در یکى از منازل بین راه نامه اى براى اهل کوفه نوشتند و آن را به دست قیس بن مصهر صیداوى دادند تا به مقصد برساند. نزدیک کوفه حصین بن نمیر او را گرفت تا تفتیش کند. او نامه را و ریز ریز کرد; لذا وى را به نزد ابن زیاد برد. ابن زیاد گفت: کیستى؟ فرمود: «مردى از شیعیان امیرالمؤمنین، على بن ابى طالب(علیه السلام) و فرزند او!» گفت: «چرا نامه را پاره کردى؟» پاسخ داد: «براى این که تو ندانى که در آن، چه بوده!» گفت: «نامه از کى و براى چه کسى بود؟ در پاسخ گفت: «از حسین بن على(علیه السلام) به سوى جماعتى از اهل کوفه که اسمشان را نمى دانم.» ابن زیاد خشمگین شده و گفت: «به خدا سوگند یا باید اسم آن ها را بگویى و یا بالاى منبر رفته و حسین بن على(علیهما السلام) و پدر و برادرش را لعن کنى و گرنه تو را قطعه قطعه مى کنم.» قیس پاسخ داد: «امّا اسم آنان را که به تو نخواهم گفت و امّا قضیه لعن را انجام مى دهم.» پس بالاى منبر رفت و حمد خدا کرد و درود بر پیامبر فرستاد و از خداوند طلب رحمت بر على و حسن و حسین(علیهم السلام) نمود و ابن زیاد و پدرش و جنایتکاران بنى امیه را یکسر لعن نمود و بعد گفت: «اى مردم، من فرستاده حسین به سوى شمایم و از او در فلان موضع جدا شدم. پس او را اجابت کنید.» خبر به ابن زیاد رسید دستور داد او را از بالاى قصر به زمین انداختند و به شهادت رساندند. این خبر تأثربار که در بین راه به امام حسین(علیه السلام) رسید چشمانش پر از اشک گردید و نتوانست از ریزش اشک خوددارى کند و این آیه را قرائت کرد: «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُو وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» و بعد هم او را دعا کردند.( ) تلاوت این آیه با اشک هاى پیاپى، گویاى قدردانى و اظهار عمیق ترین احساسات و عواطف قلبى آن حضرت به این انسان باوفاى فداکار است و نشانگر ابراز بالاترین مراتب محبت و لطف آن حضرت نسبت به این شخصیت والاست. ب) درباره شهادت مسلم بن عوسجه که از یاران صمیمى و فداکار امام حسین(علیه السلام) است نقل شده که او در میدان جنگ براى و کشتن دشمنان، بسیار تلاش کرد و بر سختى و ناراحتى ها صبر نمود تا به زمین افتاد; در حالى که هنوز رمقى داشت، حضرت امام حسین(علیه السلام) و حبیب بن مظاهر به سوى او آمدند در این جا حضرت فرمود: «رحمت خدا بر تو باد اى مسلم! فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُو وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً...»( ) گمان نمى رود که هیچ گونه سخنى مى توانست جاى این جمله پربرکت را در اظهار محبت امام(علیه السلام) به مسلم بن عوسجه بگیرد. آرى، آن بزرگوار همه عواطف و علاقه قلبى خود را در قالب این آیه جمع کرد و به او ارائه فرمود. ج) ابن شهر آشوب ـ رضوان الله علیه ـ مى گوید: «هر کدام از اصحاب و یاران که عازم میدان مى شد با امام حسین(علیه السلام) وادع مى کرد و مى گفت: السلام علیک یابن رسول الله. حضرت جوابش مى داد: و علیک السلام و ما نیز از پى تو روانیم و آن گاه قرائت مى کرد: فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُو وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً»( ) این نقل، بسیار ارزشمند و گرانبهاست. امام حسین(علیه السلام) از تک تک اصحاب خود به هنگام وداع، با این آیه کریمه، قدردانى مى کرد. آن حضرت به جاى این که آنان را در آغوش بفشرد و معانقه کند و آنان را ببوسد و ببوید این آیه کریمه را قرائت مى کردند و وفادارى آنان را نسبت به عهد و پیمانشان با خداوند سبحان امضا نموده و تصدیق مى فرمودند و ضمناً به آنان مى فهماندند که شما پیشگام در راه شهادتید و ما نیز به دنبال شما خواهیم آمد. امام حسین، وارث همه فضیلت ها و بزرگى ها «إنّ اللّه اصطفى ءادم و نوحًا و ءال ابرهیم و ءال عمرن على العـلمین;( ) تحقیقاً خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.» یکى از فرزندان گرانقدر حضرت امام حسین(علیه السلام)، حضرت على بن الحسین