واقعه "غدیر خم‌" را توضیح دهید؟

در کتاب‌های بسیاری از دانشمندان اهل تسنن (و همة کتب معروف شیعه‌) اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ بیان شده است که آیة شریفة "یَـََّأَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ‌ْ مَآ أُنزِل‌َ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم‌ْ تَفْعَل‌ْ فَمَا بَلَّغْت‌َ رِسَالَتَه‌ُ وَاللَّه‌ُ یَعْصِمُکَ مِن‌َ النَّاس‌ِ إِن‌َّ اللَّه‌َ لاَ یَهْدِی الْقَوْم‌َ الْکَـَفِرِین‌َ; (مائده‌،67) ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت نازل شده است‌، به طور کامل ]به مردم برسان‌[ و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده‌ای و خداوند تو را از خطرهای ]احتمالی‌[ مردم نگاه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی‌کند"، در شأن امیرالمؤمنین علی‌نازل شده است‌. این روایات را گروه بسیاری از صحابه‌، از جمله‌: "ابوسعید خُدری‌"، "زیدبن ارقم‌"، "جابربن عبدالله انصاری‌"، "ابن عباس‌"، "برأبن عازب‌"، "حذیفه‌"، "ابوهریره‌"، "ابن مسعود" و "عامر بن لیلی‌" نقل کرده‌اند; بنابراین روایاتی که در این زمینه در کتب معروف اهل سنت و شیعه نقل شده بیش از آن است که کسی بتواند آن‌ها را انکار کند. علاوه بر روایات فوق‌، روایات فراوان دیگری در دست است که با صراحت می‌گوید: این آیه در ماجرای غدیر خم و خطبة پیامبر اکرم‌و معرفی امیرالمؤمنین علی‌به عنوان وصی و ولی‌ّ نقل شده است و عدد آن‌ها به مراتب بیش از روایات گذشته است تا آن جا که محقق بزرگ‌، علامه امینی در کتاب الغدیر، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر9 با اسناد و مدارک معتبر نقل می‌کند و همچنین از 84 نفر از تابعین و 360 دانشمند و مؤلف معروف اسلامی نام می‌برد. فشرده جریان "غدیر"، که از روایات فوق استفاده شده‌، از این قرار است‌: در آخرین سال حیات مبارک پیامبر اکرم‌و بر خلاف سنوات قبل‌، پیامبراکرم‌با ارسال نامه‌هایی به اطراف‌، از مسلمانان درخواست نمودند که امسال برای انجام مراسم حج‌، مسلمانان در کنار پیامبر9 حاضر شوند مراسم حجة الوداع‌، با شکوه هر چه تمام‌تر در حضور پیامبر9 به پایان رسید. یاران پیامبر9 که عدد آن‌ها فوق العاده زیاد بود، از خوشحالی درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست نمی‌گنجیدند. ظهر نزدیک شده بود، کم‌کم سرزمین "جحفه‌" و سپس بیابان‌های خشک و سوزان "غدیرخم‌" از دور نمایان می‌شد، این نقطه سه یا چهار راهی بود که حجاج در آن‌جا از یکدیگر جدا می‌شدند. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر9 به همراهان داده شد; مؤذن پیامبر9 با صدای "الله اکبر" مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آمادة نماز می‌شدند; بعد از خواندن نماز ظهر، مسلمانان تصمیم داشتند، فوراً به خیمه‌های کوچکی که با خود حمل می‌کردند، پناهنده شوند، ولی پیامبر9 به آن‌ها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی که در ضمن خطبة مفصلی بیان می‌شد خود را آماده کنند. آن گاه پیامبر9 منبر رفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد; سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: "من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده‌، از میان شما می‌روم‌. من مسئولم‌، شما هم مسئولید; شما دربارة من چگونه شهادت می‌دهید؟" مردم صدا بلند کردند و گفتند: "ما گواهی می‌دهیم تو وظیفة رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی‌، خداوند تو را جزای خیر دهد". آن گاه فرمود: "... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟! پیامبر9 فرمود: "اوّل ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست‌، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و امّا دومین یادگار گرانقدر من‌، خاندان منند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند; از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد." ناگهان مردم دیدند پیامبر9 به اطراف خود نگاه کرد; گویا کسی را جستجو می‌کند و همین که چشمش به امیرالمؤمنین علی‌افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد; آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همة مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست‌ناپذیر اسلام است‌; در این جا صدای پیامبر9 رساتر و بلندتر شد و فرمود: "چه کسی از همة مردم نسبت به مسلمانان از خود آن‌ها سزاوارتر است‌؟!" مردم گفتند: "خدا و پیامبر9 داناترند. پیامبر9 فرمود: "خدا، مولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آن‌ها از خودشان سزاوارترم‌" سپس فرمود: "فمن کنت مولاه فعلی مولاه‌; هر کس من مولا و رهبر او هستم‌، علی مولا و رهبر او است‌" و این سخن را سه بار و به گفتة بعضی از راویان حدیث‌، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: "خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار; محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد; یارانش را یاری کن و آن‌ها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش محروم‌ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن‌." سپس فرمود: "آگاه باشید، همة حاضران وظیفه دارند این خبر را به غایبان برسانند." و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر9 خواند: "الْیَوْم‌َ أَکْمَلْت‌ُ لَکُم‌ْ دِینَکُم‌ْ وَأَتْمَمْت‌ُ عَلَیْکُم‌ْ نِعْمَتِی‌...;(مائده‌،3) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم‌"، در این هنگام پیامبر9 فرمود: "الله اکبر، همان خدایی که آیین خود راکامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی‌پس از من راضی و خشنود گشت‌". در این هنگام‌، شور و غوغایی در میان مردم افتاد و امیرالمؤمنین علی‌را به این موقعیت تبریک می‌گفتند و از افراد سرشناس که به او تبریک می‌گفتند، ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: "آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب‌! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی‌". و ابن عباس گفت‌: "به خدا سوگند که این امر ]ولایت علی‌[ بر همه واجب گشت‌". سپس حسان بن ثابت شاعر معروف‌، از پیامبر اکرم‌اجازه خواست که به این مناسبت اشعاری بسراید; پس از سرودن اشعار، پیامبر اکرم‌عرض کرد: "بارالها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...". جمله معروف پیامبر اکرم‌، که در همة کتب بیان شده است (من کنت مولاه فعلی مولاه‌) حقایق بسیاری را روشن می‌سازد; البته بسیاری از نویسندگان اهل سنّت اصرار دارند که "مولی‌" را در این‌جا به معنای "دوست و یار و یاور" تفسیر کنند; زیرا یکی از معانی معروف "مولی‌" همین است‌. ما هم قبول داریم که یکی از معانی "مولی‌" دوست و یار و یاور است‌، ولی قراین متعدّدی درکار است که نشان می‌دهد، "مولی‌" در حدیث یاد شده به معنای "ولی‌" و "سرپرست‌" و "رهبر" می‌باشد; این قراین به طور فشرده چنین است‌: 1. مسئله دوستی علی‌با همة مؤمنان‌، مطلب مخفی و پنهان و پیچیده‌ای نبود که به این همه تأکید و بیان نیاز داشته باشد; آن هم میان بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف‌های پی در پی از جمعیت‌. 