رابطه جبرئیل و پیامبر صلی الله علیه وآله

image: 
​پاسخی به اظهارات آقای د کترسروش( رابطه جبرئیل و پیامبر (ص)حجت الاسلام غلامرضا مغیثی از محققان و اساتید حوزه علمیه قم اخیرا پیرامون قرآن،وحی،جبرئیل،مطالبی در سایت های خبری به نقل ازآقای دکتر سروش آمده که به نظر می رسد نیازبه نقد وبررسی دارد ماهم جهت انجام وظیفه برآن شدیم که ضمن نقل قسمت هایی ازسخنان ایشان نکات لازم را متذکر شویم : 1-آقای دکتر درتوجیه وحی وجبرئیل پس ازنقل اشعاری از مثنوی می گوید (....می بینید که روح القدس راازمراتب وجودصد توی آدمی می شناسد وآدمی راچون دریابی عمیق می بیند که لایه ها دارد و لایه ای در گوش لایه ای دیگر راز می گوید و این را عین رازگویی روح القدس می شمارد .... گویی در تلقی وحی تلاطمی و جوششی در شخصیت پیامبر (ص) رخ می دهد و خود برتر پیامبربا خود فروتر او سخن می گوید ) و در تفسیر خدایی بودن قرآن می فرمایند : (... کسی که با ولایت کلیه الهیه آشناست و قرب اولیای خدا با خدا را می داند و از تجربه اتحادی آنان با خبر است چنین منکرانه سخن نمی گوید . اولیای خدا چنان به خدا نزدیک ودراو فانی اند که کلامشان عین کلام خدا وامر نهی شان وحب وبغض شان عین امر و نهی و حب وبغض الهی است.... نمی دانم چرا قرب حق با عبد و اندکاک ممکن در واجب فراموش شده ) درتحلیل این گفتار باید گفت :اولا اساس این برداشت ازوحی برمی گردد به مسئله وحدت وجود و موجود که صاحبان این نظریه می فرمایند : وجود و موجود واحد درذات وحقیقت خود متکثر به مراتب ودرجات متفاوته شدت وضعف وکمال ونقص .... می باشد واین کثرت هیچ گونه منافاتی با وحدت حقیقت وجود ندارد وکثرت ماهیتی در وجود که نتیجه اضافه وجود به هر یک از ماهیات است مثل وجودآسمان، وجود زمین، وجود شجر ... کثرت، مجاز و اعتباری و غیر واقعی است و در واقع ماهیات اعتباریه متکثراست نه وجود اشیاء . آنان جهان را از روحیات و جسمانیت مظاهر و مجالی وجود حق تعالی دانسته بدون انحصار در این مظاهر و بر همین اساس می گویند : فناء را سه مرتبه است فناء افعالی (محو) فناء صفاتی (طمس) فناء ذاتی که آن را بالاترین مقام فناء دانسته به این صورت که سالک ذات و هستی خود و سایر اشیاء همه را محو ومنطمس در ذات وهستی حق یابد که آن را (محق) گویند. واین مرتبه را وصول حق دانسته و بعضی می گویند: در این حال دعوی (اناالحق)جایز است، لذا در تذکرة الاولیا ازبایزیدبسطامی نقل است که گفت : ازخدای به خدای رفتم تا ندا کردند از من در من که،ای تو من یعنی به مقام الفناء فی الله رسیدیم . البته بایدتوجه نمودکه ما توجیه وحی قرآنی ووجود جبرئیل را به این صورت به همه بزرگوارانی که قائل به نظریه وحدت وجود وموجود هستندنسبت نمی دهیم ولی می گوییم چنین تحلیلی ازوحی و جبرئیل بر این نظریه استوار می باشد در پاسخ چنین تحلیل از وحی و جبرئیل عرض می کنیم اولا مسئله وحدت وجود یک اصل مسلم مورد اتفاق همه نیست اگرچه جماعتی ازحکمای قدیم چون فهلوییون و جمعی از متاخرین به تبع آن ها طرفدار نظریه وحدت وجود وقائل به تشکیک بودن آن می باشد ولی در مقابل حکماء مشاء گفته اند وجودات حقایق متباین ( به تمام ذوات بسیطشان ) می باشند وجماعت دیگری هم که مشرب خود را ذوق التاله نامیده اند درممکنات به اصالت ماهیت قائل شده ونسبت به حق متعال وجود رااصیل دانسته اند و شیخ اشراق ومحقق دوانی ومیر داماد در حقائق خارجیه