نگاهى روانشناختى ـ دینى به مراسم عزادارى حسینى(محمد کاویانی)
ارسال شده در: یکشنبه, ۱۰/۳۰/۱۳۸۶ - ۲۱:۰۰ -- توسط: saeed623
image:
نگاهى روانشناختى ـ دینى به مراسم عزادارى حسینى(علیه السلام) (پاسخ به شبهات مربوط به عزادارى) 1- مقدمه: مدت ها است در نظر داشته ام که تحلیلى روانشناختى( ) از مراسم مذهبى( ) شیعه بنویسم، اما اکنون از یک سو، مناسبت نام گذارى سال جارى، به نام مبارک امام حسین(علیه السلام) و از سوى دیگر، فرصتِ ناکافى براى انجام آن تفصیل، تشویقى شد تا در حد ارائه یک مقاله، در خصوص عزادارى و عزت و افتخار حسینى، تلاش کنم. تحلیل روانشناختى، مشتمل است بر توصیف( )، تبیین( )، پیش بینى( )، و تغییر و اصلاح( ); آن هم در سه بُعد شناختى( )، عاطفى( )، و رفتارى( ). اگر بررسى هاى چهارگانه در ابعاد سه گانه ضرب شود، گستره کار معلوم مى گردد و اگر این بررسى ها، بخواهد در مورد تمام مراسم مذهبى شیعه (اعم از فردى یا جمعى، مقطعى یا همیشگى، شادى یا سوگوارى، و...)، انجام بشود، معلوم است که چه مقدار فرصت و تلاش مى طلبد. بر این اساس، «تحلیل روانشناختى» را به «نگاهى روانشناختى» و «مراسم مذهبى شیعه» را به «مراسم عزادارى حسینى(علیه السلام)»، تغییر دادم تا عذر تقصیرى باشد در پیش آنان که بیش از این را مى طلبند. در این مختصر، ابتدا، توضیحى در باب «عزادارى و سوگ( ) واقعى» و «مراسم عزادارى»( )، و تفاوت آن دو با هم ارایه مى کنیم; بعد از آن از منظر یک روانشناس اجتماعى( )، آن مراسم را یک گروه اجتماعى( )، تلقى کرده و به آثار و پیامدهاى آن مى نگریم و سپس به هیجان هاى روانىِ ناشى از عزادارى مثل غم و اندوه( )، افسردگى( )، شادى( )، عزت نفس( ) و... خواهیم پرداخت. در نهایت از دیدگاه متون دینى به بررسى آن مراسم خواهیم پرداخت; (البته مناسب تر این است که از باب تیمن و تبرک، و اولویت تشریفى، بحث را با متون دینى به ویژه قرآن آغاز کنیم اما از آنجا که: اولا، مفاهیم عزادارى و سوگ، مفاهیم شرعى و قرآنى نیستند، بلکه بیشتر فرهنگى و اجتماعى هستند و ثانیاً شبهه ها و اشکالاتى که به آنها متوجه شده است، با زبان علمى و اجتماعى است نه قرآنى، لذا ترجیح داده شد که با آن مباحث آغاز شود) پس از مباحث دینى نگاهى بسیار مختصر نیز به آسیب شناسىِ مراسم عزادارى خواهیم داشت. 2 - عزادارى چیست؟ عزادارى در عرف عام به دو معنى اطلاق مى شود. الف ـ داغدیدگى و عزادارىِ شخصى و بالفعل ب ـ مراسم عزادارى که به صورت سنتى براى بزرگان دینى و دیگران برگزار مى شود. این دو، از دیدگاه روانشناسى کاملا متفاوت هستند. داغدیدگىِ واقعى امرى است غیر اختیارى و افراد داغدار از مدار زندگى عادى خارج مى شوند و باید به تدریج به زندگى عادى برگردند. اما مراسم عزادارى، کاملا اختیارى و برنامه ریزى شده است و بخشى از برنامه هاى زندگى عادى افراد محسوب مى شود. داغدارى حالتى روانى و درونى است ولى مراسم عزادارى معمولا به صورت اجتماعى صورت مى گیرد. براى عادى شدن زندگىِ فرد داغدار، عواملى به کمک مى آیند، که از جمله آن ها مراسم عزادارى است. داغدیدگى ممکن است به صورت ناگهانى و بدون آمادگى باشد مثل این که عزیزى را در تصادف اتومبیل از دست بدهند و ممکن است با پیش بینى و آمادگى قبلى باشد، مثل اینکه عزیزى پس از یک دوره سخت بیمارى لاعلاج، از دنیا برود. در هر دو صورت داغدیدگى صدق مى کند اما آنکه ناگهانى است سخت تر است. داغدیدگى:( ) فقدان هاى مختلف، بار داغدیدگى هاى متفاوت دارند.( ) مرگ همسر یکى از پرفشارترین وقایع زندگى است، هم براى زنان و هم براى مردان. برنل( ) و برنل (1989)، بر اساس مصاحبه هایشان با بیش از 100 خانواده داغدیده، راهنمایى هاى زیر را به فرد داغدیده ارایه کردند 1) حداقل تا 6 ماه از تصمیمات ناگهانى پس از فقدان، خوددارى کنند. (مانند خرید و فروش خانه و وسایل آن، تغییر شغل، ازدواج مجدد و...). 2) فرد داغدیده باید اطمینان داشته باشد که تجربه فقدان، مراحلى دارد و طى خواهد شد. 3. در حالت هاى خیلى شدید روحى، در روزهاى اولیه، استفاده از آرام بخش هاى ضعیف در هنگام خواب اشکال ندارد. 4. توسط یک مشاور، در یک فضاى همدلانه، فرایند مرگ براى داغدیده، بیان شود. 5. در مواردى که لازم است از مددکار اجتماعى استفاده شود، مانند مردى که همسر خود را از دست داده و فرزند خردسال دارد. فقدان والدین و فرزندان: نیز از سوگ هاى شدید است، به ویژه براى مادران; پدر زودتر به زندگى عادى برمى گردد، اما مادر چه بسا از پدر متعجب مى شود که چه زود، عادى شده است. در این موقعیت، پدر باید بسیار به وضعیت مادر توجه کند و او را حمایت کند. در سوگ فرزند، نکته مهم این است که روابط والدین خدشه دار و ناسالم نشود. والدین سعى کنند یک دیگر را درک و حمایت کنند، فهم و تبیین خوبى از مرگ داشته باشند، فلسفه منسجمى از زندگى داشته باشند، از اعتقادات ایمانىِ خود بهره بگیرند. متخصصانِ داغدیدگى، مى گویند، فرد، با فقدان والدین، گذشته را، و با فقدان همسر، حال را و با فقدان فرزند، آینده را از دست مى دهند.(برنل و برنل، 1989) در هر صورت فرد داغدیده، فشارهاى زیادى را تحمل مى کند. لایندمن( ) (1944) در مطالعات روانپزشکى خود، 101 فرد داغدیده را مورد مطالعه قرار داد. او واکنش هایى مثل گریستن( )، اضطراب( )، بى قرارى( )، بى خوابى( )، و بى اشتهایى( )، را گزارش کرده است. کوبلر راس( ) (1981) مى گوید، همه به عزا و فقدان، واکنش نشان مى دهند، اما هر کسى به شیوه خاص خود. در مجموع اثرات داغدیدگى، در سه بعد فیزیکى( )، روانشناختى( )، و جامعه شناختى( ) قابل بررسى است. در بُعد فیزیکى، اثراتى مثل بیمارى هاى جسمانى، تشدید علایم بیمارى هاى قبلى و ایجاد شکایات جدید و افزایش مراجعه به پزشک، قابل توجه است. در مطالعه اى که هلسینگ(1982) و برنل وبرنل (1989)، در دو گروه مردانِ همسر از دست داده، به عمل آوردند، نتیجه گرفتند که مرگ و میر در والدین داغدار، 3/34 درصد بیشتر از والدین دیگر بود. برنل و برنل(1989)، اثراتى مثل احساس گرفتگى شانه ها، ضعف ماهیچه ها، گرفتگى گلو (بغض)، خشکى دهان، فقدان انرژى، تنگى نفس و آه کشیدن را مشاهده کرده اند. آثار روانشناختى، به متغیرهاى بسیارى ارتباط دارد، مثل سن، جنس، سلامت جسمانى قبلى، سازگارىِ قبلى، متغیرهاى شخصیتىِ فرد، عوامل اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، نوع رابطه داغدیده و متوفى، چگونگى فوت، سابقه متوفى و سابقه داغدار در امورى مثل مواد مخدر، مشروبات الکلى، سیگار و... . پاکز (1983) در مطالعه اى به دست آورد که اگر افراد داغدیده گرفتار مشکلات شدید روانپزشکى بشوند، در سال اول خواهند شد، نه بعد از آن. اما در هر صورت افراد کم و بیش گرفتار ناباورى، گیجى، دلمشغولى با افکار راجع به متوفى، توهمات بینایى، شنوایى و...، انکار، غم، افسردگى، احساس گناه، خشم و اضطراب مى شوند. اثرات اجتماعى داغدیدگى به ویژه در بین زنان بیوه زیاد است. رفت و آمدها تغییر مى کند، نگاه ها عوض مى شود، امورى مثل فقدان شغل، تعارضات خانوادگى، بازنشستگى و... نیز، در این جهت ایفاى نقش مى کنند. فرد داغدیده، در یک مرگ طبیعى، چهار مرحله را طى مى کند: 1) پذیرش واقعیت فقدان;( ) گاهى فرد داغدیده، آنچنان ضربه روحى مى بیند که فقدان را انکار مى کند، مى گوید او نمرده است. گاهى افراد گرفتار فراموشى مى شوند. وردن (1982)، نقل مى کند که فردى در 12 سالگى پدرش را از دست داد و براى سالیان متمادى، همه چیز راجع به پدرش را فراموش کرد، حتى صورتِ پدرش را نیز به خاطر نمى آورد. 2) تجربه دردناکى فقدان( ); این تجربه، جزئى از فرایند عزا است، و بدون آن، فرایند عزا، به طور سالم طى نمى شود. در این مرحله، جامعه نقش مهم به عهده دارد. بالبى( ) (1980) مى گوید اگر کسى از این مرحله امتناع کند، دیرى نمى پاید که غالباً به درجاتى از افسردگى دچار مى شود. 3) سازگارى با شرایط جدید; این مرحله هم، به ویژه براى زنان بیوه مشکل است. مدت ها طول مى کشد که دریابند چگونه زندگى کنند، و چگونه جاى خالىِ نقش هاى متوفى را پر کنند. 4) سرمایه گذارى در ارتباطات جدید; باید انرژى عاطفى فرد داغدیده، بر ارتباطات جدید متمرکز شود. به اصطلاح عامیانه، باید از فرد متوفى دل بکند و به زنده ها دل بسپارد. براى عده اى، این خیلى سخت است، گروهى مى پندارند این بى اعتنایى به متوفى است. بعضى از افراد مى پندارند اگر مثلا ازدواج مجدد کنند، فرزندانشان دچار تعارض خواهند شد. براى ایجاد رابطه جدید، در سطح ازدواج مجدد، حدود یک تا دو سال وقت لازم است. مراسم عزادارى: عزادارى، در متون اسلامى، یک اصطلاح شرعى نیست، بلکه مسلمانان آن را به کار برده اند، لذا باید در فرهنگ لغات، به دنبال کاربردهاى آن گشت. عزا به معنى صبر و شکیبایى در ماتم و به معنى سوگ و مصیبت آمده است.( ) عزّى از باب تفعیل به کار رفته است، تعزیه الرجل یعنى تسلّى دادن و توصیه به صبر کردن. عزّى بعضهم بعضاً، یعنى یکدیگر را توصیه به صبر کردند. احسن الله عزاک، یعنى خداوند به تو صبر و نیکى عطا کند.( ) همان گونه که از لغت به دست مى آید، عزادارى، در اصل براى تسلّى دادن به داغدیده است. براى آرامش بخشى به داغدیده از عوامل متعددى مى توان سود جست، از جمله: 1) هنجارهاى اجتماعى و هم دردى ها. 2) همسان سازى با بزرگان دینى و تاریخى مورد علاقه مردم. 3) تفکر منطقى، بر این نکته که لاجرم باید به زندگى عادى بازگردیم، نمى شود زندگى را تعطیل کرد. 4) گریه کردن و برون ریزى عاطفى. 