خروشی بر سروش بخش دوم

image: 
​خروشی بر سروش عنوان مقاله ای است که در پاسخ به مصاحبه اخیر دکتر سروش توسط مدیر گروه پاسخ به سئوالات و شبهات قرآنی حجت الاسلام محمد علی محمدی به نگارش در آمده است که به دلیل طولانی بودن در دوبخش تقدیم می شود توجه شما را به بخش دوم جلب می کنیم: نقش پیامبر در تولید قرآن: بخشی دیگر از گفتار دکتر در باره نقش او در تولید قرآن است که پرسش خبرنگار و پاسخ سروش را می خوانیم: به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟ بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست. این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا. جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است.» اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند. شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است."[1] این اولین بار نیست که سروش چنین سخنانی بر زبان رانده . وی پیش از این نیز در مقاله اى چنین نوشته است: «متونى که در ادیان، خصوصاً در اسلام پدید آمده است، دو بخش دارد، یک بخش، صورت اسطوره اى است که بر حقیقت افکنده اند; بخش دیگر مربوط به زندگى و معاملات و تشریفات است که خداوند در آن جا در هیئت یک آمر و ناهى ظاهر شده است، بلکه آمر و ناهى و شارع در واقع خود پیغمبر است و خدا بر تشریفات او صحه گذاشته است.»[2] همو در مقاله «اسلام، وحى و نبوت» آورده است: «... تلقى من این است که شارع احکام فقهى، پیامبر بوده است. شخص پیامبر در این مسائل قانون گذارى کرده است و البته خداوند بر قانون گذارى پیامبر صحه مى گذاشته است...»[3] نتایجى که وى از این نظریه مى گیرد نیز از این قرار است: «... تمام احکام فقهى اسلام موقت اند و متعلق به جامعه پیامبر و جوامعى که شبیه به آن جامعه هستند، مگر این که خلافش ثابت مى شود.»[4] این سخن سروش دارای اشکالات فراوانی است که به برخی اشاره می شود 1- تناقض درونی همین چند سطر ؛ دکتر در بخشی ازسخنش معتقد است «نفس» پیامبر با خدا یکی شده است و روشن است کسی که نفسش با خدا یکی شود و به قول خودش " از الهی بودن این نفس آگاه شده "باشد دیگر نمی توان در مورد چنین شخصی انتظار اشتباه و نادانی داشت ولی سوکمندانه جناب سروش در چند سطر پایین تر برای چنین شخصیتی امکان خطا را رد نمی کند و معتقد است دانش او در حد دانش ناقص عصر نزول قرآن بوده است . و به صراحت می نویسد پیامبر " این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است " و " وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد." یعنی پیامبری که نفسش با خدا یکی شده باز هم اشتباه می کند . و این تناقضی آشکار است.مگر این که دکتر خدا را نیز خطاکار بداند .و ما ذلک ببعید 2- این سخن دکتر که " پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است." و این که در وحی نیز خطا راه دارد ، ریشه در صدر اسلام دارد و شبهات قریشیان بر ضد پیامبر دارد . مشابه این شبهه را برخی از قریشیان در باره پیامبر مطرح کرده بودند و پیامبر به صراحت بدان پاسخ داده است . این روشنفکر نماها به برخی مومنانی که سخنان پیامبر را ثبت می کردند می گفتند: چرا هر چه می شنوی را می نویسی ؟ در حالی که پیامبر انسانی است که در حالت های مختلف خوشنودی و ناراحتی سخن می گوید.(پس حالت های مختلف روحی در او اثر می گذارد و ممکن است برخی سخنانش از روی غضب باشد) پیامبر در پاسخ اینان اشاره به لبانش کرده فرمود : از این دو لب جز سخن حق بیرون نمی آید .[5] 3- اگر کسی اندک تأملی درمجموع قرآن داشته باشد، به وضوح در می یابد که کلمات و جملات قرآن از طرف خداوند است وپیامبر اکرم نقشی جز ابلاغ آنچه خداوند به او به زبان عربی مبین وحی می کرده نداشته برای این گفتار به چند دسته از آیات قرآن و نیز چندین دلیل تاریخی می توان استدلال کرد : 1-3 . تمام آیاتی که مشتقات کلمه قرأ در باره قرآن به کار رفته بر این مطللب دلالت می کنند که وظیفه پیامبر قرائت و خواندن مطلبی بوده که از جبرئیل دریافت می کرده مانند : آیات اولیه سوره علق : اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّک الَّذِى خَلَقَ*خَلَقَ الانسنَ مِنْ عَلَقٍ*اقْرَأْ وَ رَبُّک الأَکْرَمُ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از عَلَق (خون بسته ) آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان‏] است. چنانکه می بینیم ابتدای نبوت رسول اکرم با قرائت آنچه براو نازل شده بود آغاز شد. و قرائت خواندن عین کلامی است که انشاء می شود و نه محتوای کلام - آیات