معروف به على اکبر(علیه السلام) است که در کربلا به مقامِ رفیع شهادت رسید. امام حسین(علیه السلام) به هنگام وداع این جوان و در دیدار آخر او مطالبى را فرموده اند که حاکى از مقام والاى او در دید پدر بزرگوار اوست و در پایان، این آیات را قرائت کردند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَ هِیمَ وَءَالَ عِمْرَ نَ عَلَى الْعَــلَمِینَ * ذُرِّیَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْض وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»( ) آرى این آیه را زمانى خواندند که جوان بى مثالشان حضرت على اکبر(علیه السلام) رو به میدان نبرد مى رفت و چه بسا نظر مبارکشان این بوده که عظمت آن جوان عزیز و ارجمند و شأن رفیع و مقام منیع و اصالت و بزرگوارى او را به مردم، به ویژه به سپاه مخالف بفهمانند که این جوان از خاندان و تبار کسانى است که خداوند در میان همه افراد انسان ها و جوامع بشرى، آنان را اختیار کرده است و از ذریّه اى است که از آن اصول شرف و مایه هاى عظمت و بزرگى پاگرفته و به وجود آمده است. او فرزندى پسندیده از آباء و پدرانى برگزیده و شایسته مى باشد که بزرگى، کرامت نفس، کمالات نفسانى و مکرمت هاى آسمانى را از آن پدران بزرگوار و از آن ریشه هاى فضیلت و کرامت به وراثت برده است و گویى مى گفتند: اى سپاه شرارت و بدى و اى عمّال حکّام فاسد و تباهکار! تصور نکنید این یک جوان عادى و معمولى چونان سایر جوانان است; نه، او سلاله انبیا و اولیا و وارث صفات و مزایاى پیامبران الهى و سفراى آسمانى و اوصیاى آنان مى باشد و از خیل منتخبان خداست و از گروهى است که در گزینش آسمانى سرافراز گردیده اند. کسى که صفات خیر و خوبى و رموز سعادت و شرف را از نیاکان و اسلاف خود گرفته و چهره نورانى و پر فروغ او یادآور آن بزرگواران، به ویژه حضرت خاتم انبیا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى باشد و بدانید اقدام به کشتن کسى مى کنید که حامل همه آن فضایل و بزرگوارى ها و کرامت ها است. «وَ قَالَ مُوسَى إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّر لاَّ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ;( ) و موسى گفت: تحقیقاً من به پروردگار خودم و پروردگار شما از هر متکبّرى که به روز حساب ایمان ندارد پناه برده ام.» یک روز حضرت موسى که خود را در برابر فرعون و فرعونیان مى دید، ـ همانان که او را تهدید مى کردند و در برابرش صف آرایى مى نمودند ـ این جملات مبارک را فرمود و با قرار دادن خود و دیگران در پناه خداوند، امید دشمن را برید و راه نجات را براى خود هموار ساخت. پس از صدها سال، حضرت امام حسین بن على(علیهما السلام) در صحنه کربلا سپاه کوفه را آگاه کرده، این آیه ها را براى آنان قرائت نمود و فرمود: خداوند ما را در حمایت خود قرار دهد که شرّ بزرگى از ناحیه متکبران متوجه ماست و خداوند ما را از این شرّ بزرگ یعنى شرّ هر منکر بى اعتقادى که عقیده به روز جزا ندارد، حفظ کند. آرى، آن حضرت در مقام گفتگو، روشنگرى و اتمام حجت بر آمد و فرمود: «و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید یا عباد الله انى عذت بربى و ربکم من کل متکبّر لایؤمن بیوم الحساب;( )به خدا سوگند که من ذلیلانه، دست به شما نمى دهم و نه همچون بردگان فرار مى کنم ـ بلکه سخت ایستاده ام ـ من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متکبرى که ایمان به روز حساب نداشته باشد.» امام حسین(علیه السلام) برنامه خود را براى آن مردم تبیین مى کند. شاید کسانى تصور مى کردند که در نهایت سختى ها و شداید، آن حضرت را از پاى درآورده، به تسلیم وادار خواهد کرد و شاید کسانى مى پنداشتند که آن حضرت فرار کرده و خویشتن را از معرکه مى رهاند; ولى حجت بالغه خداوند، هر دو تصوّر را خام و نسنجیده خواند و فرمود که راه من نه آن است و نه این; بلکه راه من فقط و فقط ایستادگى و مقاومت است و آن گاه خود را در پناه خداوند قرار مى دهد و گوشزد