5) ذکر کردن غم و غصه ها با دیگران (راه دیگرى از برون ریزى) 6) خواندن اشعار غمناک و معنى دار. 7) اعتقاد به معاد و... و یادآورى آن ها. نکته جالب توجه این است که همه عوامل هفت گانه، در ضمن مراسم عزادارى، و با کمک دیگران، براى فرد داغدیده، حاصل مى شود. در قالب دید و بازدیدها، اظهار هم دردى ها، شرکت در مراسم و اداى احترام به متوفّى و بازماندگان، مداحى کردن از بزرگان دینى و ذکر مصایب آنان، خواندن قرآن و آیات مناسب و تسلى بخش، اجراى سخنرانى هاى مناسب با موقعیت و شرایط، و ارایه کردن شناخت هاى لازم براى داغدیده و دیگر مخاطبان، و... این ها همه در ضمن مراسم عزادارى حاصل مى شود، و جالب تر این که بسیارى از این ها، اختصاص به مراسم جمعى دارد و در تنهایى و نشست هاى خانوادگى حاصل نمى شود. در جوامع مختلف، شیوه هاى نسبتاً مشابهى براى این مراسم وجود داشته و دارد. مراسم عزادارى و ختم در سه روز اول، هفته، چهلم و گاه سالگرد (در جامعه ما)، به سازگارى داغدیده با شرایط جدید کمک مى کند. با گرفتن مراسم سالگرد، به بازماندگان کمک مى شود که ضمن برگزارى گرامى داشت یاد متوفى، آن را به خاطراتِ عزیز و تکرار نشدنى تبدیل کنند. به طور کلى دو عامل «فراموشى» و «گذشت زمان» از جمله عوامل سازگارى است. در سایر ادیان نیز چنین هنجارها و مراسمى وجود دارد. مثل مراسم یادآورى از مصلوب شدن حضرت عیسى در دین مسیحیت. در فرهنگ ایرانىِ قبل از اسلام نیز «خون سیاوش» و «مرگ سهراب»، اگر چه به نوعى افسانه مى ماند، ولى در کاهش غم و غصه هاى داغداران ایفاى نقش مى کرده است. تیشه بر سر زدن فرهاد، بیابان گردى مجنون، ناکامى ذلیخا، صبر یعقوب در غم فرزندش یوسف، بر دار رفتن حلاّج و...، همه و همه، عناصرى نمادین از غم و اندوه براى درک این معنى و کنار آمدن با غم است. 3 - مراسم عزادارى یک گروه اجتماعى: انسان موجودى است اجتماعى و بخش زیادى از زندگى خود را در گروه ها مى گذراند. گروه هاى خانواده، مدرسه، همبازى ها، همسالان، همکاران، گروه هاى مذهبى، سیاسى، اجتماعى و...، از گروه هایى هستند که ما معمولا بخش قابل توجهى از زندگى خود را با آنها مى گذرانیم. گروه هاى مذهبى نیز در همین ردیف است و به عنوان یک گروه قابل بررسى است. گروه متشکل از دو یا چند نفر است که با هم تعامل دارند، در اهدافى مشترکند، روابط پایدارى با هم دارند، به نحوى به هم وابسته اند و خود را عضوى از گروه تلقى مى کنند (بارون( ) و بایرن( )، 1997). گروه با این تعریف و ویژگى هایى که ذکر شد، کارکردهاى روانشناختىِ( ) متعددى دارد. بعضى از آن کارکردها عبارتند از: 1) بخشى از نیازِ روانى ما به تعلق داشتن( ) را برآورده مى سازد. 2) با راحتى بیشترى به اهدافِ مشترک مى رسیم. 3) دانش و اطلاعاتى به دست مى آوریم که در بیرون گروه برایمان میسر نیست. 4) در مقابل دشمن مشترک احساس امنیت( ) بیشتر برایمان حاصل مى شود. 5) باعث استحکام و تثبیت هویت اجتماعى( ) ما مى شود. 6) در ایجاد و تغییر احساسات و عواطف، باعث تسهیل اجتماعى( ) ما مى شود. 7) ویژگى جمعى بودن بعضى برنامه ها، باعثِ استدامه و استمرار برنامه مى شود. 8) به اعتماد به نفس( ) بیشتر فرد کمک مى کند. 9) به افراد به ویژه کودکان در فرایند اجتماعى شدن( ) کمک مى کند. 10) فواید جانبى اش مثل مشاوره ها، دوست یابى ها، شغل یابى ها، قرض الحسنه ها، دید و بازدیدها به هنگام بیمارى و مشکلات، نیز از طریق گروه هاى مذهبى، حاصل مى شود. 11) هنجارهاى گروه( ) (خوب یا بد)، معمولا مورد پذیرش همه اعضاء قرار مى گیرد (افراد به خاطر اهمیتى که براى گروه قایل هستند، از اختلافات کوچک مى گذرند و گاهى به واقع، تغییر نگرش( ) مى دهند. 12) این گروه ها مى تواند شروع و مبنایى باشد براى شروع و شکل دهىِ کارهاى تشکیلاتىِ آشکار و مخفى و انجام دادن کارهاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و گاهى نظامى. انواع مختلفى از شبکه هاى ارتباطى( )، خطى( )، حلقوى( )، چرخى( )و...، ممکن است از طریق گروه هاى اجتماعى شکل بگیرد.( ) یکى از نمونه هاى این حرکت، اقدامات سید جمال الدین اسد آبادى بود، او از مراسم ساده مذهبى شروع کرد و در نهایت تشکیلاتى شکل داد که حکومت مصر ناچار به اخراج ایشان از کشور مصر شد. تمام کارکردهایى که براى گروه هاى اجتماعى ذکر شد، در گروه هاى مذهبى نیز وجود دارد. مراسم عزادارى، یک گروه به تمام معنى است و بر روانشناسان اجتماعى است که به تفصیل آن را مورد بررسى قرار دهند. بسیارى از هدایت هاى فرزندان خردسال و نوجوانان در قالب همین گروه ها شکل مى گیرد. کسى که بچه هیئتى مى شود تا آخر عمر، خاطرات هیئت و بچه هاى هیئت را با خود دارد، نگرش هایش تحت تأثیر آن روابط است. احساسات و عواطف او جهت مى گیرد و باقى مى ماند. در مورد گروه هاى مذهبى و مراسم عزادارى، سخن بسیار است; لکن براى اجتناب از تفصیل، به توضیح آن ها نمى پردازیم. اما بسیارى از آن کارکردها را در قالب یک حدیث در سخنان امام على(علیه السلام)مى خوانیم:( ) آن حضرت مى فرمایند هر گاه کسى به مسجد رفت و آمد کند، یکى از بهره هاى هشت گانه را نصیب خود خواهد کرد. 1) یافتن یک برادر دینى و دوستى که در مسیر الهى با او همراه باشد. 2) علمى جدید بر علوم او اضافه خواهد شد. 3) نشانه اى از نشانه ها و آیات محکم الهى بر او روشن خواهد شد. 4) رحمت مورد انتظارش را از جانب خدا دریافت خواهد کرد. 5) سخنى مى شنود که باعث دورى و اجتناب او از پستى ها مى شود. 6) یا سخنى که موجب هدایت او به راه راست خواهد شد. 7) یا باعث ترک گناهى از خوف الهى مى شود. 8) یا حجب و حیاى او پیش دیگران، او را از گناه باز خواهد داشت. 4 - هیجان هاى روانى ناشى از عزادارى: بیشترین و مهم ترین تأثیرى که مراسم عزادارى بر شرکت کنندگان دارد، تأثیرات روانى( ) است و اکثر شرکت کننده ها نیز در پى همین نوع تأثیرات هستند. احساس لذتى خاص به آن ها دست مى دهد، آرامشى مى یابند که در کمتر مجلسى و گروهى از نوع دیگر، حاصل مى شود. چهره افراد عزادار، در مجالس عزادارى، غمبار مى شود، گریه مى کنند یا حالت گریه به خود مى گیرند، اما این غم از نوعى دیگر و متفاوت با غم و غصه هاى زندگى روزمره است. غم معنویت است، غم آخرت است. غم مظلومیت مظلومان است. غمى است که منشاء حرکت است و کنشورى اجتماعى( ) افراد را افزایش مى دهد نه کاهش، عاملى نابهنجار( ) در زندگى افراد نمى شود، بلکه در مواردى نقش درمانى( ) ایفا مى کند. براى زندگى نشاط مى آفریند. بدیهى است کسانى که خود به صورت مستمر و یا به صورت مقطعى، در زمان هاى خاصى از سال در این گروه ها و مراسم شرکت مى کنند و اکثریت قریب به اتفاق مردم مذهبى (شیعه)، با این مراسم موافق هستند و آن را مى پسندند و از آن استقبال مى کنند. افرادى نیز هستند که با عزادارى مخالفند و بر این مخالفت، استدلال هایى نیز دارند; به بعضى از دلیل هاى آن ها اشاره مى کنیم. 1) ما دلیل و برهانى از متن دین، براى عزادارى نداریم و این نوعى بدعت محسوب مى شود. 2. بر فرض این که دلایلى کلى و عام بر جواز عزادارى نیز داشته باشیم، اما چه لزومى دارد که براى کسانى عزادارى کنیم که قرن ها پیش شهید شده و به مقام والایى رسیده اند؟! 3) عزادارى کردن، مخالفت با قضا و قدر الهى است. ما باید بپذیریم و تسلیم باشیم.( ) 4) گاهى در عزادارى ها، کارهاى خلاف شرع و غیر اخلاقى رخ مى دهد; مثل اضرار به نفس، یقه پاره کردن، صورت ها را خونى کردن، پریشان نمودن مو، بلند گریه کردن و... که در برخى روایات از آن ها منع شده است. 5) عزادارى و ازدیاد این مراسم در طول سال به مناسبت هاى مخلتف، باعث شده است که جامعه از شادى ها به دور باشد و بیشتر احساس غمگینى کند و در نتیجه باعث افزایش فراوانىِ افسردگى در جامعه بشود. این اشکال، گاهى از زبان و قلم بعضى از صاحب نظران روانشناسى در کلاس هاى درس و در مقالات نیز مطرح شده است. ما با بررسى مختصرى که در باب بعضى هیجان هاى روانى مثل اندوه و گریه، شادى و خنده، افسردگى، عزت نفس و... و تأثیر مراسم عزادارى بر روى آن ها، انجام مى دهیم، در باب اشکالات روانشناختىِ مطرح شده اظهار نظر خواهیم کرد و نیز با بررسى اى که در متون دینى به ویژه قرآن کریم انجام خواهیم داد، در مورد اشکالات دینىِ مطرح شده، اتخاذ موضع مى کنیم. مراسم عزادارى و گریه: گریه داراى یک ظاهر است و یک باطن. ظاهر آن یک امر فیزیولوژیک( ) است، باید تأثیرات روانى( )، از طریق محرک هاى بیرونى( ) یا درونى( ) مثل تفکر، شکل بگیرد. سپس این تأثرات، وارد چرخه فیزیولوژىِ مغز و اعصاب بشود، بخش خاصى از مغز فعال شده و غدد اشکىِ چشم را فرمانِ فعالیت بدهد و در نهایت قطرات اشک جریان پیدا کند و ما آن را گریه بنامیم. این مطلب که بعضى اشک فراوان دارند و بعضى چشم و غدد اشکىِ کم اشک و خشک دارند، گویاى مطلبى قطعى راجع به باطن گریه نیست. یعنى ممکن است دو نفر از حیث تأثرات روانى، هر دو شدیداً متأثر بشوند، اما یک نفر اشک فراوان بریزد و دیگر اشک کمتر. البته اگر در موردى، از سلامت فیزیولوژیک و پر اشک بودن چشم کسى، اطمینان داشته باشیم و او در موقعیتى خاص، گریه نکند، مى توان نتیجه گرفت که او تأثر روانى پیدا نکرده است. به طور خلاصه، در شرایط بهنجار و سلامت فرد، گریه سوپاپ تأثرات درونى است، و به حسب تنوع تأثرات درونى، گریه هم متنوع مى شود. از دیدگاه عرفا، زیباترین جلوه تزلل، گریه است. علامه جعفرى(رحمه الله)انواعى از گریه را بیان مى کند.( ) باطن گریه همان تأثرات درونى است. نگاه روانشناختىِ ما و داورى ما در باب پیامدهاى گریه نیز دایر مدار همان تأثرات عاطفى است. اگر در روایات آمده است که گریه کردن و گریاندن و حالت گریه به خود گرفتن، در مراسم عزاى حسینى، منشاء اثر دنیوى و اخروى است( )، به تأثرات درونى نظر دارد و الاّ مى شود به صورت مصنوعى و یا با مواد شیمیایى، چشمانى گریان داشت. ما در این جستار، باطن گریه را به چهار نوع تقسیم مى کنیم.