همان طور که میدانیم، خداوند دارای صفات گوناگون است و با حکمتش، موجودات مجرّد را آفریده تا بتوانند از صفات خداوند بهره ببرند. در برههای
ما پاسخ خود را در دو بخش ارائه میدهیم. ابتدا به بحث در جهان مادّی میپردازیم که آیا زمانی بوده است که خداوند بوده ولی جهان مادّی وجود نداشته است تا از او کسب فیض کند. و سپس به موجودات مجرّد میپردازیم که آیا آنها هم زمانی بوده، که خدا بوده و آنها نبودهاند؟ ولی قبل از پرداختن به این دو بخش، لازم است مقداری دربارة اصطلاح "حادث" توضیح دهیم: "حادث" در اصطلاح فلاسفه به چیزی گفته میشود که "مسبوق به عدم" باشد یعنی سابقة "نیستی" دارد و ذات او از "نیست" به "هست" آمده است. چیزی که سابقة عدم داشته باشد ـ هر گونهای که باشد ـ حتماً دارای این صفت هست که: "کسی او را پدید آورده است" پس مقصود از حادث در واقع چیزی است که کسی او را به وجود آورده باشد. حادث دو نوع تصوّر میشود یکی آن که چیزی زمانی نبوده، سپس به وجود آمده باشد این را حادث زمانی میگویند یعنی سابقة عدم او نه تنها در ذات ـ یعنی ذاتش این گونه است که از عدم به وجود، منتقل شده ـ بلکه در "زمان" هم وجود دارد. نوع دوّم حادث آن است که سابقة عدم او فقط در ذات اوست. ولی از نظر زمانی سابقة عدم ندارد. به عبارت واضحتر، چیزی است که خدا او را آفریده ولی زمانی نبوده که خدا باشد ولی او نباشد. آیا جهان مادی و مجردات حادث زمانی هستند ـ یعنی زمانی بوده که خدا بوده و اینها نبودهاند ـ یا حادث ذاتی؟ امّا جهان مادّی: این مسئله که آیا جهان مادّی که حادث ـ کسی دیگر آن را آفریده ـ است، ازلی است ـ یعنی زمانی نبوده که جهان نبوده باشد ـ و یا ازلی نیست ـ یعنی جهان از جهت زمانی و مکانی محدود است ـ، مسئلهای است که در آن، از یک طرف بین فلاسفه و از طرف دیگر بین فلاسفه و متکلمین اختلاف است.( آموزش فلسفه، آیت اللّه مصباح یزدی، ج، ص 269، نشر سازمان تبلیغات اسلامی. ) حق آن است که "ازلی بودن زمانی" در جهان مادّه تصوّر نمیشود، زیرا زمان از شئون حرکت است و حرکت هم از توابع مادّه است; امّا مجرّدات: انسان از مجرّدات نیست. و محدود بودن زمانی در مجرّدات، معقول نیست، زیرا همانگونه که گفته شد، زمان از شئون ماده است، نه مجردات که در حالت فعلیّت محض به سر میبرند. امّا در اینباره که آیا همواره مخلوقاتی بودهاند که از فیض الهی مستفیض شده باشند، به صورتی که تعطیل در فیض خداوند متعال تصور نشود؟ آن چه از قرآن کریم استفاده میشود این است که خداوند همواره مشغول افاضه بوده است: "یَسْ ?‹?لُهُو مَن فِی السَّمَـَوَ َتِ وَ الاْ ??رْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ;(رحمان،29) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از او تقاضا میکنند، و او هر روز در شأن و کاری است." مطلبی که در پایان این آیة شریفه آمده است ـ او هر روز در شأن کاری است ـ مؤیّد این مطلب است که خداوند از ازل مشغول فیض بوده و زمانی که خداوند هیچ مخلوقی نداشته باشد، تصوّر نمیشود زیرا اگر فرض کنیم زمانی را که هیچ مخلوقی وجود نداشته است، پس میتوان گفت: خداوند در آن وقت مشغول کار نبوده است، در حالی که قرآن میفرماید: او به طور دائم مشغول کار است.( تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 23، ص 144، نشر دارالکتب الاسلامیة. )
اضافه کردن دیدگاه جدید