ای که دارای ماهیت هستند ماهیت را اصیل دانسته و وجود را امری اعتباری و انتزاعی دانسته اند. ثانیا نظریه ی وحدت وجود وادله آن به تفصیل درکلمات بزرگانی همچون عالم ربانی مرحوم میرزاجوادآقای تهرانی موردنقد عالمانه قرارگرفته وتا به حال ردمتقنی برآن انتقادات نیافتیم. ثالثا وقتی حکما وفلاسفه سابق درطبیعیات وهیئت این همه مرتکب خطاشده اند بااین که این اموراز محسوسات می باشدچگونه می شود که درالهیات که دورترازادراکات بشراست خطا واشتباه نداشته باشند باتوجه به این که در مسائل الهیات بین خود حکما و فلاسفه اختلاف می باشد . رابعا اظهار نظر در مورد حقیقت اشیاء متوقف است بر علم به حقائق اشیاء و بسیاری از بزرگان علم و فلسفه و عرفان از مسلمین و غیر مسلمین شرقی و غربی تصریح نموده اندکه علم به حقائق اشیاء اساسابرای بشرمیسورنیست وعلم وعقل وادراکات بشرقاصرازآن است که بتواند بدرستی به حقیقت اشیاء واقف شود آن چه ممکن است تنهاعلم به ظواهراشیاءوخواص واعراض آنهاست وحتی بزرگان عرفانی که مدعی درک حقیقت شده اند تصریح نموده اند که تنها به ریاضت از طریق مکاشفه به حقایق رسیده اند نه از طریق علم وعقل و برهان (مکاشفات هم اولا اعتبار آن برای شخصی است که مکاشفه نموده نه برای دیگران و ثانیا بعضی از مکاشفات صرف توهم وخیال است وای چه بسا القائات شیطانی می باشد) لذا از باب نمونه مختصری از کلمات چند نفر نقل می شود : 1- شیخ الرئیس بوعلی سینا در تعلیقات می گوید : ان الوقوف علی حقائق الاشیاء لیس فی قدره البشر ونحن لا نعرف من الاشیاء الا الخواص واللوازم والاعراض و لا نعرف الفصول المقومه لکل واحد منها ... الدخله علی حقیقته بل نعرف انها اشیاء لها خواص واعراض ... الخ (1) یعنی علم به حقائق اشیاء درتوان بشر نیست چون که فصل مقوم اشیاء را (که در معرفی حقیقت اشیاء نقش اساسی دارد ) نمی شناسیم آن چه که ازاشیاء می دانیم همان خواص ولوازم واعراض آن می باشد.... بعد از باب نمونه می فرماید : ما حقیقت عقل و نفس و فلک وآتش و هوا و... رانمی دانیم. 2- کانت فیلسوف شهیر آلمانی می گوید : فهم وعقل ما از موجودات به وسیله ی حس و تجربه فقط ظهورات و عوارض وحادث را درک می کند ودست فهم و عقل ما از شناختن ذوات و حقائق آن ها کوتاه است... می گوید : من نه سوفسطائیم ونه اصالت تصوری ونه نفی موجودات می کنم نه منکر حقایقم من در عقل انسان صرافی می کنم میزانش را می سنجم وحدودش را تعیین می کنم تامعلوم شودکه دست عقل به کجا می رسد وبه کجا نمی رسد . اشتباهی که فیلسوفان جزمی درباره تحقیق ذوات به قوه عقل دارند می توان نظیر اشتباهی دانست که کودکان درباره کناره افق دارند که آن را پایان سطح زمین می انگارند وچنین می پندارند که آن جا آسمان به زمین پیوسته است اماهرچه بکوشند که به آن برسنددورتر می رود واین اشتباهی است که عقل هیچ کس ازآن مصون نیست مگر این که نقادی پیش بیاید و رفع اشتباه نماید . انسان که ذهن او اموری را که برتر از حس و والاتر از مورد تجربه باشد وجدان نمی کند و فهم و عقل او جز این که از وجدانیات حسی و تجربی انتزاع کلیات کند کاری نمی تواند وادراک بیشتری بخارج ندارد فلسفه ساختن او با این مقدار معلومات در باب حقایق ذوات و مجردات نظیر ادعای همان کبوتری است که بخواهد بیرون از هوا پرواز کند ومانند این است که بخواهد کاخی بسازدکه سر به آسمان آورد اما بیش از کفاف یک خانه متعارفی مصالح