( )که فقط یک نوع آن، معطوف به خود و نیازهاى سرکوب شده خود است و مى تواند با افسردگى همبستگى مثبت داشته باشد، و کنشورى اجتماعى فرد را مختل کند، اما سه نوع دیگر، امیدبخش است و حرکت آفرین و رابطه معکوس با افسردگى دارد. نوع اول، ناشى از مرگ واقعى است اما سه نوع دیگر، سوگِ واقعى نیستند، اگر چه در مراسم سوگوارى حاصل مى شوند. الف ـ گریه ناشى از علاقه طبیعى انسان به خود و متعلقات خود: این گریه به هنگام غم و مصیبت و داغدیدگى حاصل مى شود. اختیارى نیست، معمولا بى اراده، اشک جارى مى شود. تأثرات فرد ناظر به گذشته است، مصیبتى رخ داده و اثراتى گذاشته و اکنون به اصطلاح عامیانه، عقده ها گشوده مى شود و اشک مى ریزد. این گریه به اصطلاح نظریه عمومى سیستم ها( )، مربوط به اکولوژى حفظ و نگهدارى( ) است، و به اصطلاح روانشناسان و روان درمان گران( )، تخلیه روانى - هیجانى( ) است. این گریه، به خود فرد و نیازهاى سرکوفته( ) شده او بر مى گردد. اگر چه سه نوع دیگر گریه هم، به واقع تخلیه هیجانى است، ولى به اکولوژى متعالىِ( ) فرد مربوط است، انسان مى خواهد در اوج کمال باشد اما نیست، این را درک مى کند و هیجانى مى شود. مى خواهد ظلم و ستمى در بین نباشد، اما هست، آن را مى بیند و متأثر مى شود. این تأثر، مربوط به خودش نیست، بر خودش ظلم نشده، بلکه بر دیگران شده است. یا در نوع دیگرى از گریه، انسان با یادآورى رحمت هاى الهى و برکات و نعماتى که در اختیار بشر قرار داده است، هیجانى مى شود; این هیجان از جنس غم و اندوه نیست، بلکه از جنس شوق و شادى است اما گاهى باعث جریان اشک مى شود. ب ـ گریه اى که ریشه در اعتقادات دارد: مثل آن چه در حال مناجات حاصل مى شود، فرد خود را در محضر خدا مى یابد و رفتار و کردار خود را ضبط شده مى داند و خود را گناه کار و... . به عنوان مثال دعاى امام سجاد(علیه السلام)در وداع با ماه رمضان و یادآورى رحمت هاى خداوندى از این نوع است. این نوع گریه ناظر به آینده و حال است و آنچه روى خواهد داد. این که امام سجاد(علیه السلام) مى فرمایند: «محبوب ترین قطره در نزد خداوند متعال، قطره اشکى است که مخلصانه، در تاریکى شب و از ترس خدا ریخته شود»( )، این ریشه در اعتقادات دارد. مربوط به ترس هاى دنیایى و زندگى روزمره نیست. اکثر گریه ها در مناجات هاى امامان معصوم(علیهم السلام) از این نوع است. ج ـ گریه اى که از فضیلت طلبى و کمال خواهى ناشى مى شود: مثل گریه اى که در فقدان معلم و مربى اخلاق و پیامبر و امام و... رخ مى دهد. این گریه از این روى است که ما در عمق وجودمان کمال و رشد را تحسین مى کنیم و از بودن آن کمالات، ذوق زده مى شویم و از فقدان آن ها ناراحت. گاهى در مراسم عزادارى، گریه هایى از این نوع نیز وجود دارد. مثلا در باب شجاعت و وفادارى حضرت عباس(علیه السلام) به امام حسین(علیه السلام)، بسط سخن داده مى شود، و ما با شنیدن آن، اشک مى ریزیم. پس از وفات حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)، ام ایمن گریه مى کرد، خلیفه دوم از او پرسید چرا گریه مى کنى؟ مگر نه این که رسول خدا در پیشگاه خداوند است؟ ام ایمن پاسخ داد گریه من به خاطر آن است که دست ما از اخبار آسمان و وحى کوتاه شده است.( ) د ـ گریه بر مظلوم: مانند گریه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر على(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)، پیش از شهادت آن ها و مثل گریه و عزادارى مسلمانان در شهادت هاى ائمه دین که به صورت مظلومانه شهید شدند. مثل گریه به هنگام روضه خوانىِ حضرت رقیه، و حضرت على اکبر و حضرت فاطمه و دیگر مصایب اهل بیت و... . ـ گاهى نوعى دیگر از گریه را نیز تحت عنوان «گریه سیاسى» نام مى برند. مثلا امام خمینى(رحمه الله) مى فرمایند: «زنده نگه داشتن عاشورا، یک مسئله بسیار مهم سیاسى ـ عبادى است. عزادارى کردن براى شهیدى که همه چیز را در راه اسلام داده است یک مسئله سیاسى است.»( ) اما در واقع از دیدگاه روانشناسى، این گریه، نوعى مستقل نیست، بلکه به یکى از انواع مذکور بر مى گردد. و در اهداف سیاسى، جهت دهى مى شود. این یکى از کاربردهاى انواع گریه است. گریه در مراسم عزادارى، از هر کدام از انواع چهارگانه که باشد، کارکردهایى دارد. الف) در هر صورت نوعى تخلیه هیجانى است و آرامشى را به دنبال دارد و باعث جلاى قلب مى شود و این نکته بسیار مهم و ارزشمند است. ب) هیجان ها و تأثرات روانى، در بُعد شناختى( ) اثر گذاشته و کنجکاوى و در نهایت شناخت فرد، در موضوع مورد نظر را تقویت مى کند. ج) با تقویت عواطف و شناخت ها، آمادگى رفتارى( ) فرد به تناسب آن شناخت ها و عواطف، بیشتر مى شود و نگرش( ) فرد نسبت به آن موضوع تقویت مى شود. د) باعث همانند سازى با آن افراد و موضوعات مورد علاقه مى شود. کسى که در شنیدن شجاعت حضرت عباس، اشکى مى ریزد، به طور ناخودآگاه، در شجاعت، درحد توان خودش، با آن حضرت همانندسازى مى کند و... . هـ) تمام انواع گریه ها مى تواند جهت گیرى هاى سیاسى، فرهنگى، دینى و... داشته باشد و از آن ها حسن استفاده یا سوء استفاده بشود (توسط خود فرد یا توسط اداره کنندگان مجالس عزادارى). و) علاقه و محبت فرد نسبت به موضوع مورد نظر افزایش مى یابد. مراسم عزادارى و شادى( ) جامعه: شادى چیست؟ چه عواملى باعث شادىِ جامعه مى شوند؟، مراسم عزادارى مذهبى، چه رابطه اى با شادى افراد و جامعه دارد؟ در این موارد به اختصار سخن مى گوییم. براى شادى تعاریف مختلفى ارایه شده است. ارسطو معتقد است، حداقل سه نوع شادى وجود دارد. الف) حالتى که همراه با لذت حاصل مى شود. ب) حالتى که به دنبال عملکرد خوب براى فرد حاصل مى شود. ج) حالتى که بر اثر زندگى متفکرانه حاصل مى شود. از دیدگاه ارسطو، نوع اول، سطح نازل و زودگذرِ شادى است; نوع دوم، سطح متوسط و میان مدت شادى و نوع سوم سطح عالى و دراز مدتِ شادى است. فیلسوفانى مثل جان لاک( ) و جرمى بنتام،( ) گفتند شادى بستگى به تعداد لذات زندگى دارد. این تعاریف، منطبق با تعریف توده مردم از شادى نیست. از دیدگاه مردم، شادى یعنى انبساط خاطر، یک فرد ممکن است یک روز صبح شاد باشد و بعدازظهر غمگین باشد، با شنیدن یک خبر، شاد و با خبرى دیگر غمگین بشود. در بعضى از کتاب هاى انگیزش( ) و هیجان( ) نیز همین گونه تعریف شده است،( ) بر این اساس، حتى اگر با مصرف دارو هم، انبساط خاطرى حاصل شود، نام آن شادى است. وقتى ما از شادى اجتماعى سخن مى گوییم، نه آن شادىِ سطح اعلاى ارسطویى را در نظر داریم و نه شادىِ زودگذر و مبتذلى که حتى با مصرف دارو ممکن است حاصل شود; پس شادىِ مورد نظر چیست؟ امروزه از دیدگاه روانشناسى اجتماعى، شادى برابر است با حاصل جمع رضایت و سطح لذت.( )سطح لذت( ) + رضایت( ) = شادى و این نوع تعریف با تصور توده مردم از شادى، نیز منطبق است. بر اساس این تعریف، شادى هم با فعالیت یا موضوعِ لذت آفرینِ بالفعل مرتبط است، که با مؤلفه سطح لذت، آن را بیان کردیم و هم با وضعیت روانىِ فرد که ناشى از تجربه ها،( ) انتظارات( ) و آرزوها،( ) و... است، ارتباط مستقیم دارد که آن را با مؤلفه رضایت بیان کردیم; و هر دو مؤلفه، امورى غیر ثابت و غیر مطلق هستند. بدین ترتیب معلوم مى شود که براى بالا بردن سطح شادى در فرد و جامعه، باید به آن دو مؤلفه (سطح لذت و رضایت) توجه کرده و آن ها را تقویت کنیم; و آن دو مؤلفه از مراسم عزادارى، اثر منفى نمى پذیرند. این گونه نیست که مراسم عزادارى، با سطح لذت و سطح رضایت افراد، همبستگى منفى داشته باشند، بلکه شواهدى براى همبستگى مثبت وجود دارد. قطعاً کسانى که با علاقه و انتخاب خود به مراسم عزادارى مى روند، از آن لذت مى برند و از آن احساس رضایت مى کنند. کسانى که نگران آمار بالاى افسردگان در جامعه هستند و جامعه را غمگین مى یابند، از دیدگاه روانشناسى باید به دنبال فرضیه هاى دیگرى باشند، فرضیه هایى مثل پیامدهاى جنگ تحمیلى، محاصره اقتصادى، عدم توسعه علمى و فرهنگى و سیاسى و اخلاقى و...; اگر جامعه غمگین است باید به صورت علمى تلاش کرد و نتیجه گرفت و سخن گفت، نباید از روى حدس و گمان، فرضیه اثبات نشده اى را به عنوان مطلبى علمى و با عناوین روانشناسى در مطبوعات عنوان کرد، به ویژه آن گاه که به مقدسات مردم نیز مرتبط باشد. عده اى از روانشناسان از جمله روانشناس آمریکایى مایکل فوردیس،( ) برنامه اى براى افزایش شادى تهیه کردند. به نظر او، بهترین راه این است که افراد، خود، براى شاد بودن اقدام کنند. او یک برنامه چهارده عنصرى تهیه و ارایه کرد که به اختصار در زیر مى آید. 1. خود را مشغول نگه دارید و فعال تر باشید. 2. وقت بیشترى را به روابط اجتماعى اختصاص دهید. 3. در کارهاى با معنى شرکت کنید. 4. امور زندگى را به بهترین نحو طرح ریزى و سازماندهى کنید. 5. حتى المقدور از نگرانى دست بردارید. 6. سطح انتظارات و آرزوهایتان را پایین بیاورید. 7. تفکر مثبت و خوش بینانه را در خود بپرورانید. 8. در زمان حال زندگى کنید. 9. سعى کنید شخصیتى سالم داشته باشید. 10. برون گرا و اجتماعى باشید. 11. خودتان باشید. 12. احساسات منفى و مسایل منفى را بیرون ببرید. 13. با داشتن روابط نزدیک، خود را شاد کنید. 14. شادى را در درجه نخست اولویت قرار دهید. در یک بررسى، 89 درصد از شرکت کنندگان گفتند که این برنامه به آن ها کمک کرده است تا خُلق غمگین خود را متوقف کنند، با آن مقابله کنند، یا آن را تأخیر اندازند. 80 درصد نشان دادند که این برنامه، سطح شادى شان را افزایش داده است، 36 درصد مدعى بودند که افزایش شادى آن ها خیلى زیاد بوده است.( ) با توجه به این برنامه و دقت در کارکرد تک تک توصیه هاى آن، نیز مى توان رابطه مراسم عزادارى و شادى را تشخیص داد. آیا در مراسم عزادارى تعداد قابل توجهى از این توصیه ها، اجرا نمى شود؟! افراد فعال تر نیستند؟ روابط اجتماعى شان بیشتر نمى شود؟ عزادارى کار با معنایى نیست؟ سطح انتظارات و آرزوها را تعدیل نمى کند؟ تفکر خوش بینانه القاء نمى کند؟ برون گرایى را رشد نمى دهد؟ با اطلاعات دینى، سیاسى، فرهنگى، اجتماعى که افراد مى دهد، آن ها را در زمان حال واقع نمى کند؟ و... . پاسخ به همه این سؤالات، مثبت است و عزادارى در واقع براى جامعه و افراد، شادىِ حقیقى مى آفریند، نشاط و تحرک مى آورد و... . البته آسیب هایى نیز مراسم عزادارى را تهدید مى کند که به آن ها اشاره خواهیم کرد، اما آن آسیب ها از لوازم لاینفک این مراسم نیست، بلکه امورى عارضى است که باید زدوده شود. قابل ذکر است که بروز و ظهور شادى، فقط در قالب کلمات نیست; رفتارهاى غیر کلامى،( ) از قبیل ابراز چهره اى( )، ژست، وضعیت بدنى( )، حرکات چشم( )، تن صدا( )، و...، نیز علایم بسیار خوبى براى شاد بودن یا نبودن هستند; گاهى امکان خلاف گویى از طریق زبان وجود دارد اما رفتارهاى غیر کلامى، معمولا اینگونه نیستند; زیگموند فروید( ) شخصِ نیرنگ باز را اینگونه توصیف مى کند. «اگر لب هایش خاموش باشد با انگشتانش حرف مى زند، تمام اعضاى بدنش او را لو مى دهند.( ) مراسم عزادارى و افسردگى: تعریف مراسم عزادارى را دانستیم; اکنون ببینیم افسردگى چیست؟ و چه رابطه اى بین آن ها برقرار است و آیا این سخن که مراسم عزادارى، باعث ازدیاد افسردگى در جامعه شده است، وزنى علمى دارد یا نه؟ اختلالات افسردگى به سه قسم کلى تقسیم مى شود. 1) اختلاف افسردگىِ عمده.( ) 2) اختلال افسرده خویى.( )3) اختلال هاى افسردگىِ موردى که در آن دو نوع جاى نگرفته اند.