2. جملة "ألست أولی‌َ بکم من أنفسکم‌; آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر و اولی نیستم‌، در این روایت هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد. 3. تبریک‌هایی که از سوی مردم در این واقعة تاریخی به علی‌گفته شد، مخصوصاً تبریکی که "عمر" و "ابوبکر" به ایشان گفتند، نشان می‌دهد، مسئله‌، جز موضوع نصب خلافت نبوده است‌. 4. اشعاری که حسان بن ثابت‌، در این روایت سروده‌، با آن مضمون و محتوای بلند و آن تعبیر صریح و روشن‌، نیز گواه دیگری بر این مدّعاست‌.( ر.ک‌: پیام قرآن‌، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 9، ص 181 ـ 200، دارالکتب الاسلامیة / ولایت و امامت‌، هادی نجفی‌، ص 131 ـ 145، چاپخانه خیام / اسباب النزول‌، ابوالحسن واحدی نیشابوری / الدر المنثور، جلال الدین سیوطی‌، ج 2 / تفسیر المنار، شیخ محمد عبده مصری‌، ج 6. ) پس با این‌که حدیث غدیرخم و قضیة ولادت حضرت علی‌در کعبه‌، در کتاب‌های معتبر اهل‌سنت موجود و حدیث غدیرخم یکی از احادیث متواتر و معتبر است که از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده و هیچ کس ـ به جز لجوج‌ها ـ در صحت حدیث شکی ندارد; اما به عللی که در ذیل خواهد آمد، برخی از صحابه از عمل به آن سرپیچی کردند; همان گونه که در زمان پیامبر گرامی‌، با فرامین و روش‌های ایشان مخالفت کردند; مانند مخالفت با فرمانده قرار دادن اسامه‌، مخالفت با صلح حدیبیه‌، مخالفت با نوشتن مطلبی هنگام احتضار از جانب پیامبر و... . برخی از علت‌های سرپیچی از عمل به حدیث غدیر خم از این قرار است‌: 1. از آنجا که حضرت علی‌در جنگ‌های متعدد، برادرها و پدران عده‌ای را به خاک افکنده بودند، پذیرفتن ولایت حضرت از سوی آنان به جهت کینه‌ای که داشتند سنگین بود. 2. برخی از علمای اهل‌سنت در دلالت حدیث غدیر خدشه می‌کنند و "مولا" را به معنای دوست می‌دانند که این توجیه‌، با توجه به قراین موجود در صدر حدیث (اَلَست‌ُ أولی بکم‌) که در مورد گرفتن شهادت از مردم بر توحید و رسالت است‌، درست نیست‌; زیرا مناسب است که بعد از آن‌، شهادت بر امامت باشد. و عدة دیگر این مسأله را بهانه کردند که حضرت جوان است و برای حفظ وحدت جامعه و... ایشان را از منصب ولایت کنار گذاشتند. 3. اصولاً طرز تفکر و روحیه خاص حاکم بر علمای اهل‌سنت و به تبع آنها بر مردم عوام این است که اشتباه گذشتگان را نمی‌پذیرند; چون آنها همة صحابه را عادل و دارای تقوا می‌دانند; به گونه‌ای که معتقدند صحابه هیچ مخالفتی با کتاب و سنت ندارند; به عبارت دیگر، آنها فقط ظاهر را نگاه می‌کنند و دیدشان آنقدر تیز نیست که باطن و حقیقت هر واقعه‌ای را ببینند. آنها اعتقاد دارند که اگر عده‌ای از صحابه و پیرمردها و سابقه‌دارهای اسلام راهی را رفتند، نمی‌توان گفت اشتباه کرده‌اند. با این طرز تفکر است که عمل خلیفة اوّل و دوم را در غصب خلافت توجیه می‌کنند; حال آنکه چنین طرز تفکری با صریح قرآن و احادیث نبی‌ّاکرم‌در تضاد است‌. قرآن کریم می‌فرماید: "فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرَت بإِذن الله‌;(فاطر، 32.) پس برخی از آنان ]حاملان کتاب‌[ بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه‌رو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند." و...(ر.ک‌: الالهیات‌، جعفر سبحانی‌، ج 4، ص 82 ـ 105، مؤسسه امام صادق‌.) 4. حقیقت آن است که واقعه سقیفه‌، از نظر تاریخی‌، معلول علل و توطئه‌های دقیق از پیش طراحی شده‌ای است که بحث از آن از حیطة فعالیت این مرکز خارج است‌.

اضافه کردن دیدگاه جدید

کد امنیتی
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.