ساختمانی ندارد و نیز مانند آن است که کسی با نردبان به آسمان برود یا از سایه خود فراتر بجهد . کسانی که این ادعا را دارنداشتباه شان از این است که قوانین و مقتضیات عقل خود را قوانین حقیقت می انگارند (2). البته از کلمات این بزرگواران به اشتباه نفی حجیت عقل و انکار واقعیت اشیاء استفاده نشود؛ بلکه در عین قبول حجیت عقل و اعتراف به واقعیت اشیاء شعاع اندیشه بشری را در فهم حقایق اشیاء قاصر می دانند در نتیجه با نظر به ناتوانی عقل واندیشه بشرچگونه می توان به نحو جزمحکم نمود که ماحقیقت اشیاء رادر یافته ایم تا بگوییم حقیقت وجود همه اشیاء یک وجود تشکیکی دارای مراتب است نه وجودات متباینه تا آن که نتیجه بگیریم حقیقت وحی هم راز گویی لایه ای ازوجود انسان درگوش لایه ای دیگر است. البته بشراز طریق علم حضوری وشهود حقیقی راهی به کشف حقایق دارد ولیکن آن هم محدود می باشد و غالب علوم بشری علم حصولی است که از طریق مفاهیم و صور ذهنی با اشیاء خارج خود مربوط می گردد ودر این گستره عظیم عالم آن چه از حقیقت اشیاء می شناسید این است که آن ها اموری هستند دارای این آثار و خواص ولی راهی به درون آن ها نداریم شاید بتوان گفت که پیام قرآنی (وما اوتیتم من العلم الا قلیلا )(3) نمایانگرهمین واقعیت باشد تنها آفریننده جهان است که از درون و حقایق اشیاء با خبراست وحی که نتیجه ارتباط با خدایی که ذات اوعلم است ونقش اساسی در جهت آگاهی بشراز حقایق اشیاءدارد یکی از مطمئن ترین راه ها جهت درک عقلانی اشیاء تعلم از رسولان الهی می باشد رسولانی که از طریق وحی و ارتباط با مبدء آفرینش و دریافت از خالقی که عین علم است حقایق عالم را برای بشر به ارمغان آورده هر چند قسمت اعظم آن را در نزد آخرین وصی خود به ودیعت گذارده تا آن که جامعه بشری هم چون طفل کودکستانی رشد لازم را پیدا کرده و به دوره دانشگاه برسد و ظرفیت لازم را کسب بنماید آنگاه از وجود رهبری برخوردار شود که قرآن اورا(ماء معین)(4) آب روان خوانده است همان وجود مبارکی که طبق روایتی عجیب وپراسرار از امام صادق(ع)همه علوم 27 حرف می باشد و آن چه که تا به حال در دسترس بشر قرارگرفته تنها دو حرف آن می باشد بیست وپنج حرف آن راحضرت مهدی (عج) می آورد (5)یعنی 5/12 برابر علوم موجود درنزد آن خاتم اوصیا می باشد لذا با نظر به وظیفه خطیر رسول و وصی از شرایط مهم در این راه عصمت می باشد عصمت یعنی پاکی و طهارت از همه آلودگی ها حتی خطا وسهو تا آن که شخص معصوم بتواند حقیقت دریافت شده ازمبدء راهمان گونه که در یافت کرده ابلاغ بنماید و چنان چه کسی به هر صورت طریق رسولان و اوصیا را غبارآلود و آمیخته به خطا جلوه دهد نه تنها خدمتی به اندیشه و پیشرفت بشر در راه رسیدن به حقایق عالم نکرده بلکه مانع وصول مردم به شناخت درست حقایق شده است . جناب آقای دکتر گفته اند : (.... اما امروز مفسران بیشتر و بیشتری فکر می کنند وحی در مسایل صرفا دینی مانند صفات خداوند حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطا پذیر نیست .... آن ها می پذیرند که وحی می تواند در مسایلی که به این جهان وجامعه انسانی مربوط می شوند اشتباه کند آن چه قرآن درباره وقایع تاریخی سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می گوید لزوما نمی تواند درست باشد ) آیا این گونه کلمات ناامن جلوه دادن مطمئن ترین راه شناخت حقایق عالم نیست مگر نه این است که قرآن خود