( ) اختلال افسردگى عمده، شدیدترین نوع افسردگى است. و بعضى از نشانه هاى آن عبارتند از الف) احساس غمگینى یا پوچى در بخش عمده یا تقریباً تمام روز. ب) کاهش قابل ملاحظه علاقه یا لذت نسبت به تقریباً همه فعالیت ها در بخش عمده روز. ج) کاهش قابل ملاحظه وزن بدن، بدون پرهیز یا رژیم غذایى (یا افزایش قابل ملاحظه وزن در عرض یک ماه) د) بیخوابى یا خواب زدگى در تقریباً همه روز. هـ) بى قرارى یا کندى روانى ـ حرکتى تقریباً در همه روز. و) خستگى یا از دست دادن انرژى تقریباً در همه روزه. ز) احساس بى ارزشى یا احساس گناه مفرط. ح) کاهش توانایى فکرى یا تمرکزیابى یا بى تصمیمى همه روزه. ط) افکار مکرر و عود کننده راجع به مرگ. اختلال افسرده خویى، نسبتاً خفیف است وداراى نشانه هاى تشخیصىِ زیر است. الف) دو یا چند مورد از نشانه هاى کم اشتهایى یا پر اشتهایى، بى خوابى یا خواب زدگى، کمبود انرژى یا احساس خستگى، عزت نفس پایین، تمرکز ضعیف یا اشکال در تصمیم گیرى و احساس درماندگى در فرد وجود داشته باشد. ب) این نشانه ها در بخش عمده روز و در بیشتر روزها، به مدت حداقل 2 سال گزارش شوند. ج) طى یک دوره دو ساله، شخص هرگز به مدت بیش از دو ماه خالى از نشانه هاى بالا نباشد. د) در طى این دو سال افسردگى عمده وجود نداشته باشد. هـ) هرگز ملاک هاى اختلال ادوارى خویى وجود نداشته باشد. و) این نشانه ها ناشى از اثرات فیزیولوژیک (مثل مصرف ناصحیح دارو و... نباشد. ز) این نشانه ها موجب اختلال در کارکرد اجتماعى، شغلى و... بشوند. افسردگى نوع سوم، مربوط به مواردى خاص است مثل: الف) اختلالِ ملالِ پیش از قاعدگى ب) اختلال افسردگى جزئى. ج) اختلال افسردگى پس از روان پریشى ناشى از اسکیزوفرنى و... . از بین این سه نوع افسردگى، نوع اول و سوم مورد نظر کسانى که مى گویند مراسم عزادارى باعث افسردگى جامعه شده است، نیست. چرا که نوع اول بسیار شدید و واضح البطلان است. نه جامعه ایران مبتلا به افسردگى عمده است ونه مراسم عزادارى با ویژگى هایى که شناختیم، مى تواند باعث افسردگى عمده جامعه شود. نوع سوم هم مراد نیست. چرا که مربوط به مواردى خاص است که بعضى را نام بردیم. پس افسرده خویى مورد نظر است. اکنون ببینیم آیا مراسم عزادارى، نشانه هاى افسرده خویى را ایجاد مى کند و باعث افزایش افسردگى در جامعه مى شود؟ براى روشن شدن این مطلب لازم است به عوامل افسرده خویى از دیدگاه روانشناسى، توجهى بکنیم. براى افسرده خویى سه عامل عمده را شمارش کرده اند:( ) الف) زیستى( ) ب) ارثى( ) ج) هیجانى و محیطى.( ) عوامل زیستى به وضعیت مغز و کارکرد قسمت هاى مختلف آن و ناقل هاى عصبى( ) و انتقال عصبى( ) و سیناپس ها( ) و... اشاره دارد. بسیارى از نشانه هاى افسردگى، جایگاه خاصى در مغز را به خود اختصاص داده اند. تاکنون بیش از 30 ناقل عصبى شناخته شده اما سه ناقل نوراپى نفرین،( ) سروتونین،( ) و دوپامین،( ) باعث بعضى از نشانه هاى افسردگى مى شوند. عامل ارثى، سال هاست مورد توجه واقع شده است و افسردگى را یک بیمارى خانوادگى دانسته اند، و امروزه، ژن و توارث را عامل مهمى براى افسردگى مى دانند و به دنبال شناسایىِ ژن آن نیز بوده اند. بعضى از مطالعات آمارى، خانوادگى و ارثى بودن افسردگى را تقویت کرده است. عوامل محیطى و هیجانى، نیز همواره و پیش از عوامل زیستى و ارثى، مورد توجه روانشناسان و پزشکان بوده است آنان مى دانستند که رویدادهاى محیطى، مى تواند ذهن و احساسات ناشى از آن را تحت تأثیر قرار دهند. روابط با دیگران، تربیت خانوادگى، فقدان ها و بحران ها، همه مى توانند بر ذهن مؤثر باشند. به این ترتیب افسردگى نیز مى توانست تحت تأثیر عوامل محیطى قرار بگیرد. اما این دیدگاه به تدریج دقیق تر شد اکنون پژوهش گران معتقدند که: 1) بعضى افراد، پس از رویدادهاى استرس زاى شدید، مبتلا به افسردگى مى شوند، 2) نمونه هاى فراوانى نیز بوده که بدون هیچ گونه استرس شدیدى، مبتلا به افسردگى شده اند. لذا بعضى پژوهشگران بر این باورند که تجربه هاى استرس زاى محیطى، فقط به طور غیر مستقیم و فقط در کسانى که آمادگى زیستى و وراثتى را دارند، باعث افسردگى مى شود. و کسانى که آن زمینه ها را ندارند، استرس ها باعث افسردگى شان نمى شود.( ) بعضى از عوامل استرس زا که زمینه هاى زیستى و ارثى را فعال مى کنند عبارتند از: از دست دادن شغل، قطع یک رابطه، مرگ یکى از بستگان، طلاق، ازدواج ناموفق، مشکل اقتصادى جدى، و... . اکنون با آن چه گذشت معلوم است که الف) تنها عاملِ افسردگى، عامل محیطى نیست. ب) عامل محیطى فقط در کسانى موثر است که زمینه هاى ارثى و زیستى دارند. ج) در بین عوامل محیطى که استرس زایىِ شدید دارند، جایى براى مناسک و مراسم اسمى عزادارى پیدا نمى کنیم. آن عوامل متعدد بود، سوگ و داغ واقعى مى تواند یکى از آن عوامل باشد، اما مراسم عزادارى هیچ سهمى در استرس زایى ندارند. د) بلکه بر عکس با توجه به مباحثى که در روانشناسى اجتماعى و کارکرد گروه ها و ویژگى هاى گروه هاى مذهبى، گفته مى شود، مى توان گفت که مراسم عزادارى کاملا نقش استرس زدایى دارد. مراسم عزادارى و عزت نفس: موضوع عزت نفس، هم از دیدگاه دینى، یک مفهوم محورى و مهم است و هم از دیدگاه روانشناسى، در گرایش هایى مثل رشد، بالینى، شخصیت و اجتماعى، به آن توجه فراوان شده است. عزت نفس یکى از مؤلفه هاى بهنجارى محسوب مى شود( انکینسون و همکاران 1983). مراسم عزادارى را از هر دیدگاهى( دینى یا روانشناسى) مطالعه کنیم، رابطه منفى با عزت نفس ندارد. بلکه زمینه هاى عزت نفس بیشتر را در افراد فراهم مى آورد. ارزیابى ما از خودپنداره ى خویش برحسب ارزش کلى آن، عزت نفس نامیده مى شود;به عبارت دیگر مى توان عزت نفس را به عنوان میزان ارزشى که ما براى خود قائل هستیم، در نظر گرفت. مطالعات، حاکى از این است که آگاهى یا برداشتِ ما از خود، بیشتر ناشى از تجربه هاى اجتماعى ما است. ما خود را آنگونه مى بینیم که فکر مى کنیم دیگران دیگران ما را مى بینید.( ) ایلین شیهان( )( )(1998)، مى گوید طى ملاقات هایى که در طول سالیان، بامراجعان مختلف داشته ام، افرادى را دیده ام که عزم خود را جزم کرده بودند که عزت نفس خود را بالا ببرند و از این رهگذر آثار مثبت متعددى را نصیب خود کردند، بعضى از آن آثار به ترتیب زیر است. 1)پذیرش هرچه بیشتر خود و دیگران. 2)آگاهى بیشتر از آنچه در زندگى مى خواهیم. 3)آرامش بیشتر و آمادگى بیشتر براى کنترل استرس. 4)مثبت بودن و احساس شادبودن. 5)اشتیاق به داشتن مسئولیت بیشتر. 6)توجه بهتر به دیگران. 7)احساس راحتى در موقعیت هاى اجتماعى. 8)احساس متعادل بودن. 9) اتکا به خود و خلاقیت بیشتر. 10) بهبود ظاهر واحساس سرزندگى. 11)آمادگى بیشتر براى دریافت محبت و محبت کردن به دیگران. 12) ملایم تر بودن با خود، توانایى دست زدن به خطرهاى بیشتر. 13) توانایى تبریک گویى به دیگران بدون حسادت . 14) اطمینان داشتن به خود در همه فعالیت ها. 15) تبدیل کردن «مشکلات» به مبارزه جویى ها. 16) تمایل بیشتر براى در میان گذاشتن احساسات با دیگران.17) توانایى بیان صادقانه ى نارسایى ها در کارهاى خود. 18) اشتیاق، انگیزه، و علاقه مندى بیشتر به زندگى( ). کمبود عزت نفس در رفتار اجتماعى فرد نیز اثر منفى مى گذارد، گرنى( ) (1988)، مطالعات زیادى را در مدارس انجام داد; او فهرستى از رفتارهاى اجتماعى متأثر از عزت نفس پایین را شمارش کرده است: 1)کوچک تران را آزار مى دهد. 2)با همسالانش پرخاشگر است. 3) به غریبه ها اعتماد نمى کند. 4) دیدگاه دیگران را در ک نمى کند. 5) به نظرات مراجع قدرت خیلى وابسته است. 6) اطلاعات کمى از خودش بروز مى دهد. 7) از نقش هاى رهبرى اجتناب مى کند. 8)به ندرت داوطلب مى شود. 9) به ندرت توسط همسالانش انتخاب مى شود. 10) غالبا کناره گیر و منزوى مى شود. 11)رفتارهاى متناقض دارد. 12) مطیع است و ابراز وجود نمى کند. 13) به ندرت مى خندد. 14) توجه اش به خودش است. 15) همشالانش را بى ارزش تلقى مى کند. 16) فعالیت هایش توسط دیگران تعیین مى شود( ). در متون دینى، از این موضوع با عناوین متعددى مثل عزت نفس،( ) کرامت نفس،( ) مردانگى( ) و آزادگى( ) و... یاد شده است. از دیدگاه دین، اصولا براى مؤمن، عزت و احترام خاصى هست( ). یعنى علاوه بر عزت نفس، باید مؤمنین دیگر را نیز عزیز بداریم. به عنوان مثال قرآن مى فرماید اگر به نیازمند مؤمنى کمک مالى کردید، آن را با اذیت کردن ومنت گذاشتن همراه نکنید. واگر غیر از این است، اصلا صدقه ندهید و کلماتى خوب بر زبان جارى کنید، بهتر است( )...اى کسانى که ایمان آوردیده اید، صدقات خود را با منت گذاشتن و اذیت کردن، باطل نکنید. در روایات متعددى نیز آمده است که حرمت نفس مؤمن از حرمت مقدساتى مثل کعبه نیز بیشتر است. وتحقیر وى به هیچوجه قابل بخشش نیست.( ) در باب عزت نفس نیز در متون دینى، در دو سطح نگاه مى شود. یکى عزت نفس شخصى و دیگرى عزت نفس انسانى. در روانشناسى اگر از عزت نفس سخن به میان مى آید، فقط به خود شخصى نظر دارد، یعنى توجه کردن و مهم شمردن استعدادهاى نهفته در وجود فرد. اما در دین، باید علاوه بر احیاء کردن استعدادهاى درونى، نفس انسانى را عزیز داشت و در مقابل نفس حیوانى، آن را پرورش داد.( ) باید حتى المقدور دست نیاز پیش دیگران دراز نکرد( )، بر اساس بسیارى روایات،( ) خداوند کارهاى مؤمن را به خود وى واگذار کرده است، ولى اجازه ى ذلت پذیرى به او نداده است .این امر آنقدر مهم است که حتى انجام دادن واجبات الهى نیز، عذرى براى پذیرش منت و ذلت دیگران نمى باشد، براى انجام یک واجب الهى مى توان از مال و حتى از جان، مایه گذاشت، اما از آبروى مؤمن نمى شود. اگر کسى مؤمنى را دعوت کند که به هزینه ى او به حج برود، و شائبه اى از منت گذارى در بین باشد، لازم نیست بپذیرد. حتى مبارزه با نفس که به معناى صحیح خود، بسیار ضرورى و لازم است. نباید موجب نادیده گرفتن عزت نفس بشود. ممکن است کسى خیال کند که با تحقیر خود پیش دیگران، بهتر مى تواند با نفس خویش مبارزه کند، اما اسلام این را اجازه نمى دهد. برخى از اهل تصوف که کمتر با منابع غنى اسلام آشنایى داشته اند، گرفتار چنین خطایى شده اند( )، مؤمن نباید کارى کند که پس از آن مجبور به معذرت خواهى بشود چون این نوعى ذلت پذیرى است( ). نباید در مسافرت، با کسانى که فاصله اقتصادى زیاد با او دارند، همسفر بشود، چون اگر ضعیف تر باشد، خودش اذیت مى شود و اگر غنى تر باشد موجب اذیت همسفر خود مى شود.