مى کند که آنانى که در برابر اولیاى خدا جنگ به راه انداخته و از زور و قدرت خود سخن مى گویند و مرا به کشته شدن تهدید مى کنند. آنان افرادى متکبر و خودخواهند و به روز حساب و جزا و هنگامه قیامت، ایمان ندارند. و در ضمن اشاره اى دارند که افرادى با چنین ویژگى هایى خطرناکند و شر و فساد از وجودشان مى بارد و انسان باید از شر آن ها پناهگاهى براى خود بیابد و هیچ پناهگاهى مطمئن تر و امن تر از ذات لایزال الهى نیست و از این پناهگاه با عبارت «ربى و ربکم; پروردگار خودم و پروردگار شما» یاد کرد; باشد که این تعبیر، آنان را تکان داده و به یاد خدا بیندازد و از کار بس زشت خودشان نادم و پشیمان گردند. حسین، رهرو واقعى پیامبران «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَآءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لاَ تُنظِرُونِ;( ) ]نوح گفت: اگر تذکرات و دعوت من بر شما گران و سنگین است[ اندیشه و طرح کار خود و معبودهایتان را روى هم بریزید و سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند ]و همه جوانب کار را بنگرید[ آن گاه به حساب من پایان داده و مرا هیچ مهلت ندهید.» «إِنِّى تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَ رَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّة إِلاَّ هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِیَتِهَآ إِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَ ط مُّسْتَقِیم;( ) هود به قوم خود گفت: من بر خداوند که پروردگار خودم و پروردگار شماست، توکل و اعتماد کرده ام; هیچ جنبنده اى نیست مگر این که خداوند بر او تسلط کامل دارد و او مسخّر فرمان خداست. راستى که پروردگار من بر راه راست است.» حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در کربلا، هنگام رویارویى با آن مردم منحرف و نابکار( ) در ضمن خطبه اى گرم و پرشور، این آیات کریمه را خواندند و بعد هم دست به آسمان بلند کرده، آنان را نفرین نمودند. به هر حال، امام حسین در مقام احتجاج و روشن کردن آن مردم، خویشتن را در جایگاه حضرت نوح(علیه السلام)قرار دادند و بیان و منطق قوى او را جزء کلمات جاوید خود براى روشن کردن آن سیه روزان تیره دل به کار برده اند و براى بیان ناتوانى آن بى سعادت ها فرمود: شما هرچه توان فکرى و کارى دارید آماده سازید و شرکا و معبودهایتان نیز هر توانى که دارند ضمیمه توان شما کنند و همه را روى هم بریزید و همه جوانب آن را مطالعه و بررسى بنمایید که نپخته و نسنجیده و بدون آگاهى وارد جریان خطرناک جنگ و کشتن بندگان شایسته خدا نشوید; پس از این مراحل اگر دیدید که مى توانید، فشار خود را درباره من اعمال کنید و کار مرا به پایان برید، هیچ گونه مهلتى هم به من ندهید. و در آیه دوم، خویش را در جایگاه هود پیغمبر(علیه السلام) قرار داد و سخنان آن پیامبر بزرگوار را با قومش براى اهل کوفه و شام، مردمان متعصب و دنیا طلب و جداى از حقیقت بازگو مى کند تا موضع مقدس خود را کاملا بر آنان روشن سازد و در نتیجه، حرکت آنان را تحرکى کور و خطرناک و بدفرجام معرفى فرماید. در این قسمت مى فرماید: «من بر خداى خود توکّل کرده و اعتماد نموده ام; همان که پروردگار من و پروردگار شماست.» و شاید در این جمله مى خواستند بفهمانند که شگفتا! شما به جنگ چه کسى آمده و براى کشتن چه کسى آماده شده اید؟ کسى که تکیه گاه او همان خدایى است که تربیت شما را به عهده داشته؟ همان خدایى که شما خود را بندگان او مى پندارید؟! شگفتا مگر کسى که خود را بنده این خدا دانسته و مرتبط با او مى شمارد اقدام به کشتن انسانى مى کند که توکل و اعتماد به خدا دارد و همه دلخوشى و آرامش ضمیرش به یاد ذات اقدس اوست؟! و جمله دوم مشعر به آن است که زمام همه موجودات و جنبدگان به دست خداست. بیخود اندیشه نابودى من و مکتب آسمانى مرا در سر مى پرورانید. این چیزى نیست که در توان شما باشد. خداست که اختیار همه بندگان و مخلوقات خود را دارد و بر هر چیزى قدرت و توان دارد. و نیز ممکن است اشاره به این موضوع باشد که تصوّر نکنید این همه بدى ها و ناروایى ها که انجام مى دهید و علیه امام زمان خود قیام مى کنید و فرمان ستمگران و دشمنان دین را بر امر خدا و پیامبر و آخرت خود مقدّم مى دارید، کارهایى است که انجام مى دهید و پس از آن خبرى نیست و کسى به شما دست رسى ندارد و ترس و هراسى براى شما نمى باشد; این چنین نیست. هر جا بروید و هر جا روى آورید و در هر نقطه اى جایگزین شوید مقهور قدرت لایزال پروردگار بزرگ مى باشید و او با شدت و صلابت شما را به زمین مى زند و به نتیجه سوء اعمال خود خواهید رسید. و در جمله سوم مفتخرانه مى فرماید: خداى من بر صراط مستقیم است و دقیقاً روى خط حق و عدالت مى باشد. کسى که رو به او بیاورد و او را پناهگاه خود قرار دهد ضایع نمى شود از سوى دیگر، ظالم و ستمکار، از دست قدرت او بیرون نخواهد رفت و به بیان امیرالمؤمنین پدر بزرگوار امام حسین: یعنى او بر حق است; احسان و نیکى را به احسان، و بدى را به بدى کیفر مى دهد و هر جا که بخواهد عفو کرده، مى آمرزد. هشدارى مرگبار به همه ستمگران «...وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ;( ) آنان که ستم کردند، به زودى خواهند دانست که به سوى چه جایگاه بدى بازگشت خواهند نمود.» آیه کریمه از آیه هاى تهدید کننده است و تهدید آن بسیار شدید است; زیرا حرف «سین» در آغاز آن، بر نزدیک بودن دلالت دارد و این که باید ظالمان، منتظر باشند که به زودى به عاقبت سویى دچار خواهند شد و نیز از اشخاص تهدید شده با عبارت «الَّذِینَ ظَـلَمُواْ» یاد کرده که خود، یادآور بدى آنان و عاقبت شوم آن ظالمان است و جمله «أَىَّ مُنقَلَب...» با ابهامى که افاده مى کند سخت هول انگیز و هراس آور است. زمخشرى مى گوید: «سلف صالح همواره با این آیه همدیگر را وعظ و اندرز داده و انذار مى کردند و شدت و سختى آن را یادآورى مى نمودند ... بار خدایا، ما را از کسانى قرار ده که این آیه را همواره جلو چشمان خود قرار داده اند.»( ) نمى دانم آیا زمخشرى آگاه است که یکى از کسانى که ظالمان را با این آیه کریمه تهدید کرده اند حضرت سیدالشهدا حسین بن على(علیهما السلام) است؟ تهدیدى که آن حضرت با این آیه کرد در حال مخصوص و شرایط ویژه بود که مصداق بارز و آشکار ظلم آن ظالمان را هم نشان مى داد; زیرا اگر دیگران در حال سلامت، این آیه را تلاوت و با آن کسى را موعظه یا ظالمى را تهدید کردند، ولى امام حسین(علیه السلام) زمانى این آیه را مى خواند و تهدید مى کرد که سر از بدن مطهّرش جدا کرده بودند و سر بى تن او از بالاى نیزه این آیه را تلاوت مى کرد و عملا ظلم ظالمان را نشان مى داد و جنایت هاى بى نظیر آنان را ترسیم مى فرمود و از این رو خواندن آن آیه کریمه در این شرایط و احوال، تهدیدى شکننده و کوبنده داشت. دمیرى در کتاب خود چهار نفر را اسم مى برد که در مهد و گاهواره سخن گفتند. پس از آن مى گوید: «و چهار نفر بعد از مرگ، سخن گفتند: 1. یحیى بن زکرّیا هنگامى که سر مبارک او را از بدن جدا کردند. 2. حبیب نجّار که پس از مرگ مى گفت: «یَــلَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ;( ) اى کاش قوم من مى دانستند که من به چه مقامى رسیده و دست یافته ام!» 3. جعفر طیّار (برادر مکرّم امام امیرالمؤمنین على(علیه السلام)) او پس از شهادت این آیه را تلاوت مى کرد: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا;( ) گمان نبرید آنانى که در راه خدا کشته شدند مردگانند.» 