را بیانگر همه حقایق دانسته (ونزلنا علیک القرآن تبیانا لکل شیء)(6) واز طرفی پیامبر را رمز گشا ومبین قرآن معرفی کرده (و انزلنا الیک الذکر تبین للناس ما نزل الیهم )(7) با توجه به عموم واستغراق لفظ (تبیانا لکل شیء ) هرآن چه که اسم شیء بر آن صدق کند بیانش در کتاب می باشد ولی راه دسترسی به آن طبق آیه دوم پیامبر (ص) است و اهل بیت (ع) هم که در کلام مبین قرآن در حدیث متواتر ثقلین معادل وکنار قرآن قرار گرفته اند مفسر ظاهر و باطن آن و مبین مجهولات بشر می باشند از این رو امام باقر (ع) می فرماید : بخدا سوگند عالم جاهل نمی باشد خداوند اجل و اعز واکرم از آن است که طاعت بنده ای را بر دیگران واجب کند واز طرفی حقایق آسمان و زمین رااز او پنهان کند(8) و حضرتش به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه می فرماید : (شرقا و غربالن تجدا علما صحیحا الا شیئا یخرج من عند نا اهل البیت )(9) اگر شما به شرق و غرب عالم بروید علم متقن و درستی بجز نزد اهل بیت نمی یابید و در تفسیر عیاشی از حماد اللحام نقل می کند که امام صادق (ع) فرمودند : بخدا سوگند ما آن چه را که در آسمان ها و زمین و بهشت و جهنم و ما بین آن هاست می دانیم ، حماد شگفت زده به امام نگاه کرد امام سه بار فرمودند : این مطلب در کتاب خدا آمده، سپس امام آیه کریمه(... وانزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل ... ) را تلاوت فرمودند . و در روایت دیگر امام صادق (ع) می فرماید : موکدا خبر آسمان ها وزمین و اخبار گذشته وحال و آینده را آن چنان می دانم که گویا در کف دستم می باشد واین رااز کتاب خدا می دانم زیرا که خداوند فرمود : (فیه تبیان کل شی ) در این کتاب است بیان همه چیز(10). و جد بزرگوارشان امیر المومنین (ع) فرمودند: (سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن طرق السموات فانی اعرف بها من طرق الارض )(11) از من بپرسید قبل از آن که از بین شما بروم زیرامن راه های آسمان ها را بهتر از راه های زمین می دانم و حضرتش سیل عظیم سوالات علمی اندیشمندان اهل کتاب را پس ازرحلت پیامبر(ص) جواب می دهد، تا جایی که خلیفه وقت ادعا می کند خداوند برای من معضله ای نیاورد که ابوالحسن را (علی (ع)) نداشته باشم (12) . و باز قرآن سخن از احضار تخت بلقیس از فرسنگ ها راه در یک لحظه را خبر می دهد امری که هنوز بشر با همه پیشرفت علمی خود توان فهمیدن حقیقت آن را ندارد ، آن هم توسط کسی که بخشی از علم الکتاب دارا بود (قال الذی عنده علم من الکتاب )(13) واز طرفی درآخر سوره رعد– سخن از شخصی به میان آمده که همه علم الکتاب دارد(... ومن عنده الکتاب )(14) نقل های متعدد آورد که مراد از(من عنده علم الکتاب ) علی بن ابی طالب است . و امام صادق (ع) خطاب به سدیر می فرماید : (افمن کان عنده علم الکتاب کله افهم ام من عنده علم الکتاب بعضه ) یعنی کسی که علم الکتاب دارد داناتر است و یاکسی که بخشی از علم الکتاب را دارد ؟ سدیر پاسخ می دهد کسی که همه علم الکتاب را دارد ، آن گاه امام به سینه خود اشاره می کند دو بارمی فرماید : (علم الکتاب والله کله عندنا علم الکتاب والله کله عندنا) به خدا سوگند همه علم الکتاب نزد ماست ، به خدا سوگند همه علم الکتاب نزد ماست(15). سخن در این قسمت طولانی شد ولیکن ضرورت داشت تا دگر امثال آقای دکتر نفرمایند: (... نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پیامبر خود آموخته ، نه پیامبر بزرگوار خود چنین ادعا کرده .... قرآن هم که می گوید : وعلمک ما لم تکن تعلم ( چیزهایی را که نمی دانستی به تو آموخت ) نمی گوید «همه چیز هایی را که نمی دانستی ... » به قول منطقیین مهمله در قوه جزئیه است ). زیرا درپاسخ این گفتار اولا می گوییم مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان ار آیه کریمه عموم را استفاده کرده (16) ثانیا موجبه جزئیه منافاتی با موجبه کلیه ندارد اگر در این آیه جزئیه را گفته در دو آیه نحل /89-44 که شرح آن گذشت موجبه کلیه آن را اثبات نموده در فهم قرآن نسبت به موضوعی نباید به یک آیه اکتفا کرد چون چنین کاری راهزن خواهد بود بلکه مجموعه آیات مربوطه را در کنار هم باید دید . به اضافه گفتار اهل بیت (ع) که عدل ‍‍کتاب الهی می باشد چنان که در اثبات علم غیب و امثال آن باید مجموعه آیات نافی ومثبت را با هم ملاحظه کرد . و اما حدیث فصوص الحکم راجع به خطای پیامبر(ص) در لقاح گیاهان که در کلام آقای دکتر مورد استناد قرار گرفته. در پاسخ آن باید گفت: این حدیث از همان احادیثی است که پیامبر(ص) وائمه(ع) فرموده اند که حدیث مخالف با قرآن را ما نگفته ایم و اساسی ندارد (17) . زیرا همین پیامبری که مفسر کتاب است و از طرفی قرآن هم قانون زوجیت نباتات را در آیه کریمه (سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض ... «منزه است آن که همه جفت ها را آفرید از گیاهان و... »)(18) قرن هاقبل از کشف بشر اعلام نموده و قانون تلقیح عالم نبات را در آیه کریمه (و ارسلنا الریاح لواقح ..... « و بادها را که بارور کننده گیاهانند فرستادیم » )(19) خبر داده معنا ندارد که از تلقیح و گرد افشاندن ازنخل های نربر نخل های ماده بی خبر باشد. قطعا اسناد چنین خبری به پیامبر صحیح نیست و کم لطفی به ساحت علم نبوی می باشد . همان پیامبری که به تعبیر حدیث مورد اتفاق فریقین خود را شهر علم و علی (ع) را باب آن دانسته آیا تعجب آور نیست که بگوئیم از یک موضوع ساده مورد ابتلاء مردم جزیرۀ العرب با خبر نبوده با این که درآن محیط زندگی می کرد. آری اسناد خطا به آن حضرت درامور غیردینی خود غفلتی است ازجایگاه عظیم علمی او و مختصر توجهی به معجزات علمی قرآن وشگفتی های آن عمق این بی خبری را آشکار تر می کند ما از باب نمونه مواردی را ذکر می نماییم : 1-حرکت زمین وتعدیل آن توسط کوه ها (الم نجعل الارض مهادا و الجبال اوتادا.«آیا زمین راگهواره وکوه ها را هم چون میخ هایی قرار ندادیم »)(20). 2- کرویت زمین (فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون «سوگند یاد می کنم به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که قطعا ما تواناییم »)(21) نظر به این که طلوع خورشید برهر جزئی از زمین ملازم با غروب از جزء دیگر آن می باشد از این رو زمین دارای مشرق ها و مغرب هاست که خود بیانگر کرویت زمین می باشد. 3- امکان صعود به آسمان و ابطال امتناع خرق و التیام بر مبنای هیئت بطلمیوس (یا مشعر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان «ای گروه جن وانس اگر می توانید از کرانه های آسمان ها و زمین بگذرید ولی هرگز نمی توانید بگذرید جز با نیروی عظیم »)(22). 4- مبدء آفرینش آسمان و زمین .(اولم یر الذین کفروا ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما...«آیا کسانی که ربوبیت خدا را منکرشده اند ندانسته اند که آسمان ها وزمین به هم پیوسته بودند و ما آن هارا از هم گشودیم »)(23). 5- مراحل مختلف شکل گیری طفل در رحم مادر (ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین / ثم خلقنا النطفۀ علقۀ فخلقنا العلقۀ مضغۀ فخلقنا المضغۀ عظاما فکسونا العظام لحما... « سپس آن نطفه را لخته خونی ساختیم آن گاه آن لخته خون را به صورت پاره گوشتی که گویی در آوردیم پس آن قطعه گوشت را استخوان هایی چند ساختیم آن گاه استخوان ها را با گوشت پوشاندیم »)(24). 6- مسئله غامض ربط حادث به قدیم (و هو معکم اینما کنتم «و هر کجا باشید او با شماست »)(25)(الله نور السموات و الارض ... «خدا نور آسمان ها و زمین است »)(26). علاوه بر این که قرآن کتاب هدایت است در آیاتی هم که از تاریخ و فرهنگ و مسائل طبیعی به میان آورده غرض وهدفش هدایت بشر است به آثار عظمت و حکمت ورحمت وغضب وقدرت پروردگار و اموری دیگر که مربوط به این هدف است پر واضح است که اگر در این مسائل خطا پذیر باشند نقض غرض خواهد شد و آن ها که در این گونه آیات چنین اظهار نظر نموده اند از مقصد این آیات غافل شده اند زیرا به همان دلیل که آیات مربوط به احکام شرعی و امور دینی را پذیرفته اند که خطا پذیرنیست این آیات هم خطا پذیر نمی باشد علاوه بر تناقض آشکار که در کلمات بعضی از طرفداران این نظریه دیده می شود زیرا از یک طرف حالات شخصی پیامبر را در پدیده وحی دخیل دانسته و از طرفی می گویند که نظر به درجه قرب پیامبر به خدا واندکاکش درواجب کلام او کلام خداست. زیرا اگرمسئله اندکاک مطرح است قهرا درآن وضعیت حالات شخصی خود را اصلا نمی بیند والا اندکاک وفنایی صورت نمی گیرد اگر چه اصل اندکاک و مکاشفه از طریق فناء نظر به لسان مناجات های ائمه (ع) قابل مناقشه است ، چون که در نوع مناجات های ائمه (ع) سخن از ستایش پروردگار و تقصیر عبد است مثل دعای کمیل و مناجات خمس عشر امام سجاد (ع) و مناجات شعبانیه مانند (الهی انا عبدک الضعیف المذنب و مملوکک المنیب – یااکرم من اعتذرالیه المسیئون – واستغفرک من کل لذۀ بغیر ذکرک – وتصیرارواحنا معلقۀ بعز قدسک ) نفرموده (تصیر ارواحنا مندکۀ فیک ) سخنی از اندکاک و فنا و وحدت وجود نیست ؛اما درموردجبرئیل از گفتار آقای دکتراستفاده می شود که او را موجود مستقلی ندانسته بلکه از مراتب وجودی پیامبر(ص) شمرده است اگر چه در تضعیف مبنای این گفتار مطالبی گفته شد ولی تبیین بیشتراین موضوع ضرورت دارد با مختصر تدبری در آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که جبرئیل مانند دیگر فرشتگان الهی وجودی جدای از پیامبر دارد از باب نمونه : 1- آیه کریمه(فقبضت قبضۀ من اثر الرسول)(27) سامری می گوید:مشتی از اثر رسول برداشتم که روایات و اکثر مفسرین مراد از رسول را جبرئیل دانسته اند . 2- شنیدن صدای جبرئیل در جنگ احد – شیخ مفید نقل کرده :هنگامی که بسیاری ازمسلمانان ازمیدان جنگ احد فرار کردند وعده کمی ازجمله علی بن ابی طالب در کنار پیامبر با دشمن می جنگیدندناگهان مردم صدایی در آسمان شنیدند که می گفت:(لا سیف الا ذوالفقار ولا فتی الاعلی )از پیامبر(ص)سؤال کردند که این صدای از کیست؟ فرمودند:از جبرئیل است . 