( ) بین عزت نفس و رفتار اخلاقى مثبت، رابطه ى مستقیم وجود دارد. کسى که عزت نفس داشته باشد، کمتر گرفتار خطاهاى اخلاقى مى شود، بیشتر مى توان از او انتظار داشت( ) و برعکس، کسى که نفس خود را سبک بشمارد، نباید از او انتظارى داشت( ) و نباید خودمان را از شرّ او ایمن بدانیم( ). هیچ کسى براى دیگران تکبر نمى کند الا اینکه یک ذلتى را در خودش احساس کرده است( ). کسى که نفاق مىورزد، ناشى از ذلت درونى اش است( ) و کسى که غیبت مى کند به خاطر عجز او است( ). همبستگى بین عزت نفس بالا و فضایل اخلاقى را از طریق یک قانون مسلم روانشناختى نیز مى توان نتیجه گرفت و آن عبارت است از نظریه ى «هماهنگى شناختى»( ) فستینگر.( ) چکیده ى این نظریه این است که اگر متوجه بشویم دو شناخت ما با یکدیگر، یا شناخت و رفتار ما با یکدیگر ناهماهنگ است، دچار ناراحتى مى شویم و تلاش مى کنیم که حتى المقدور، آن ناهماهنگى را برطرف سازیم. طبیعى و آشکار است که در مراسم عزادارى حسینى(علیه السلام)، اولا، در محتواى آن دین، تبلیغ و ترویج مى شود که حسین(علیه السلام)پیرو آن بوده است. وجایگاه عزت نفس در این دین را دانستیم. ثانیا، خود حسین(علیه السلام) و حرکت او و سخنان و پیام هاى او، که در مراسم عزادارى از آنها یاد مى شود، از ابتدا تا انتها، پر است از عزت نفس وتأکید بر آن. پیام «هیهات منّا الذّله»( ) حسین(علیه السلام) و حرکت او ضرب المثل شده است. در سراسر دنیا هر کسى نام حسین را بشنود یا بخواند، فوراً همراه آن، نام عاشورا و نهضت حسین و ظلم ستیزى حسین مطرح مى شود. ثالثا، روانشناسان، براى رشد عزت نفس عواملى را شمارش مى کنند، کوپر اسمیت( )(1967) تحقیقات انجام شده بر روى عزت نفس را مرور کرد و به این نتیجه رسید که چهار عامل، اهمیت ویژه اى در رشد عزت نفس دارند. 1) میزان پذیرشى که دیگران براى او قابل هستند. 2) موفقیتهاى فرد و موقعیتى که براى او در جامعه قائلند. 3) تفسیرى که فرد از ارزش، و آرزوهاى خود داشته است ودارد .4) روش یا روشهایى که فرد، آن تفسیر خود را به عمل مى کشاند( ). با اندکى تأمل در این چهار عامل، متوجه مى شویم که مراسم عزدارى، باعث رشد این عوامل ودر نتیجه، رشد عزت نفس مى شود. افراد، در مراسم عزادارى، به طور صحیح و کامل مورد پذیرش یکدیگر قرار مى گیرند، در این مراسم، عزاداران و برگزارکنندگان، به احترام حسین(علیه السلام) هر کسى را که در این مراسم وارد شود (حتى اگر اشتهار به بزه کارى هم داشته باشد) عزیز مى شمارند و آن را مهمان حسین مى دانند. کسانى که اهل مراسم عزادارى حسینى هستند، در جامعه اسلامى، جایگاه خاص دارند. مردم هیئتى ها و مسجدى ها را دوست دارند و آن را به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، یکى از معیارهاى گزینش خود در امور مهم زندگى، مثل ازدواج، مشارکت مالى و...، مى دانند. تفسیرى که فرد از ارزشها و آرزوهاى خود دارد، و همین طور شیوه اى که فرد، آن آرزوها و ارزشها را عملى مى کند، تحت تأثیر مستقیم شناختها و عواطف ناشى از مراسم عزادارى است. 5 - مراسم عزادارى از دیدگاه متون دینى: در قرآن، آیاتى که به طور صریح و مستقیم، بیانگر حکم عزادارى باشد وجود ندارد، اما آنچه اکنون تحت عنوان مراسم عزادارى انجام مى شود، دست تأیید چند گروه از آیات را بالاى سر خود دارد: الف) آیاتى که به فریاد کردن علیه ظلم، امر مى کند یا مجوز مى دهد( ). ب) آیاتى که تحکیم ولایت را هدف خود قرار داده اند.( ) ج) آیاتى که موّدت اهلبیت را تأکید کرده اند.( )د) آیاتى که دلالت بر سوگوارى بعضى از انبیاء یا دیگر اولیاى الهى داشته اند، مثل سوگوارى حضرت یعقوب(علیه السلام) در فراق حضرت یوسف.( ) هـ) آیاتى که بزرگ داشت شعائر الهى را تأکید مى کنند.( ) آیات بسیار زیادى از قرآن نیز هست که از طریق روایات معصومین(علیهم السلام)، به نوعى، با امام حسین(علیه السلام) مرتبط شده اند; اما از آنجا که در این باب نیست، به آنها نمى پردازیم. مثل آیه ى مباهله،( ) که آن حضرت(علیه السلام) یکى از مصادیق آن هستند، یا آیه ى نفس مطمئنه( ) که به امام حسین(علیه السلام) تفسیر مى شود; یا آیه اى که خداوند از بندگانش، راجع به خونریزى و... پیمان مى گیرد،( ) در تفسیر برهان در ذیل این آیه آمده است که وقتى این آیه نازل شد، پیامبر فرمود: یهود، عهد خدا را نقض و رسولان او را تکذیب کردند و اولیاء الهى را کشتند، آیا به شما خبر بدهم به مشابه آنها از یهود این امت؟ گفتند بله یا رسول الله، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: قومى از امت من که خود را از اهل ملت من مى دانند، افاضل ذریه ى مرا مى کشند، شریعت و سنت مرا عوض مى کنند، فرزندانم حسن و حسین را مى کشند، همان طور که یهود، زکریا و یحیى را کشتند.( ) روایات زیادى نیز داریم که دلالت بر جواز گریه و عزادارى مى کنند; امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: بانوان در مصیبت ها، نیاز به نوحه سرایى و شیون و زارى دارند و باید اشکهایشان جارى شود، اما نباید سخنان باطل و بیهوده بگویند...( ) آن حضرت در جاى دیگر مى فرمایند: گریه کنندگان پنج نفر بودند، آدم(علیه السلام) و یعقوب(علیه السلام) و یوسف(علیه السلام) و فاطمه بنت محمد(علیها السلام) و على بن الحسین. گریه ى آدم به خاطر خطا و اخراج از بهشت، یعقوب در فراق یوسف و یوسف در دورى پدر و حضرت زهرا براى پدرش و امام سجاد(علیه السلام) نیز براى شهادت پدرش گریه مى کردند;( ) امام صادق(علیه السلام) به فرزندش سفارش مى کند که برایش مجالس عزادارى برگزار نماید.( ) روایاتى از این نوع، بسیار فراوان است و مهمترین اهدافش مبارزه با ظلم و ستم بنى امیه و بنى عباس بوده است.( ) البته بعضى از روایات اهل سنت با عزادارى مخالفت کرده اند، اما از خود روایات اهل سنت، پاسخ آنها نیز داده شده است. پاسخ این است که این روایات قابل جمع هستند، و وجه جمع آنها به این است که روایات مخالف، براى نفى بعضى از کارهاى ناصحیح که در عزادارى انجام مى شود، آمده است، مثل داد و فریاد کردن، گریبان دریدن، سخن باطل گفتن...، اما آنها که موافق هستند، نظر به اصل عزادارى دارند.( ) در سیره ى معصومین(علیهم السلام) و سیره ى مسلمانان نیز عزادارى، داراى سابقه بوده است. مسلمانان در جنگ احد 70 شهید دادند; در مدینه، هر کسى براى بستگان شهید خود گریه مى کرد. چشمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با دیدن این صحنه پر از اشک شد و فرمودند... اما عمویم حمزه گریه کننده ندارد( ). ابن مسعود مى گوید پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در سوگ حمزه بسیار گریه کرد، جنازه حمزه را روبه قبله نهاد و ایستاد و با صداى بلند گریه کرد و صفات خوب حمزه را برشمرد( ). اسماء، همسر جعفربن ابى طالب که از زنهاى باایمان و فداکار صدر اسلام بوده است، مى گوید جعفر در جنگ موته به شهادت رسید; بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، ایشان فرمودند اى اسماء، فرزندان جعفر کجا هستند؟ آنان را پیش آن حضرت آوردم، آنها را در آغوش کشید و گریه کرد و گفت جعفر امروز به شهادت رسید( ). پیامبر به دفعات زیادى در سوگ یارانش از جمله: در عیادت آخر و بیمارى احتضار سعدابن عباده، رئیس قبیله خزرج، در کنار مزار دختر خود در مدینه، در سوگ فرزندش ابراهیم، (با بیان اینکه قلب از شدت اندوه مى سوزد، اما سخنى برخلاف رضاى حق نمى گویم)، در سوگ عثمان ابن مظعون در مدینه، در کنار مزار مادرشان در ابواء، (پس از گذشت سالیان دراز و مبعوث شدن آن حضرت به نبوت)، به هنگام یادآورى شهادت امام على(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)، حتى در هنگام ولادت امام حسین(علیه السلام) و در مکان هاى مختلف مثل منزل هاى ام المؤمنین ام سلمه، ام المؤمنین زینب، ام المؤمنین عایشه، ودر خانه امام على(علیه السلام) و...، گریه کرده اند. پس از پیامبر نیز، صحابه عزادارى مى کردند، علاوه بر گریه مستمر حضرت زهرا(علیه السلام) کسان دیگرى مثل بلال، قیس، ام ایمن، خلیفه اول و دوم نیز در سوگ پیامبر گریه کردند.( ) زنان بنى هاشم در شهادت امام حسن و امام حسین عزادارى و گریه کردند; ام سلمه، ام المؤمنین، در رؤیا، از شهادت امام حسین باخبر مى شود و پس از بیدارى به عزادارى مى پردازد و زنان هاشمى را نیز به عزادارى بر حسین دعوت مى کند، جابرابن عبدالله انصارى، پس از غسل در فرات و پوشیدن لباس تمیز، به صورت پابرهنه و اندوهگین به سوى مزار امام حسین مى رود و گریه فراوان مى کند، انس ابن مالک و زیدابن ارقم، از یاران پیامبر، در سوگ امام حسین گریه کردند، مختار ثقفى در عزاى امام حسین گریه کرد و قسم خورد که انتقام بگیرد. توابین با شعار یالثارات الحسین، به رهبرى سلیمان ابن صددخزاعى، براى انتقام جمع مى شوند و بر مزار امام حسین رفته و گریه و ناله مى کنند. مردم کوفه و شام و مدینه، پس از شهادت امام حسین عزادارى مى کنند; شعرا و سرایندگان عرب،اشعار فراوانى در سوگوارى سروده اند. قابل یادآورى است که بعضى از مواردى که از سیره ى معصومین و مسلمانان ذکر شد، ناظر به مراسم عزادارى نبوده است بلکه سوگ و داغدیدگى واقعى بوده است، اما موارد متعددى هم بوده است که سوگ واقعى نبوده است، بلکه مراسم عزادارى بوده و با هدف تبلیغى و سیاسى نیز انجام مى شده است. ائمه ى پس امام حسین، همه ى آنها براى آن حضرت عزادارى کرده اند و مصیبت آن حضرت را تازه نگه داشته اند، به ویژه امام صادق مجلس مى گرفت و افراد جمع مى شدند و ذکر مصیبت مى شد و گریه مى کردند.