4. حسین بن على(علیه السلام) چه آنکه او پس از شهادت، این آیه را تلاوت مى کرد: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ»( ) ابن شهر آشوب مى گوید: «نقل شده که از سر مطهر حضرت امام حسین(علیه السلام) شنیده شد که آن آیه وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ را تلاوت مى کرد.» چنان که مشاهده مى فرمایید این مطلب را، هم دانشمندان شیعه، مانند ابن شهر آشوب مازندرانى و هم دانشمندان اهل سنت، مانند دمیرى نقل کرده اند. و بالاخره در این شرایط که زمامداران خیره سر و نیز حاکمان و والیان مزدور در شهادت امام حسین و یاران باوفاى او شادى مى کردند و سعى داشتند که خود را در این فجایعى که به بار آورده بودند معذور بدارند، مقتضى ایجاب مى کرد که به نوعى تهدید شده و تازیانه سرزنش و تهدید بر سر آنان فرود بیاید. و نیز آن مردم نادان گمراه که به دعوت یزید تبهکار و ابن زیاد ملحد و از خدا بى خبر به صورت لشکرهاى منسجم و نظامیان مسلّح در کربلا حضور یافته و به کشتن فرزندان رسول الله دست زدند و در این راه و براى رسیدن به مادیات زودگذر دنیوى دلخراش ترین و فجیع ترین اقدامات و برنامه ها را انجام دادند و پس از آن هم شادى مى کردند، جا داشت که تازیانه تهدید آتشینى بر سر آنان فرود بیاید; ازاین رو حضرت امام حسین(علیه السلام) از میان آیه هاى قرآن این آیه صاعقه آسا را انتخاب کرد و در بالاى نیزه تلاوت مى فرمود و بدین ترتیب اعلان کرد که آماده عذاب دردناک الهى و دست انتقام الهى باشید.( ) کفایت الهى، رمز عزت «فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِى شِقَاق فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ;( ) اگر آن ها نیز بمانند آن چه شما ایمان آورده اید ایمان بیاورند، هدایت یافته اند و اگر سرپیچى کنند پس آن ها از حق جدا شده اند و خداوند، شرّ آنان را از تو دفع مى کند و او شنونده داناست.» این آیه کریمه، خطاب به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است و درباره کفار اهل کتاب یعنى یهود و نصارا مى باشد و دو صورت در ارتباط با آنان فرض فرموده است: 1. ایمان بیاورند و دعوت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را بپذیرند که در این صورت جزء گروه هدایت یافته گانند. 2. به دعوت الهى پیامبر بزرگوار اسلام ـ ارواحنا فداه ـ پشت کرده و نپذیرند و همچنان بر کفر و عناد خود باقى بمانند که در این صورت، آنان از حق جدا بوده، جز گروه مخالفان و کارشکنان در برابر اهل ایمان خواهند بود و چون کارشکنى مى کنند پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله وسلم) و یاران وى را آزار مى دهند، خداوند، پیامبر خود را دلگرم مى سازد و ترس و هراس را از او دور گردانیده، به او اطمینان خاطر مى دهد و دل و جان او را لبریز و سرشار از امید کرده، وعده مى دهد که خداوند متعال تنها تو را کفایت مى کند و شر آنان را از تو و یاران باوفاى تو بر طرف خواهد ساخت تا در برابر آنان احساس ضعف و ناتوانى نکند و خویشتن را شکست خورده نپندارد; بلکه با عزت و سرفرازى در برابر دشمنان بایستد و به وعده تخلّف ناپذیر پروردگار بزرگ دلخوش و دلگرم باشد. و اکنون به این نقل ارزشمند و روح بخش توجه کنیم: ابن شهر آشوب ـ رضوان الله تعالى علیه ـ مى گوید: «سلّمة بن کهیل شنید که سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) در حالى که بر نیزه بود قرائت مى کرد: فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ( ) به زودى خداوند تو را کفایت مى کند و شرّ و خطر آنان را از تو، به تنهایى دفع مى فرماید و او شنواى داناست.» نمى دانم که آیا سر منوّر حجت بالغه خدا و ولىّ اعظم پروردگار، حضرت سیدالشهدا ـ ارواح العالمین له الفداء ـ آیه را از آغاز آن قرائت کرده و همه آیه شریفه را خوانده اند یا این که چنان که ظاهر نقل این مورّخ بزرگ است در مقام قرائت، بخش پایانى آیه را قرائت فرموده اند; ولى بر فرض که همین جمله را هم خوانده باشند، نظر به صورت دوم از آیه کریمه دارند یعنى مربوط به کفار و معاندان مى شود و اهل کوفه با الفاظ و معانى قرآن آشنا بودند و حفاظ قرآن داشتند و با شنیدن این جمله مبارکه به اصل آیه کریمه منتقل شده و دو صورت یاد شده از آیه مبارکه را به نظر مى آوردند و خصوصاً صورت دوم در ذهنشان تداعى مى شد و بدین ترتیب حضرت امام حسین(علیه السلام) آن مردم نادرست و منحرف و آن تغییر دهندگان سنت و کتاب و آن آدم هاى ظاهر