قرآن کریم، حقوق و سیاست را دارای چه روابطی میداند؟
پرسشگر محترم، با توجه به مفهوم عامی که "حقوق و سیاست" دارد، قبل از هر چیز لازم است بیان شود که اولاً منظور شما از مفهوم سیاست چیست؟ و در مرتبه بعد، روشن شود که منظور شما از مفهوم حقوق چیست؟ اگر منظور شما این است که قرآن کریم، دربارة علم حقوق و سیاست و رابطة آنها سخنی بیان فرموده است، پاسخ این است که، با توجه به هدف نزول، قرآن کریم، کتاب انسان سازی است و تمامی مطالب آن در راستای رشد و تعالی و تربیت و تکامل اوست، قرآن یک دایرة المعارف یا یک کتاب علمی نیست، تا از آن انتظار داشته باشیم، که دربارة رابطة علم حقوق و سیاست چه نظری دارد، بلکه برای این نازل شده است که انسانها را به سوی یک زندگی پاک آمیخته با سعادت و فضیلت رهبری نماید. اما در رابطه با دستورات مربوط به عبادات علاوه بر معارف و تعلیمات مربوط به مبدأ و معاد و مسائل اخلاقی و تاریخی، یک رشته قوانین اجتماعی نیز در آن وجود دارد که در واقع ترسیمی از قانون اساسی اسلام و بخشی از قوانین مدنی، حقوقی، جزایی و سیاسی آن است. از نظر علمای اسلام، "حقوق" یک مفهوم عام است که یک شاخة آن حقوق سیاسی است. از جهت اصطلاحی حقوق دارای چند مفهوم است، که مهمترین آن عبارت است از نظام حاکم بر رفتار اجتماعی شهروندان یک جامعه، و کلمه "تشریع" و شرع در اصطلاح فقهای اسلام نیز تقریباً همین معنا را دارد. در تعریف دیگر، میگویند: چون "حقوق" جمع "حق" است، "حق امری است اعتباری که برای کسی بر دیگری وضع میشود". با توجه به این دو مفهوم اصطلاحی و دلالت مطابقی آنها، نسبت میان آن دو عموم و خصوص مطلق خواهد بود; یعنی معنای دوم از معنای اوّل که به معنای نظام حاکم بر رفتار اجتماعی انسانهاست اخص است. اما اگر همة استلزامات یک قاعدة حقوقی را نظر آوریم، هر دو اصطلاح بر هم منطبق میشوند و بین آنهاعموم و خصوصی نیست، زیرا همة مقدرات اجتماعی، با صرف نظر از شیوة بیان، تعیین حق است. با توجه به معنایی که از "حقوق" شد، معلوم میشود، "حقوق سیاسی"، بخشی از حقوق است که موضوع آن دولت و کارهای مربوط به آن است. نظام حقوقی اسلام، از نظامهای دیگر جدا است، زیرا نظامهای حقوقی دیگر، برتر از تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی هدفی نمیشناسد، خداوند متعال، دربارة آنها میفرماید: "یَعلَمونَ ظـَهِرًا مِنَ الحَیوَةِ الدُّنیا وهُم عَنِ الأَخِرَةِ هُم غـَفِلون; (روم، 7) آنها، فقط ظاهر و نمودی از زندگی دنیا را میدانند و از آخرت ]و پایان کار[ غافلند"، امّا دین مقدس اسلام، سعادت انسان در زندگی این جهان را هدف خلقت نمیداند; هدف خلقت انسان بسی فراتر از اینهاست و آن نزدیکی هر چه بیشتر انسان به خداست، آنها تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی را هدف اصلی و مطلوب ذاتی میدانند، امّا پیروان نظام حقوقی اسلام، اگر چه میخواهند بدین وسیله سعادت خود را در زندگی اجتماعی تأمین کنند، لکن این سعادت را به عنوان وسیلهای برای رسیدن به کمال حقیقی خویش تلقی میکنند. از نظر اسلام، نه فرد اصالت دارد و نه جامعه، بلکه رابطة طرفینی و متقابل بین آن دو موجود است، نه فرد حق دارد که به جامعه ضرری بزند و حقوق آن را پایمان کند و نه جامعه و دستگاههای حکومتی میتواند مصالح عمومی خود را به بهای نابودی فرد و مصالح او دنبال نماید، هم فرد باید به قوانین و ارزشهای اخلاقی که در قالب قوانین وضع شده احترام بگذارد و هم دستگاههای حکومتی و جامعه باید به حدود و حقوق فردی احترام بگذارند.( ر.ک: حقوق و سیاست در قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ص 24 ـ 66، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی; / فلسفة سیاسی اسلام، اسماعیل دارابکلایی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی / پیام قرآن، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 8، ص 245 ـ 273، دارالکتب الاسلامیة / آزادی در فلسفة سیاسی اسلام، منصور میراحمدی، ص 201، نشر مؤسسة بوستان کتاب، قم. )
اضافه کردن دیدگاه جدید