3- برقراری اخوت بین جبرئیل و میکائیل توسط خداوند – ثعلبی در جلد اول تفسیرش و آیه (ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ... )(29) نقل می کند: آن شبی که مشرکین مکه برای کشتن پیامبر(ص)خانه اورامحاصره کردند پیامبر به علی فرمودند بجایش در بستر بخوابد علی هم امتثال امرنمود خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی نمود که بین شما برادری بر قرار نمودم ولکن می خواهم عمریکی از شما بیشتر از دیگری با شد این هم به انتخاب شماست کدام یک از شما ایثار نموده و طول عمر دیگری را می خواهد، هر دو خواهان طول عمر شده وحاضر به ایثار نشدند. خداوند به آن دوفرمودند:چرا شما مثل علی بن ابی طالب نیستید که بین او ومحمد برادری برقرار نمودم،او حاضر شد جان خود را فدای پیامبر(ص) بنماید، هردو بسوی زمین فرود آیید و اورااز دشمنان محافظت کنید ... لذا هنگامی که پیامبر بسوی مدینه می رفت آیه کریمه (ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ... )درشان علی (ع) نازل شد . 4- جبرئیل بر پیامبر بدون اجازه وارد نمی شد و در جایی که معروف به مقام جبرئیل است توقف می کرد تا آن که پیامبر(ص) اجازه ورود بدهد ودر محضر حضرت به مانند بردگان می نشست- معاویۀ بن عمار می گوید : امام صادق(ع) فرمودند : به هنگام زیارت بیا در مقام جبرئیل که زیر ناودان قراردارد زیرا آن جایگاهی است که جبرئیل از پیامبر اذن ورود می طلبد(30). مجلسی نقل می کنداز امام صادق(ع) راجع به حالت شبیه بیهوش پیامبر(ص) سوال شد که آیاهنگام فرود جبرئیل این حالت بوده؟آن حضرت فرمودند : خیر، چون که جبرئیل بدون اذن پیامبر بر حضرتش وارد نمی شدند وآن گاه که به محضرش شرفیاب می شدند مانند بردگان می نشست . و اما آن حالت مخصوص وقتی بود که مورد خطاب مستقیم خداوند بدون واسطه و مترجمانی قرار می گرفت(31). 5- جبرئیل غالبابه صورت دحیه کلبی به خدمت پیامبر می رسید. مرحوم مجلسی ازابن عباس نقل می کند که علی(ع) دید پیامبر خوابیده وسرش در دامان دحیه کلبی است آن حضرت سر پیامبر راخود به دامان گرفت. پیامبرکه بیدار شد، فرمودند :او دحیه نبود بلکه جبرئیل بود (32). درتفسیر قمی آمده که پس از پایان غائله جنگ احزاب، حارثۀ بن نعمان به پیامبر می گوید : دحیه کلبی را دیدم که فریاد می زد نخوانید نماز عصر رامگر درمنطقه بنی قریظه، حضرت فرمودند: اوجبرئیل است (33).مرحوم شیخ طوسی فرموده : جبرئیل به صورت دحیه کلبی به خدمت پیامبر می رسید (34). روایات بسیاری ازفریقین دراین قسمت وارد شده است . 6- تمثل جبرئیل به صورت بشربرای حضرت مریم (ع)(فتمثل لها بشرا سویا) ازمجموعه این امور استفاده می شود که جبرئیل وجودی مستقل از پیامبر(ص)داشته واز مراتب وجودی پیامبر نبوده. 2. آقای دکتر در مورد قرآن چنین اظهار کرده اندکه (اما پیامبر به نحو دیگرنیزآفریننده وحی است، آن چه اواز خدا دریافت می کند مضمون وحی است،امااین مضمون رانمی توان به همان شکل به مردم عرضه کرد چون بالاترازفهم آن ها وحتی ورای کلمات است،این وحی بی صورت است ووظیفه شخص پیامبراین است که به این مضمون بی صورت،صورتی ببخشد تاآن رادردسترس همگان قراردهد ).