فریب انسان کش را کافر قلمداد کرده، در ردیف کافران معاند و منکران حق معرفى فرموده اند; همان گروهى که پشت به حق کرده و از پذیرش آن، سر باز زده اند. افزون بر آن، سالار شهیدان جهان، در برابر آن دغلبازان بى رحم و آن عناصر درنده و نامردمى، شأن و شوکت و منزلت بلند و والاى خود را نشان دادند که مورد تأیید الهى است و خداوند متعال پشتوانه اوست و دست قدرت پروردگار بزرگ نگهدار او و اهداف عالیه وى است و از این رو با استناد به این آیه، عظمت و اعتلا و اقتدار حسینى خود را حتى در حالى که سرى دور از بدن و جدا شده از جسد مطهرش بود نشان دادند. و نیز با تلاوت آیه شریفه، آن مردم ناپاک و زشت سیرت و نیز هیئت حاکم جنایتکار عصر را تهدیدى عمیق کرد که به خود نبالید که همه شما با تمام امکانات و وسایلى که در اختیار دارید، نابود خواهید شد. و نیز با استناد به این آیه کریمه، موضع گرانقدر شخص خود و همچنین حرکت بزرگ خود را هم نشان دادند. که حرکت و قیام او پیامبرگونه و قیامى در مسیر رسول بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) است. بنابراین آن امام معصوم و آن پیشواى آزادى با استناد به یک جمله از آیه هاى قرآنى چند مطلب را فهماندند: از یک سو کفر و نفاق و الحاد آن مردم نابکار و به ویژه حکّام طاغى و سرکش آنان را اعلان کردند و از دیگر سو شخصیت والا و آسمانى خود را براى آن بیخبران از حقیقت بیان فرمودند که من اگر پیامبر نیستم، ولى جانشین او و زنده کننده دین او و آثار و شعائر اویم. و از سومین جهت اعلان فرمودند که عنایت و لطف خاصّ پروردگار متعال پشتوانه ایشان است و از تأیید و دستگیرى هاى بى دریغ خداوند بزرگ برخوردارند. و از چهارمین نگاه، آن ظالمان حقیقت کُش را به نابودى تهدید کردند و در پایان اعلان داشتند که خداوند شنوا و بیناست. گفته هایتان را شنیده و به اعمال نکبت بارتان آگاه است و به همه آن سخنان نسنجیده و دور از حقیقت و شیطانى شما و نیز به تمامى اعمال ددمنشانه شما رسیدگى کرده، کیفر عظیم مقرر خواهد داشت. و نیز او شنواى عالم است. همه سخنان حکیمانه و هدایت گرانه مرا شنیده و به تمامى اعمال و برنامه هاى خیرخواهانه من آگاهى دارد و بهترین اجر و پاداش و عالى ترین درجات و خالص ترین لطف و رحمت خود را در قبال این همه خیرخواهى و ستم هایى که در این راه تحمل کرده ام و آزارهایى که از دست شما مردم حق ناشناس کشیده ام به من عطا خواهد فرمود. شگفت ترین شگفتى ها «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَـتِنَا عَجَبًا;( ) اى رسول ما آیا پنداشتى که قصّه اصحاب کهف و رقیم در مقابل این همه آیات قدرت و عظمت، از آیات عجیب ما بودند؟!» این آیه شریفه در مقام ذکر این معناست که قصّه اصحاب کهف و جوانانى که از پادشاه کافر ستمگر براى حفظ ایمان و عقیده آسمانى خود فرار کردند و به غارى پناه بردند و سیصد و نه سال قمرى (سیصد سال شمسى) در آن غار به خواب رفتند و پس از بیدارى تصوّر مى کردند که یک روز یا ساعاتى از روز را خوابیده اند، چیز تازه اى نیست و شگفت انگیزتر از دیگر آیات الهى در زمین و آسمان نمى باشد که همه مظاهر وجود و تصرفات مستمر الهى و جریانات مداوم آفرینش، شگفت انگیز است و با ملاحظه قدرت بى منتهاى خداى سبحان هیچ چیزى تعجب ندارد; زیرا همه چیز براى او آسان است. شیخ مفید قدس الله روحه نقل فرموده اند: «زید بن ارقم گفته است: سر امام حسین(علیه السلام) را بالاى نى در شهر مى گردانیدند و من در بالاخانه خود نشسته بودم. هنگامى که مقابل غرفه من شد، شنیدم که این آیه را قرائت مى کرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَـتِنَا عَجَبًا. من از مشاهده این منظره ـ به خداى یگانه سوگند ـ مو بر اندامم راست شد و ندا کردم: والله سر تو اى فرزند رسول الله عجیب تر و شگفت انگیزتر است.»