لطفاً دربارة اسم اعظم خداوند توضیح دهید.
سخن دربارة اسم اعظم خداوند فراوان است; در ابتدا برخی از آن چه در روایات درباره اسم اعظم آمده را بیان کرده، سپس به مطالب مهمی در اینباره اشاره میکنیم: برخی از آن چه در روایات درباره اسم اعظم آمده عبارت است از: 1. شش آیة اول سورة حدید و چهار آیة آخر سورة حشر: امام علیمیفرماید: "هنگامی که میخواهی خدا را به نام اعظمش بخوانی، از آغاز سورة حدید تا شش آیه و سپس چهار آیه آخر سورة حشر را بخوان و..."(1) 2. جملههای "یاهو، یا منلاهوالا هو: امام علیمیفرماید: "در شب جنگ بدر حضرت خضر(ع) را خواب دیدم، از او خواستم چیزی به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم، گفت: بگو: یا هو، یا من لا هو الا هو; هنگامی که صبح شد جریان را خدمت رسول اکرم (ص)عرض کردم، فرمود: یا علی! اسم اعظم به تو تعلیم شد; سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود..." 3. آیه "بسم اللّه الرحمن الرحیم": امام صادقمیفرماید: "بسم اللّه الرحمن الرحیم" همان اسم بزرگ خداوند و یا بگو اسم اعظم خداوند است."(2) 4. ترکیبی از 73 حرف: امام باقر7 میفرماید: "...اسم اعظم 73 حرف است که 72 حرف آن نزد ما است..."(3) در روایت آمده است: "بسمالله الرحمنالرحیم" نسبت به اسم اعظم از سفیدی چشم به سیاهی آن نزدیکتر است. در روایت دیگر نیز آمده است: "اسم اعظم" در "آیةالکرسی" و اوّل سورة "آلعمران" است. همچنین در روایت آمده است: "حروف اسم اعظم، در سورة "حمد" پراکنده است و امام آن حروف را میشناسد و هر وقت بخواهد آنها را ترکیب و با آن دعا میکند و در نتیجه، دعایش مستجاب میشود." و... از توجه و دقت در این روایات، روشن میشود که اسم اعظم از ترکیب حروف به وجود میآید، ولی نکته مهم این است که مراد از اسم اعظم، لفظ خاصی نیست; بلکه با پیاده کردن مفهوم این اسامی در وجود خود، باید به چنان تکامل روحی دست یافت که آن آثار بر آن لفظ مترتب گردد. هر کس به حقیقت نزدیکتر شود، به خواستههایش نزدیکتر میشود و اگر به نهایت تقرب الهی برسد، در اثر درک حقایق، از طریق اسمأالله میتواند به اذن خداوند، به هرچه طلب کند برسد و این همان رسیدن به اسم اعظم الهی است. به تعبیر دیگر، مسألة مهم، تخلق به این صفات و واجد شدن این مفاهیم و متصف شدن به این اوصاف است وگرنه یک شخص آلوده و پست با دانستن یک کلمه، چگونه ممکن است مستجابالدعوة شود؟! اگر میشنویم که "بلعم" دارای این اسم اعظم بود و آنرا از دست داد، مفهومش این است که بر اثر خودسازی، ایمان، آگاهی و پرهیزگاری به چنان مرحلهای از تکامل معنوی رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمیشد، ولی بر اثر لغزشها ـ که آدمی از آنها مصون نیست ـ هواپرستی و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوتهای زمان، آن روحیه را از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد. اولیای الهی با اسم اعظم (با اذن خدا) میتوانند کار خدایی کنند; چون مظهر آیات الهی هستند. وزیر حضرت سلیمان که یک حرف از اسم اعظم را میدانست، آن همه قدرت داشت. حضرت علیتمام اسم اعظم را میدانست و به بالاترین مرتبة از مقام قرب الهی رسید، تا آنجا که میتوانست کارهای خارقالعاده انجام دهد.(4) (1) بحارالانوار، مجلسی;، ج 89، ص 309، مؤسسه الوفأ. (2) تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، ج 1، ص 308، مؤسسه دارالکتاب.(3) کافی، کلینی;، ج 1، ص 230، دارالکتب الاسلامیة.) (4) جهت آگاهی بیشتر ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 8، ص 354 ـ 357، نشر اسلامی / گزیدههایی از درس تفسیر آیةالله جوادی آملی، ذیل آیة 180 سورة اعراف / یکصدوهشتاد پرسش و پاسخ، آیةالله مکارم شیرازی و دیگران، ص 76، نشر برگزیده.)
اضافه کردن دیدگاه جدید