سوره قیامت : لا تحَرِّک بِهِ لِسانَک لِتَعْجَلَ بِهِ*إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ*فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ* ثمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ[6]؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن‏] حرکت مده، چرا که جمع‏کردن و خواندن آن بر عهده ماست! پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن! سپس بیان و (توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست! دلالت این آیات به قدری روشن و واضح است که با اندکی تامل می توان به این نکته پی برد که جبرئیل آیات را بر پیامبر می خواند که از دو جمله إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ*فَإِذَا قَرَأْنَهُ... این مطلب به خوبی روشن می شود.[7] حال از دکتر می پرسیم انصاف دهد که قرائت و خواندن در چه موردی به کار میرود در مواردی که محتوایی را به کسی بگوییم و از او بخواهیم با هر زبانی که خودش می خواهد بیان کند یا در جایی که بخواهد عین مطلبی که بر او انشاء کرده را بخواند بدون این که کلمه ای از متن کم یا زیاد کند ؟ کلمه قرائت در سایر آیات قرآن نیز به کار رفته و از مردم خواسته آیات قرآن را بخوانند آیا مردم حق دارند به جای خواندن آیات قرآن محتوای مطالب را واگویه کنند و ادعا کنند قرآن می خوانند؟! آیا فهم هر کس از قرآن را میتوان کتاب الله نامید ؟! شاید شما بگویید بلی و این برایتان اشکالی نداشته باشد ولی یقین بدانید این حرف قاطبه مسلمانان نیست . 2-3 تمام آیاتی که مشتقات کلمه تلو در باره قرآن به کار رفته زیرا تلا در لغت عربه به معنی پیروی کردن[8] و در قرآن به معنی خواندنی است که همراه پیروی باشد [9] پس وقتی خداوند به پیامبر اکرم دستور می دهد آنچه برتو نازل کرده ایم را تلاوت هیچ مقصودی جز این متصور نیست که قولی بر پیامبر نازل شده و او باید این قول و گفتار عربی را تکرار کند او نه تنها باید همان گفتاری که بر او نازل شده را تلاوت کند و به دنبال فرشته وحی از همان خواندن پیروی کند بلکه حق هیچ تغییر و تبدیلی نیز ندارد چنانکه خداوند می فرماید:وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِمْ ءَایَاتُنَا بَیِّنَتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْءَانٍ غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلىَّ إِنى أَخَاف إِنْ عَصیْت رَبى عَذَاب یَوْمٍ عَظِیمٍ[10]*و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، کسانى که ایمان به لقاى ما (و روز رستاخیز) ندارند مى‏گویند: «قرآنى غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! » بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم؛ فقط از چیزى که بر من وحى مى‏شود، پیروى مى‏کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) مى‏ترسم!» با توجه به صراحت این آیه چگونه می توان ادعا کرد که لفظ از آن پیامبر و محتوا از آن خداوند است. خداوند متعال در آیات 91و92 سوره نمل برخی از وظایف رسول خدا را بر می شمرد که از جمله تلاوت قرآن بر مردم است[11] . و روشن است وقتی می توان گفت قرآن تلاوت شده که لفظ آن خوانده شود چنانکه در باره سایر نامه ها و کتابها چنین است و به همین معیار وقتی خداوند می فرماید:تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الْمُبِینِ *نَتْلُوا عَلَیْک [12] باز هم مقصودش خواندن الفاظ قرآن است نه بیان محتوایی بدون صورت . کدام لغت شناس بیان محتوای بدون صورت را تلاوت می داند ؟ سایر آیات نیز چنین است.[13] (بگو:) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسى که این شهر را حرمت بخشیده؛ در حالى که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم؛ و اینکه قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجّه خود اوست؛) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!» 3-3 تمام آیاتی که بر نزول قرآن به زبان عربی تاکید می کند و روشن است که اگر محتوای بی صورت بر پیامبر نازل شده باشد و آنگونه که سروش ادعا می کند" این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد." در این صورت چرا خداوند بر نزول قرآن به زبان عربی این همه تاکید دارد ؟! از دکتر می خواهم که به این آیات خوب توجه کند : -إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[14]* ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)!.