( ) شگفتى هاى مربوط به ماجراى توست; نه اصحاب کهف. تو همه را به تعجب آوردى و هر بیننده اى را واله و سرگردان نمودى و عقول را سرگشته ساختى. تو که سر بریده ات آنگاه که از بدن فاصله ها دارد و بالاى نیزه جا گرفته تلاوت آیات قرآن کریم مى کند. آرى، سر مطهّر حسین بن على(علیه السلام) قرآن مى خواند و آیه سوره کهف را هم مى خواند. قطعاً در انتخاب این آیات کریمه اسرارى است. ممکن است که مى خواستند به اهل کوفه آن خفتگان و خواب آلودگان بگویند، داستان اصحاب کهف براى شما تعجب آور و حیرت زاست. اکنون بنگرید که آیا آن عجیب است یا داستان من که پس از شهادت، آیات الهى را مى خوانم! و ممکن است اشاره داشته باشند به این که من و یارانم با اصحاب کهف وجه مشترکى داریم. آنان در راه عقیده و ایمان خود استقامت ورزیدند; چنان که ما هم در مسیر ایمان و عقیده ثبات قدم داشتیم. ولى آنان از شرّ پادشاه کافر ظالم فرار کرده و به غار پناه بردند و بالمآل به خواب رفتند و آرمیدند; امّا من و یارانم در برابر حاکم ستمگر ایستادگى کردیم و فریاد خود را به گوش جهانیان رسانیدیم و از شمشیر و نیزه هاى آتشبار و از باران تیرهاى کشنده آنان نهراسیدیم و در برابر دشمنان دین، صف آرایى کرده، ضربت تیر و نیزه و شمشیرها را به جان خریدیم و آن گاه به شهادت رسیدیم و اینک این سر من است که از بدن جدا شده; تنم روى زمین و سرم بالاى نیزه هاست. اکنون بگویید که داستان اصحاب کهف شگفت انگیزتر است یا داستان اصحاب کربلا و کدام یک در خور شگفتى است و بهت انگیزتر مى باشد و ممکن است انتخاب این آیه و این سوره به لحاظ نکته اى باشد که بعضى از شعراى نغز گفتار بدان اشاره کرده است: بود بر لب، آیه کهفش سخن *** یعنى اى دشمن، تو در خوابى نه من و چه بسا ده ها نکات ظریف تر در این مقام نهفته باشد که ما از آن آگاهى نداریم. به هر حال امام حسین(علیه السلام) با قرائت این آیه کریمه، اسلام و اهل اسلام و پیروان مکتب اهل البیت را سرافراز کرد و خسران و خوارى و زبونى را بر جنایتکاران و حکام آل امیه و آل ابى سفیان و پیروان بى مایه آنان محقق و مسلّم گردانید. تشبیه به اصحاب کهف «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى;( ) راستى که آنان ]=اصحاب کهف[ جوانان ]یا جوانمردانى[ بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم.» این قسمت از آیه، آغاز نقل داستان اصحاب کهف است که خداوند خود عهده دار بیان آن شده و مقدّم بر هر چیزى از آنان با عنوان «فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ» یاد فرموده است; یعنى جوان مردانى که با اراده خود ایمان به خداى آوردند; و بعد اضافه مى کند که ما هم بر هدایت آنان افزودیم و لازمه این که خود هدایت یافته باشند و خداوند هم بر هدایت آنان بیفزاید این است که به اسرار و رموز جهان هستى پى ببرند و حجاب ها براى آن ها کنار برود و با عالم غیب در رابطه باشند و همواره از راهنمایى هاى آسمانى برخوردار باشند. حضرت سیدالشهدا، حسین بن على(علیه السلام) پس از شهادت، این آیه را در انظار عموم تلاوت کرده اند. عالم بزرگ و تهذیب کننده نفوس، مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى(رحمه الله) در ارتباط امام حسین با سوره هاى قرآن مجید هنگامى که به سوره کهف مى رسند مى گویند: «از سر مطهّر هنگامى که بر نیزه بود، شنیده شد که سوره کهف را قرائت مى کند. پس زید بن ارقم شنید که آیه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَـتِنَا عَجَبًا و دیگران در شام شنیدند که این آیه را تلاوت مى کرد: إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى.»