( ) پس از زمان ائمه(علیهم السلام) نیز عزادارى امام حسین توسط شیعیان انجام مى شد اما تا پیش از قرن چهارم به صورت پنهان بود، همان طور که جشن و سرور در روز عید غدیر (18ذیحجه) نیز پنهان بود و از آن پس آشکار شد. معزّالدوله ى دیلمى یکى از سلاطین بزرگ و مقتدر آل بویه بود که در آشکار ساختن شعائر شیعه، نقش اساسى داشت و مردم بغداد را به عزادارى حسین تشویق کرد. در سال هاى بین 352 تا اواسط قرن پنجم، مراسم عاشورا، مهم تلقى مى شد و اجرا مى شد. در همین سالها، فاطمیه و اسماعیلیه، مصر را به تصرف درآوردند و شهر قاهره را بنا نهادند و مراسم عاشورا در مصر نیز برگزار مى شد. مراسم عزادارى، به سایر کشورهاى اسلامى، شمال آفریقا، ایران و برخى کشورهاى عربى رسوخ کرد. در ایران از قرن اول و دوم، تعزیه رایج بود ولى گسترش بیشتر یافت. اکنون نیز نه تنها شیعیان، بلکه حتى بسیارى از غیرشیعیان و غیرمسلمانان نیز، امام حسین و مراسم عزادارى حسینى را به خوبى مى شناسند و براى آن احترام قائلند، امروزه به برکت جمهورى اسلامى ایران، مراسم عزادارى، به همان شیوهاى مرسوم در ایران (سخنرانى و روضه خوانى و مداحى و سینه زنى و تشکیل دادن دسته هاى عزادارى و...) به زبانهاى مختلف دیگرى مثل انگلیسى، آلمانى، چینى، ژاپنى و...، نیز رواج یافته است. ملتهاى دیگر، حضور و اثرگذارى این مراسم،در پدیده هاى اجتماعى و سیاسى شیعیان را مشاهده کرده اند. هرکسى اندک تأملى کرده باشد، نقش حسین و عزادارى حسینى را در دفاع مقدس، به خوبى مى شناسد، حسین در انحصار شیعیان نیست. رهبر فقید هند، گاندى، از حسین بهره گرفته، نهضت هاى بوسنى و هرزگوین، لبنان، فلسطین، و... از حسین بهره گرفته اند. کسانى، مى توانند به خوبى، مراسم عزادارى را درک کنند که اولا شناخت هاى لازم راجع به آن را داشته باشند، و ثانیاً در آن شرکت کرده و آثار عاطفى آن را تجربه درونى کرده باشند. براى شناخت این پدیده، علم حصولى و تحلیل عقلى، لازم اما ناکافى است. 6 - آسیب شناسى مراسم عزادارى: اگر مراسم عزادارى، اینقدر اهمیت دارد، باید همانند یک گوهر گران بها از آن محافظت به عمل آید. فریادهاى بعضى از علماى دینى، مثل شهید مطهرى، که در سه جلد کتاب «حماسه حسینى و تحریف هاى عاشورا» گردآمده است ناظر به همین محافظت است. براى آسیب شناسى این مراسم، لازم است مطالعاتى مستقل و مفصل با شیوه هاى مختلف پژوهشى، انجام شود، اما در این مختصر فقط با یک نگاه نظرى به این مراسم، بعضى از نکات آسیب شناسى را ذکر مى کنیم، و از خداوند متعال مى خواهیم که این آسیب ها، در مراسم عزادارى حسین به حداقل ممکن برسد، به گونه اى که چندان قابل ذکر و قابل مشاهده نباشد: الف) رقابت هاى شدیدى که گاهى بین گروها و هیئت هاى مذهبى ایجاد مى شود.( ) ب) متداخل شدن مراسم عزادارى، با خرافات و امور ناصحیحى از فرهنگ عمومى مردم. ج) اصالت پیدا کردن بعضى از فواید جانبى و فرعى که از طریق هر گروه اجتماعى ممکن است حاصل شود، مثل دید و بازدید و... د) فراهم آوردن آزار و اذیت هایى براى دیگران، به طور مثال از طریق صداى بلندگو، بسته شدن خیابان و... که اگر زیاد تکرار شود، ممکن است افرادى را منزجر کند. هـ)استفاده از اشعار و موسیقى اى که در شأن عزادارى حسینى نیست و گاهى ممکن است خلاف شرع باشد.(البته قابل یادآورى است که مراسم آهنگین عزادارى و مولودى ها که در جامعه ى ما رواج دارد، سهم بسزایى دارد در ارضاء نیاز به موسیقى، به ویژه در کودکان و نوجوانان، و چه بسا آنان را از جذب شدن به موسیقى هاى مبتذل باز مى دارد). و) غلبه کردن بعد عاطفى، و غفلت از بعد شناخت دینى در این مراسم، این آسیب بسیار جدى است و در دراز مدت مى تواند تخریب گر باشد. ز) ایجاد رابطه هاى مرید و مرادى( ) بین افراد معمولى; گاهى ممکن است افرادى در لفافه و ناآشکار، به جاى دعوت به دین، دعوت به خود کنند. ط)تکرارى بودن محتوى وشیوه هاى جارى مثل سخنرانى ها، اشعار و... .( ) ى) ساختن یا استفاده کردن از روضه و مطالبى که مستند نیست، اما ثأثر عاطفى ایجاد مى کند. ک) انجام دادن بعضى رفتارها مثل نواختن شیپور، اجراى آهنگ هاى مبتذل.( ) ل) آسیب رساندن به بدن، مثل قمه زنى که مبناى دینى ندارد.( ) م) قرار گرفتن مجالس عزادارى در اختیار افراد کم سواد.( ) ن) خواندن بعضى از اشعار غلوآمیز که خلاف اعتقادات دینى است.( ) پاورقی ها: . ر.ک: سنن الدارمى، ج 2، ص 524 / سنن البیهقى، ج 10، ص 113 / مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17 / الطبقات الکبرى، ج 2، ص 194 / کافى، ج 1، ص 293. . المزار، ص 158. . همان، ص 168. . همان، ص 143. . ابراهیم/15. . حیاة الحیوان دمیرى به نقل از تتمة المنتهى، ص 91 / الطرائف، ص 167 / بحارالانوار، ج 38، ص 193. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66 / تفسیر برهان، ج 1، ص 34. . نحل/23. . نحل/23. . تفسیر عیّاشى، ج 2، ص 257 / بحارالانوار، ج 44، ص 189; از عیاشى نقل کرده و در عین حال به جاى لفظ «رباب» لفظ «جاریه» دارد; یعنى به کنیز خود فرمودند. . نساء/86. . کشف الغمّه، ج 2، ص 31 / مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 18. . آل عمران/134. . کشف الغمّه، ج 2، ص 241; ابن ابى الحدید مشابه این داستان را در مورد امام هفتم(علیه السلام) نقل کرده است. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 46. . اعراف/199 ـ 202. . اعراف/199ـ202. . یوسف/92. . سفینة البحار، ج 1، ص 421 / منازل الآخرة، ص 207. ـ 2. عنکبوت/8 . . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 73 / کشف الغمّه، ج 2، ص 31. ـ 2. کهف/49. . بحارالانوار، ج 44، ص 212 ـ 214 / رجال الکشّى، ج 1، ص 49 ـ 51. . توبه/71. . مائده/63 . . مائده/78 ـ 79. . مائده/44. . تحف العقول، ص 237 / بحارالانوار، ج 97، ص 79 / سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص 302 ـ 303. . آل عمران/33 ـ 34. . تفسیر صافى، ج 1، ص 256 / مدینة المعاجز، ج 3، ص 476 / بحارالانوار، ج 44، ص 317 / العوالم، ص 317. . طلاق/2 ـ 3. . تحف العقول، ص 240 / بحارالانوار، ج 75، ص 121. . احزاب/33. . کافى، ج 1، ص 294 / الخصال، ص 403 / کفایة الاثر، ص 65 / مسند احمد، ج 1، ص 331 و ج 3، ص 259 / صحیح مسلم، ج 7، ص 130. . چهل روز، هفت ماه، هشت ماه و نه ماه در روایات ذکر شده است. . الفتوح ابن اعثم کوفى، ج 5، ص 17 / موسوعة کلمات الحسین، ص 285. . بقره/156. . لهوف، ص 20. . نساء/78. . نساء/78. . آل عمران/154. . انفال/42. . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 301 / العوالم، ص 180 / بحارالانوار، ج 44، ص 330 ـ 331. و 2. قصص/21. . قصص/22 / الارشاد، ص 184. . اعلام الورى باعلام الهدى، ج 1، ص 435 / مقتل الحسین، ص 11. . فصلت/33. . نفس المهموم، ص 173 ـ 174 / معالم المدرستین، ج 3، ص 59 / تاریخ الملوک و الامم، ج 4، ص 292. . فصلت/33. ـ 3. بقره/156. . ارشاد، ج 2، ص 82 / روضة الواعظین، ص 180. . بقره/156. ـ 4. مزمل/4 و 20. . ارشاد، ج 2، ص 91 / العوالم، ص 243 / معالم المدرستین، ج 3، ص 89 / تاریخ الملوک و الامم، ج 4، ص 316. . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91. . آل عمران/178. . آل عمران/178 ـ 179. . الارشاد، ج 2، ص 95 / العوالم، ص 247. . غافر/28. . نفس المهموم، ص 242 و 243 به نقل از: تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 324 / کامل ابن اثیر، ج 4، ص 63 / مقتل الحسین، ص 120. . غافر/28 ـ 33 و 38ـ43. . آل عمران/185. . مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 249. . لقمان/33. . مجادله/19. . بقره/156. . معالى السبطین، ج 2، ص 12 / موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 485. . احزاب/23. . نفس المهموم، ص 177 ـ 178 و 194 / معالم المدرستین، ج 3، ص 73.. . لهوف، ص 93 ـ 94 / الارشاد، ج 2، ص 103 / العوالم، ص 337 / معالم المدرستین، ج 3، ص 106 / تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 259 / تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 331. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 100 / مقتل مقرم، ص 305 / العوالم، ص 175 / معالم المدرستین، ج 3، ص 47. . آل عمران/33. . مقتل مقرّم، ص 322. . غافر/27. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 68 / الارشاد، ج 2، ص 98 / العوالم، ص 66 / اعلام الورى، ج 1، ص 459. . یونس/71. . هود/56. . مقتل مقرّم، ص 288 و 289 / الارشاد، ج 2، ص 97 / العوالم، ص 250. . شعرا/227. . الکشّاف، ج 3، ص 345. . یس/26. . آل عمران/169. . شعرا/227 / حیاة الحیوان، ج 1، ص 155 (باب المزة) . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 61 / العوالم، ص 386. . بقره/137. . نهایة الدرایة، ص 217 / مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 10; ج 9، ص 173. . کهف/9. . الارشاد، ج 2، ص 117 / مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 267 / الثاقب فى المناقب، ص 332. . کهف/13. . خصائص الحسین، ص 1500 / مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 267 / الارشاد، ج 2، ص 117. . بحارالانوار، ج 89، ص 20. . واقعه، 79. . مستدرک الوسائل، ج 13، ص 117. . اصول کافى، ترجمه محمد باقر کمره اى، ج 6، ص 420. . بحارالانوار، ج 44، ص 392. . همان، ص 391 / ر.ک: العترة و القرآن. . المیزان، ج 5، ص 448. . موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 552ـ571. . «]یاد کن[ روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان فرا مى خوانیم.»(اسراء،71) . شورى، 7 / امالى، ص 153. . «این دو گروه، دشمنان یکدیگرند که درباره پروردگارشان با هم ستیز مى کنند.»(حج،19) . الخصال، ج 1، ص 42 / بحارالانوار، ج 31، ص 517. . «سوگند به خورشید و تابندگى اش; سوگند به ماه چون پى ]خورشید[ رود; سوگند به روز چون ]زمین را[ روشن گرداند.»(شمس،1ـ3) . تفسیر فرات، ابن ابراهیم کوفى، ص 562. . «و امّا نعمت پروردگارت را بازگو کن.»(ضحى،11) . بحارالانوار، ج 24، ص 53. . التوحید، ص 90. . حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) این کنیه را بیش از دیگر کنیه هایش دوست مى داشت. (ر.ک: الغدیر، ج 6، ص 335). . گذشت پیشه کن و به ]کار[ پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اگر از شیطان وسوسه اى به تو رسید، به خدا پناه ببر; زیرا او شنواى دانا است...(اعراف،199ـ200) . «امروز بر شما سرزنشى نیست; خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است.»(یوسف،92) . سفینة البحار، باب خَلَقَ (خلق امام حسین(علیه السلام)) / تاریخ مدینة دمشق، ج 43، ص 224. . «آنان که خشم خود را فرو مى خورند.»(آل عمران،134) . «آنان که از مردم مى گذرند.»