ازاین جملات استفاده می شود که آقای دکترالفاظ وشکل قرآن راساخته پیامبر دانسته ومضمون راازخدا می داندولی باید گفت که مختصر تاملی درآیات بی اساس بودن این نظریه رااثبات می کند زیرا،قرآن را می بینیم که گاهی می گوید ماکتاب رابرتو نازل کردیم وگاه می گوید قرآن رابرتونازل کردیم . عنوان کتاب وقرآن نزد عرف برمضمون ومعنااطلاق نمی شود،مگر آن که قرینه بر خلاف باشد ازباب نمونه آیاتی که تعبیرکتاب دارد–هوالذی انزل علیک الکتاب«اوست آن که این کتاب رابرتوفروفرستاد»(35)- ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء«ماکتاب را که بیانگرهمه چیزاست برتونازل کردیم »(36) اتل مااوحی علیک من الکتاب «این کتاب راکه به تووحی شده است تلاوت کن»(37)- تنزیل الکتاب من الله العزیزالحکیم«این است آن کتاب فروفرستاده ازجانب خداوند شکست ناپذیر وحکیم»(38)وموارد بسیار دیگر که ازقرآن به عنوان کتاب تعبیر شده. و امابعضی آیاتی که تعبیر قرآن نموده : ماانزلنا علیک القرآن لتشقی «مااین قرآن رابرتوفرونفرستادیم تابرای ابلاغ آن به مردم به رنج بیفتی »(39) - انانحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا «ماخودقرآن راچنان که بایدبرتوفروفرستادیم »(40) - الرحمن علم القرآن «خدای رحمان قرآن راتعلیم داد»(41) - وماکان هذاالقرآن ان یفتری من دون الله «نشاید که این قرآن ازجانب غیرخداوبه دروغ به اونسبت داده شده باشد»(42) - بما اوحیناالیک هذاالقرآن «ماباوحی کردن این قرآن به تو... »(43). وآیات بسیاردیگری که تعبیر قرآن درآن ها آمده مضافا به این که درآیه دیگر می فرماید : (فاذا قراناه فاتبع قرانۀ) یعنی، پیامبر خواندنت باید تابع خواندن ما باشد این آیه آشکارا ظهور داردکه الفاظ ازناحیه خدا می باشد، با نظر به آیات فوق ومطالب گذشته نمی توان پذیرفت که شکل وصورت قرآن ازخدا نباشدوناصحیح است که گفته شود(...ولذاسخنی که این ولی موید و فانی درخدا می گویدهمان سخن خداست واین است معنی آن که (( گرچه قرآن ازلب پیغمبر است، هر که گوید حق نگفته کافراست)) از لب پیامبر یعنی جوشیده ازشخصیت اوکه جبرئیل هم دراوگم است.) زیرا، اولا به نظر می رسد گوینده محترم از شعر مولوی خلاف آن رانتیجه گرفته چون که مولوی درمقام این است اگرچه بشر قرآن راازلبان پیامبر(ص) می شنود،ولکن توهم نشودکه ساخته پیامبر است وکلام خدانیست بلکه این کلام خداست که به واسطه اوبه بشر منتقل شده، و ثانیا : دراین زمینه کلام قرآن وعترت که عدل قرآن است حجت شرعی می باشد نه شعر. جناب آقای دکتر بهتر نیست درعصر تهاجم فرهنگی والقاء شبهات جهت تزلزل مبانی عقیدتی مسلمانان درکنار قرآن بوده و به شکرانه نعمت ارزشمند قلم وبیان زیبا خدمت گزار اسلام بوده واصول معنویت وعرفان برخاسته ازمکتب اهل بیت(ع) را در سرزمین جان های خشکیده از طوفان سوزان مادیت فروریزیم به امید آن روز . پاورقی ها: ---------------------------------- 1- اسفار صدرالمتالهین 1/391 2- نقل به اختصاراز سیر حکمت دراروپا،ترجمه فروغی ص 151/147 3- اسراء /85 4- ملک /30 5- درر الاخبار / 404 6- نحل /89 7- نحل /44 8-اصول کافی - 1/262 - ح 6 9-بحارالانوار 2/92 10-تفسیر عیاشی 2/266 11-بحارالانوار 39/108 و شرح ابن ابی الحدید 12-کنزالعمال 10/300 13-نمل / 40 14-حاکم حسکانی درجلد (1)شواهدالتنزیل ص 402/401 15-اصول کافی 1/257 16-تبیان 3/325 17-وسائل الشیعۀ ج 18/79 -78 18- یس /36 19-الحجر /22 20-نبا 7/6 21-المعراج /40 22-الرحمن /33 23-الانبیاء /30 24-المومنون 14/13 25-الحدید /4 26-النور /35 27-طه /96 28-ارشادشیخ مفید 83/1 29-بقره /207 30-الوسائل الشیعۀ/ باب المزار 271/10 31-بحارالانوار 18/260 32-بحارالانوار 18/267 33-القمی 3/189 34-تفسیرالتبیان 4/84 35-آل عمران /7 36-نحل /89 37-عنکبوت /45 38-جاثیه /2 - احقاف /2 39-طه /2 40-انسان /23 41-الرحمن /2 42-یونس /37 43-یوسف /3