( ) به نظر مى رسد که در قرائت این آیه کریمه، عنایتى بوده و سر مطهّر به لحاظ آن جهت، آیه یاد شده را قرائت مى کردند. تصوّر ما این است که با تلاوت این آیه مى خواستند حرکت خود و یاران گرانقدرش را یادآورى نموده، مصداق روشنى براى آیه کریمه در زمان خود ارائه کنند. آرى، امام حسین و برادران و فرزندان و برادرزادگان و دیگر عزیزان و دلدادگان خود را مصداق آیه، قلمداد کردند و از رهگذر قرائت آیه شریفه، شرح حال خود را مى داد که عزیزان سرافرازى که در حادثه خونین کربلا جان دادند و به مقام رفیع شهادت نایل گردیدند، جوانان و جوانمردان برومندى بودند که سرلوحه کارشان ایمان به خدا بود و خداوند متعال هم بر هدایت آنان افزود و به بالاترین درجات هدایت، رسیدند و به مقام والاى شهادت در راه خدا دست یافتند. اگر آن چنان که آن عالم بزرگوار فرموده سر مطهّر، این آیه را در شام خوانده باشند نکته بسیار لطیف و مهمّى را اشاره فرموده اند; زیرا مردم شام نوعاً بلکه قریب به اتفاق در مدرسه گمراهى آل ابى سفیان، آن شجره خبیثه بار آمده بودند و امام حسین و یاران او را خروج کنندگان بر خلیفه مسلمین مى دانستند; چنان که مرد محاسن سفیدشان آمد مقابل امام زین العابدین و از قتل امام حسین و اسارت خاندان او و پیروزى یزید شادمانى نمود و از این رو سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) در شام این آیه را قرائت کرده اند تا به آن بدبخت مردم فریب خورده و نادان بگویند: کدام خارجى و چه خروجى؟ بیچاره مردم بدبخت و گمراه، آنانى که در کربلا به دست شما مردم به شهادت رسیدند و امروز سرهاى از تن جداى آن ها را به شهر شما آورده اند، جوانمردانى باصفا و باوفا بودند که ایمان به خداى متعال آوردند و او هم علاوه بر آن نورانیت ایمان که خود داشتند بر هدایت آنان افزود و نورانیتشان را چند برابر نمود. آنان مؤمنان به خدا بودند که ایمانشان مورد تصدیق و امضاى حضرت رب العالمین قرار گرفت و علاوه بر آن مورد لطف خاص خداوندى قرار گرفتند و عنایات ویژه پروردگار شامل حالشان گردید. صلى الله على مولانا الحسین بن على سیدالشهداء من الاولین و الآخرین الذى هو شریک القرآن و تالى القرآن و ترجمان القرآن. پاورقی ها: ـ 3. بقره/156. . ارشاد، ج 2، ص 82 / روضة الواعظین، ص 180. . بقره/156. ـ 4. مزمل/4 و 20. . ارشاد، ج 2، ص 91 / العوالم، ص 243 / معالم المدرستین، ج 3، ص 89 / تاریخ الملوک و الامم، ج 4، ص 316. . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91. . آل عمران/178. . آل عمران/178 ـ 179. . الارشاد، ج 2، ص 95 / العوالم، ص 247. . غافر/28. . نفس المهموم، ص 242 و 243 به نقل از: تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 324 / کامل ابن اثیر، ج 4، ص 63 / مقتل الحسین، ص 120. . غافر/28 ـ 33 و 38ـ43. . آل عمران/185. . مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 249. . لقمان/33. . مجادله/19. . بقره/156. . معالى السبطین، ج 2، ص 12 / موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 485. . احزاب/23. . نفس المهموم، ص 177 ـ 178 و 194 / معالم المدرستین، ج 3، ص 73.. . لهوف، ص 93 ـ 94 / الارشاد، ج 2، ص 103 / العوالم، ص 337 / معالم المدرستین، ج 3، ص 106 / تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 259 / تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 331. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 100 / مقتل مقرم، ص 305 / العوالم، ص 175 / معالم المدرستین، ج 3، ص 47. . آل عمران/33. . مقتل مقرّم، ص 322. . غافر/27. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 68 / الارشاد، ج 2، ص 98 / العوالم، ص 66 / اعلام الورى، ج 1، ص 459. . یونس/71. . هود/56. . مقتل مقرّم، ص 288 و 289 / الارشاد، ج 2، ص 97 / العوالم، ص 250. . شعرا/227. . الکشّاف، ج 3، ص 345. . یس/26. . آل عمران/169. . شعرا/227 / حیاة الحیوان، ج 1، ص 155 (باب المزة) . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 61 / العوالم، ص 386. . بقره/137. . نهایة الدرایة، ص 217 / مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 10; ج 9، ص 173. . کهف/9. . الارشاد، ج 2، ص 117 / مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 267 / الثاقب فى المناقب، ص 332. . کهف/13. . خصائص الحسین، ص 1500 / مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 267 / الارشاد، ج 2، ص 117.