(آل عمران،134) . «خداى متعال نیکوکاران را دوست مى دارد.»(آل عمران،134) . بحارالانوار، ج 44، ص 195. . نحل، 23. . وسائل الشیعه، ج 24، ص 300. . «و چون به شما درود گفته شد، شما به ]صورتى[ بهتر از آن درود گویید.»(نساء،68) . بحارالانوار، ج 44، ص 195 / براى مطالعه بیشتر ر.ک: امام حسین و القرآن، محمد جواد مغنیه / العترة و القرآن . روایت یاد شده درباره امام حسن(علیه السلام) نیز آمده است. . کهف، 51. . الامالى، ص 154. . ر.ک: نمل، 18ـ24. . قصص، 30. . شرح صحیح مسلم، ج 14، ص 179. . یس، 65. . العترة و القرآن، ص 109ـ110، به نقل از: مجالس امیرالمؤمنین، ج 1، ص 463 و روضات الجنات، ص 534. . «مگر پنداشتى اصحاب کهف و رقیم از آیات ما شگفت بوده است؟»(کهف،9) . الارشاد، ج 2، ص 116. . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، پژوهشکده باقرالعلوم، ص 571 / ترجمه آیه: «و کسانى که ستم کرده اند، به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.»(شعراء،227) . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص 585 / «و به زودى خداوند ]شرّ[ آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنواى دانا است.»(بقره، 137) . دلائل الامامیة، ص 78. . بحارالانوار، ج 45، ص 188 / تاریخ مدینة، دمشق، ج 6، ص 369. . «یک روز یا نصف روز درنگ کردیم.»(کهف،19) . گرچه بخش اول و دوم آیات را مى توان جمع کرد و در یک بخش قرار داد، اما با توجه به لسان روایات، این تفکیک صورت گرفته است. در بخش اول در ذیل آیات، روایات به صراحت مى فرماید: «الحسین»; اما در قسمت دوم، عبارات دیگرى به کار رفته است. . ر.ک: تأویل الآیات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة / الحسین فى القرآن (تأویل آیات القرآن فى سید الشهداء). . صف، 6. . ص، 26. . مائده، 12 / اعراف، 155. . پرسش ها و پاسخ ها، ص 182. . مائده، 54. . بقره، 124. . نمل، 40 / آل عمران، 7. . ر.ک: پیام قرآن، ج 9، ص 177. . حجر، 9. . ر.ک: الطرائف، ج 2، ص 433. . ر.ک: خلافت و ولایت، ص 14ـ17 / امامت و رهبرى. . نساء، 59. . الکافى، ج 1، ص 286. . الدرالمنثور، ج 2، ص 219 / تفسیر الصافى، ج 1، ص 343. . تفسیرکبیر، ج 5، ص 53. . نساء، 23. . ر.ک ،المیزان، ج 4، ص 311 / تفسیر نمونه، ج 2، ص 445 و ج 5، ص 327 / اصول کافى، ج1، ص 291 / تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 174. . نساء، 59. . ر.ک: تفسیر نمونه، ج 3، ص 435 ـ 444 / المیزان، ج 4، ص 409 / ینابیع المودّه، ج 1، ص 341 ـ 351 / البرهان فى تفسیر القرآن / تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه 59 سوره نساء. . تهذیب، ج 6، ص 113 / مفاتیح الجنان، ص 848 / بحارالانوار، ج 44، ص 218ـ219، 298 و ج 51، ص 30 / ینابیع المودّه، ج 3، ص 243 / تأویل الآیات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 280. . اسراء، 33. . نورالثقلین، ج 4، ص 182. . احزاب، 33. . الدرالمنثور، ج 6، ص 532. . احزاب، 33. . ر.ک: الغدیر; المیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیه و... . . همان. . ر.ک: تفسیر کنزالدقائق، ج 11، ص 171 ـ 172. . ر.ک: خصال، ج 1، ص 58 ـ 59 / صافات، 107. . ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 205 / رجال نجاشى، ص 259. . ر.ک: خصال، همان، ص 59. . اصول کافى، ج 1، ص 80. . همان، ص 256ـ257. . انعام، 124. . پیام قرآن، ج 9، ص 20. . زخرف، 28. . تأویل الآیات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 541 / تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 420 / انبیاء، 23. . اقبال الاعمال، ص 545 / بحارالانوار، ج 14، ص 182 ـ 183; ج 45، ص 210 ـ 211. . مقتل الحسین، ج 2، ص 89 ـ 90، جهت آگاهى بیش تر از منابع اهل تسنن درباره این موضوع ر.ک: «فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293. . ر. ک: بحارالانوار، همان. . الرحمن، 19 ـ 22. . براى آگاهى بیش تر ر.ک: المیزان، همان، ص 99 و 100 / تفسیر نمونه، ج 23، ص 124 ـ 133، ذیل آیات 19 ـ 22 سوره رحمن. . تفسیر قمى، ج 2، ص 322ـ323. . المیزان، همان، ص 103 / البرهان، ج 5، ص 266. . ر.ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 343ـ344 / شواهد التنزیل، ج 2، ص 393ـ410. . ر.ک: احقاق الحق، ج 3، ص 160. . ر.ک: تفسیر القمى، ج 2، ص 398. . «اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فإنها سورة الحسین بن علی و ارغبوا فیها رحمکم اللّه تعالى. فقال له أبوأُسامة و کان حاضر المجلس و کیف صارت هذه السورة للحسین خاصة، فقال ألاتسمع الى قوله تعالى یا أیتها النفس المطمئنة الآیه إنما یعنی الحسین بن علی و النفس المطمئنه الراضیة المرضیة و أصحابه من آل محمد هم الراضون عن اللّه یوم القیامة و هو راض عنهم.» . بحارالانوار، ج 36، ص 131. . پرتوى از قرآن، ج 4، ص 82. . ر.ک: مجمع البحرین، ج 1، ص 237 / فرهنگ فارسى، ج 1 ص 1185 / مفردات راغب، ص 81. . درس هایى از زیارت عاشورا، ص 14 / شرح زیارت عاشورا، ص 35. . اسراء، 33. . بقره، 257. . اسراء، 33. . ر.ک: مفاتیح الجنان، ص 838 / مصباح المتهجد، ص 720 / کامل الزیارات، ص 328 / اقبال الاعمال، ص 341. . ر.ک: لسان العرب، واژه «ثار». . ر.ک: فرهنگ عاشورا، واژه «ثار». . توبه، 30. . نساء، 71. . تفسیر نمونه، ج 4، ص 229 و ج 7، ص 363. . بقره، 193. . مائده، 35. . آل عمران، 110. . نحل، 36. . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 89. . نساء، 105. . هود، 59. . بحارالانوار، ج 44، ص 381. . هود، 113. . بحارالانوار، ج 44، ص 381 / ر.ک: آموزه هاى تربیتى عاشورا، درس ها و عبرت ها. . جامع المقاصد، ج 3، ص 467 / ریاض المسائل، ج 1، ص 487. . توبه، 29. . بحارالانوار، ج 44، ص 247. . توبه، 63. . بحارالانوار، ج 44، ص 381. . الارشاد، ج 2، ص 76 / ر.ک: الحسین و القرآن / حماسه حسینى، ج 3 / شهید آگاه. . لهوف، ص 40، 63 و 84. . ر.ک: یونس، 20 / نمل، 65. . ر.ک: آل عمران، 179 / اعراف، 188. . ر.ک: پیام قرآن، ج 7، ص 223ـ254 / جن، 26ـ27 / و نیز آل عمران، 179. . اصول کافى، ج 1، ص 258. . همان، ص 261. . انعام، 124. . المیزان، ج 18، ص 192. . بحارالانوار، ج 41، ص 310. . ر.ک: حماسه حسینى، ج 3 / نگاهى فلسفى به جریان عاشورا. . اسراء، 81. . تفسیر نمونه ، ج 12، ص 227. . رعد، 17. . تفسیر نمونه، ج 12، ص 234. . ارشاد، ج 1، ص 91. . وسائل الشیعه، ج 1، ص 48. . نساء، 100. . لهوف، ص 63. . نحل، 97. . آل عمران، 169. . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318. . ر.ک: حماسه حسینى، ج 1، ص 269ـ278. . ر.ک: سیرى در سیره ائمه اطهار. . حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: «سلامة الدین أحبّ إلینا من غیره.» بحارالانوار، ج 28، ص 353. . بحارالانوار، ج 21، ص 279. . حجرات، 10. . مقرم، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 234. . الارشاد، ص 235. . اولین تاریخ کربلا، ترجمه على کرمى، ص 305 / مصنفات الشیخ الفید / مقتل الحسین(علیه السلام) / حماسه حسینى. . ر.ک: مقاله «نگاهى روانشناختى ـ دینى به مراسم عزادارى حسینى»، بخش مراسم عزادارى از دیدگاه متون دینى. . ر.ک: صفویه از ظهور تا زوال، ص 237. . ر.ک: حماسه حسینى، ج 1، ص 121ـ123. . ر.ک: کشف المراد، ص 320. . هود، 61. . فاطر، 11. . انعام، 2. . نحل، 4. . ر.ک: معارف قرآن، ص 331ـ341. . یس، 82. . ر.ک: المیزان، ج 3، ص 14، / تفسیر نمونه، ج 13، ص 375. . انسان، 2ـ3. . شورى، 23. . شورى، 59. . ر.ک: الامالى، ص 128. . ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 281. . ر.ک: قیام و انقلاب مهدى، ص 121. . دخان، 29. . ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج 6، ص 462. . ر.ک: اقبال الاعمال، ص 545 / بحارالانوار، ج 14، ص 182ـ183; ج 45، ص 210ـ211 / مقتل الحسین، ج 2، ص 89ـ90. . یوسف، 84. . ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 46، ص 109 / اصول و روش مداحى، ص 12ـ33. . صحیفه نور، مؤسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام خمینى(رحمه الله)، ج 13، ص 156. . شورى، 23. . ر.ک: مجمع البیان و شواهد التنزیل، ذیل آیه 23 شورى / تفسیر نمونه، ج 20، ص 412. . الکشاف، ج 4، ص 219. . ر.ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص 413ـ414 / الکشاف، ج 4، ص 220 / الحمده، ص 54; ینابیع المودّه، ج 3، ص 139. . نساء، 14. . براى آگاهى از متن کامل حدیث، ر.ک: المیزان، ج 12، ص 102 ـ 103. . بقره، 114. . توبه، 18 / همچنین بقره، 187 / توبه، 108 / حج، 40 و... . بحار الانوار، ج 3، ص 320. . دائرة المعارف تشیع، ج 6، ص 356. . ر.ک: معارف و معاریف، ج 9، ص 351. Religio_psychological View . Psychological Analysis . Religious Ceremonies . Description . Explanation . Prediction . Modification . Cognitive . Affective . Behavioral . Mourning . Mourning Ceremonies . Social Psychologist . Social group . Grief . Depression . Happiness . Self_esteem . Beravement . . خسروى، زهره، روان درمانى داغدیدگى. Bernel . Lindman . Te weep . Anxiety . Agitation . Aleeplessness . Loos Of Appetitc . Ros . Physical . Psychological . Socialogoical . Acceptig the Reality of Loss . Affliction of Loss . . Boulby . . فرهنگ عمید، واژه عزا. . مصباح المنیر، فیومى، ص 504. Baron . Byrne . Psychologicol Functions . Belonging . Security . Social Identity . Social Facilitation . Self Confidence . Socialization . Group Norms . Attitude Change . Communication Network . Chain Network. . Circular Network. . Wheel Network. . Baron & Byrne , Social Psychology . . عن امیرالمؤمنین(علیه السلام)، انه کان یقول: من اختلف الى المسجد اصاب احدى اثمان، اخاً مستفاداً فى الله، او علماً مستطرفاً او آیةً محکمةً او رحمةً منتظرة، او کلمةً ترده عن الرّدى او یسمع کلمةً تدله على هدى، او یترک ذنباً خشیةً او حباءً.(بحارالانوار، ج 83، ص 351، باب 8، روایت 4. Psychological . Social Function . Abnormal . Therapeutic . . الَّذِینَ إِذَآ أَصَـبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُون...;(بقره،156) Physiologic . Psychological . External Stimulus . Internal Stinulus . . ر.ک: جعفرى، محمد تقى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج 2، صص 72ـ263. . ؟؟؟ . ر.ک: رجبى، حسین، پاسخ به شبهات عزادارى، ص 20. General System Theory. . Maintenance Ecology. . Psychotherapist. . Catharsis . Repressed . Transcendental Ecology. . . بحارالانوار، ج 90، ص 329، باب فضل البکاء. . بیهقى، دلایل النبوه، ج 7، ص 266. . خمینى، روح الله، صحیفه نور، ج 13، ص 154. Cognetive . Behavioral . Attitude . Happiness . John Locke . Jeremy Bentham . Motivation . Emotion . . فرجى، ذبیح الله، انگیزش و هیجان، ص 167. . آیزنک، مایکل، ترجمه فیروز بخت، مهرداد، روانشناسىِ شادى، صص 19ـ16. EnjoyMent . Satisfaction . Experiences . Expectations . Wishes . Miclel Fordice . . همان، صص 189ـ187. Nonverbal . Facial Assertion. . Posturing. . Eye - Movements. . Sonoity. . Freud. . Baron and Byrne & Social Psychology. . Major Depression. . Dysthymia. . . انجمن روانشناسى آمریکا، ترجمه نیکخو، محمد رضا، چهارمین بازنگرى از راهنماى تشخیصى و آمارى اختلال هاى روانى (DSMIV) صص 602ـ564. . انجمن پزشکى آمریکا، ترجمه گنجى، مهدى، صص 88ـ67. Biological. . Heritable. . Emotional. . Neurotrasmitter. . Trasmission. . Synapse. . Norepinephrine. . Serotonin. . Dopamine. . . همان، صص 96ـ88. Atkinson, R.L. . . شیهان، ایلین، ترجمه گنجى، مهدى، عزت نفس، ص 10 Sheehan.Elan..3 . همان، ص 20. Gurney . . صدرالسادات، سید جلال، عزت نفس در افراد با نیازهاى ویژه، ص61. . «کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْـَهُ فَـَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ...»(فتح،29) . «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیـکُمْ»(حجرات،12) . «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى»(کهف،13) . «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَــلَـتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ»(احزاب،39) . ...وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِى وَ لِلْمُؤْمِنِین;(منافقون،8) . «قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَة یَتْبَعُهَآ أَذىً....یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تُبْطِـلُواْ صَدَقَـتِکُم بِالْمَنِّ وَالاَْذَى»(بقرة/4ـ262) . بحارالانوار، ج67، ص71، و ج68، ص16 و... . . أکرم نفسک عن کل دنیّة و إن ساقتک الى الرغائب...(نهج البلاغه، نامه 31). . «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَآءَ مِنَ التَّعَفُّف»(بقره،273). . عن الحسین(علیه السلام): «خیر الغنى غنى النفس» وسایل الشیعه، ج 11، کتاب امر به معروف و نهى از منکر. . براى مطالعه بیشتر به کتاب هاى فلسفه ى اخلاق و فلسفه ى تعلیم و تربیت در اسلام، از آثارشهید مطهرى رجوع شود. . وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج11، ص425، باب13. . بحارلانوار، علامه مجلسى، ج76، ص269، روایت هاى 10، 18، 19، و 20 و 11. . من کرمت علیه نفسه، هانت علیه شهوته (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 449). . من هانت علیه نفسه، فلاترج خیره( شرح غرر و درر آمُدى، ج 1، ص 394) . من هانت علیه نفسه، فلاتأمن شرّه (ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ترجمه ى کمره اى، ص512) . بحارالانوار، ج73، ص225. . نفاق المرء من ذل نفسه (آقا جمال خوانسارى، شرح غرر و درر آمدى، ج6، ص181). . الغیبة جهد العاجز (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 453). Cognitive Dissonance . Festinger . . الا ان الدعى ابن الدعى قد رکزنا بین الثنتین، بین الثّلّة و الذّلّه، و هیهات منّاالذّلّة، یابى الله لنا حجور طابت و طهرت... . Cooper smith . . صدر السادات، سید جلال، عزت نفس در افراد با نیازهاى ویژه، ص15. . مثل «لاَّ یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُـلِم»(نساء،148) و آیات دیگر مانند: شعراء،227; هود،113; حج،39. . مثل «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِین...»(مائده،55) و آیات دیگر مانند: نساء،59; بقره،254. . «قُل لاَّ أَسْـَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى...»(شورى،23) و آیات دیگر. . مثل «وَ قَالَ یَـأَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»(یوسف،84ـ85) و آیات دیگر. . مثل «وَ مَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوب»(حج،32) و آیات دیگر. . «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُم»(آل عمران،61) . یَـأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة * فَادْخُلِى فِى عِبَـدِى * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»(فجر،27ـ30) . «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَـقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَآءَکُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَـرِکُم...»(بقره،84) . براى مطالعه بیش تر در باب این گونه آیات که بسیار زیاد هستند، مراجعه شود به کتاب «الحسین(علیه السلام)، من خلال القرآن الکریم»، تألیف «الدکتور عبدالرسول الغفار». . انَّما تحتاج المرأة فى الماتم الى النوح لتیل دمعتها و لا ینبغى اَن تقول هجراً...(وسائل الشیعه، ج 12، ص 90، باب جواز الکسب النائمه الحق لابالباطل) . وسائل الشیعه، ج 2، ص 922. . بحارالانوار، ج 44، ص 289، باب ثواب البکاءِ على مصیبة الحسین(علیه السلام). . رجبى، حسین، پاسخ به شبهات عزادارى، ص 87. . همان، صص 101ـ90. . سیرة الحلبیه، ج 2، ص 206. . همان، ص60. . طبقات،ابن سعد، ج8، ص282. . رجبى، حسین، پاسخ به شبهات عزادارى، ص61-50. . همان، صص 120ـ111. . در تعارض با آیاتى مانند: «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»(مائده،2) و آیات دیگر. . «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»(آل عمران،31) و آیاتى دیگر مانند: یوسف،108. . «لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَ هُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَــلِدُونَ»(انبیاء،102) . «وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ»(حج،30) . «وَ مَا نَهَیـکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ»(حشر،7) . «فَسْـَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(انبیاء،7) . «وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ»(حج،30) . آلالوسى، روح المعانى، ج 22، ذیل آیه 33 احزاب. . همان. . به عنوان نمونه ر.ک: همان / السیوطى، الدرّالمنثور، ج 6، ذیل آیه / ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ذیل آیه. . ر.ک: الطبرى، جامع البیان، ج 2، ذیل آیه. . ر.ک: الفخر الرازى، التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه / البیضاوى، أنوار التنزیل، ج 4، ذیل آیه. . سید قطب، فى ضلال القرآن، ج 5، ذیل آیه / و نیز ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه / المراغى، تفسیر المراغى، ج 8، ذیل آیه. . ر.ک: الحسکانى، شواهد التنزیل، ج 2، ص 18ـ140 / الطحاوى، مشکل الآثار، ج 1، ص 332. . العیّاشى، التفسیر، ج 1، ص 95. . مصادر مختلف حدیث را بنگرید: المجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 476. . به عنوان نمونه ر.ک: الطوسى، التبیان، ج 8، ذیل آیه / الطبرسى، مجمع البیان، ج 8، ذیل آیه / الطباطبایى، المیزان، ج 16، ذیل آیه. . به عنوان نمونه، ر.ک: التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه / روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . مجمع البیان، ج 1، ذیل آیه 173 بقره. . المیزان، ج 16، ذیل آیه 33 احزاب. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه 33 احزاب. . الحویزى، نورالثقلین، ج 4، ص 227، ح 110. . الطوسى، مصباح المتهجد، ص 664. . ر.ک: التفسیر الکبیر، ج 25، ذیل آیه. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: مجمع البیان، ج 8، ذیل آیه / المیزان، ج 16، ذیل آیه. . ر.ک: ابن المنظور، لسان العرب، ج 5، ماده ذهب. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . ر.ک: نور الثقلین، ج 4، ص 276، ح 96. . ر.ک: همان، ص 277، ح 110. . نور الثقلین، ج 4، ص 274، ح 96. . ر.ک: روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: المیزان، ج 16، ص 330. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . همان. . ر.ک: لسان العرب، ج 1، ماده أهل / ابن الاثیر، النهایة، ج 1، ماده أهل. . ر.ک: الآصفى، آیة التطهیر، ص 69ـ84 / کاردان، امامت و عصمت امامان در قرآن، ج 2، ص 50ـ55.پ . روح المعانى، ج 22، ذیل آیه. . ر.ک: امامت و عصمت امامان در قرآن، ج 2، ص 50. . ر.ک: حسینى مرعشى، احقاق الحق، ج 2، ص 502ـ573 / موحّد ابطحى، آیة التطهیر فى أحادیث الفریقین، ج 1 و 2. . النیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 25. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه. . همان. . الهیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 165 و 167. . مسلم النیشابورى، صحیح مسلم، ج 7، ص 133. . الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه. . ر.ک: جامع البیان، ج 12، ذیل آیه / مجمع الزوائد، ج 9، ص 267 / شواهد التنزیل، ج 2، ص 47. . جامع البیان، ج 12، ذیل آیه / الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه / تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ذیل آیه. . الخوارزمى، مقتل الخوارزمى، ج 2، ص 61. . نورالثقلین، ج 4، ص 274، ج 97. . البحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 26ـ27. . الدرّ المنثور، ج 6، ذیل آیه. . ر.ک: آیة التطهیر فى احادیث الفریقین، ج 1 و 2. . وصف این کتاب در کتاب شناسى تاریخى امام حسین(علیه السلام)، تألیف محمّد اسفندیارى، ص 279 آمده است. . ر. ک: همین مقاله، ص 4. . تفسیر برهان، ج 4، ص 161.