دقت شود که بر نزول قرآن به زبان عربی تاکید شده. -وَ کَذَلِک أَنزَلْنَهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئنِ اتَّبَعْت أَهْوَاءَهُم بَعْدَ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ مَا لَک مِنَ اللَّهِ مِن وَلىّ‏ٍ وَ لا وَاقٍ[15]* همچنین قرآن را به زبان عربى نازل کردیم. اگر پس از دانشى که به تو رسیده، از پى خواهشهاى آنان بروى، در برابر خدا کارساز و نگهدارنده‏اى نخواهى داشت. -وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشرٌ لِّسانُ الَّذِى یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَذَا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُّبِینٌ[16]* ما مى‏دانیم که آنها مى‏گویند: «این آیات را انسانى به او تعلیم مى‏دهد!» در حالى که زبان کسى که اینها را به او نسبت مى‏دهند عجمى است؛ ولى این (قرآن)، زبان عربى آشکار است!. جناب دکتر ! براستی اگر محتوای بی صورت به پیامبر نازل شده بود این چه نوع استدلالی است که در قرآن آمده ؟! مشرکان می گفتند محتوای قرآن را فردی غیر عرب به او می آموزد و خداوند در پاسخ می فرماید که به اینان جواب بده من به زبان عربی سخن می گویم ؟ وَ کَذَلِک أَنزَلْنَهُ قُرْءَاناً عَرَبِیًّا وَ صرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یحْدِث لهَُمْ ذِکْراً[17]* و این گونه آن را قرآنى عربى نازل کردیم، و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند؛ یا براى آنان تذکّرى پدید آورد. چنانکه واضح است در این آیه نیزبر نزول قرآن به زبان عربی تاکید شده است.علاوه بر آنچه گذشت آیات دیگری نیز بر این مطلب دلالت دارد که در پاوقی به آدرس برخی آیات اشاره شده است[18]. جناب دکتر! اگر ادعای شما درست بود ، دلیلی براصرارو تأکید وتکرار بر واژه عربی نیست. مگر مردم فکر می کردند که قرآن به زبان فارسی یا ترکی نازل شده که به قول شما پیامبر تاکید می کرده که این قرآن به زبان عربی نازل شده ؟! 3-4 آیاتی که واژه قول یا مشتقات آن در باره قرآن به کار رفته و خداوند به پیامبر می فرماید "قل" و عین این جملات در قرآن آمده است . آیا بهتر نیست این سیصد و چند آیه یا حد اقل این سیصدو چند واژه را از قرآن حذف کنیم ؟! تا به قول شما " دچار مخمصه‌ای لاینحل نشویم" ؟! در صورتی که محتوای وحی بر رسول خدا نازل می شده و خود حضرت به آن صورت می دادند پس چرا جملات قل حذف نشده است ؟! وقتی کسی از فرزند شما مطلبی را می پرسد و شما محتوای پاسخ را باید به پرسشگر بگوید او در پاسخ چه می کند ؟! آیا می گوید پاسخ چنین است یا می گوید بگو پاسخ چنین است ؟! کدام فصیح چنین سخن می گوید ؟ شما که محتوای مطالبتان را از برخی مستشرقین آموخته و خود بدان صورت داده اید آیا در پاسخ سوالات ما می گویید بگو ... یا مستقیما به سوالات پاسخ می دهید ؟! 4- با بررسی شخصیت پیامبر روشن می شود پیامبر گرامی پس از چهل سالگی به رسالت مبعوث شده و قبل از آن و حتی بعد از نبوت نوع سخنانش با آنچه به عنوان قرآن بر او نازل می شد متفاوت بود و خداوند به پیامبر می آموزد که :قُل لَّوْ شاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکمْ وَ لا أَدْرآکم‏ بِهِ فَقَدْ لَبِثْت فِیکمْ عُمُراً مِّن قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ[19]؛ بگو: «اگر خدا مى‏خواست، من این آیات را بر شما نمى‏خواندم؛ و خداوند از آن آگاهتان نمى‏کرد؛ چه اینکه مدّتها پیش از این، در میان شما زندگى نمودم؛ (و هرگز آیه‏اى نیاوردم؛) آیا نمى‏فهمید؟!» اگر تنها محتوا بر پیامبر نازل می شد و خود حضرت به آن صورت می داد چرا صورت آیات قرآن واحادیث آن حضرت و حتی صورت احادیث قدسی با آیات قرآن از زمین تا آسمان متفاوت است ؟ در حالی که اگرحضرت بروز و ظهوری پیش از بعثت در این میدان داشته، می‌باید هویدا می‌شده و می‌توانسته در ادامه آن سبک و سیاق سخن بگوید، یا احادیث قدسی را بر سبک و سیاق قرآن بگوید . و این خود دلیل بر این است که تک تک کلمات قرآن بر آن حضرت وحی می شده است. 5-نظم دقیق آیات و اعجاز معنوی آن که بسیاری از نویسندگان و فرزانگان گوشه ای از آنرا به زبان علمی بیان کرده اند بر الهی بودن آیات دلالت دارد. کافیست کتاب "نظم قرآن" نوشته دکتر مهدی بازرگان را بخوانید تا بفهمید تنها خداوند است که می تواند چنین صورتی به قرآن بدهد نه شخصیت مکتب نارفته ای که به فرموده خداوند بشری است که بر او وحی می شود. اشتباه نشود ما در پی ان نیستیم که مقام رسول خدا را پایین بیاوریم ، در پی آن هستیم که بدون سفسطه بازی ،مقام قرآن را همان گونه که هست بیان کنیم . 6ـ تمایز احادیث نبوی با آیات الهی نه تنها برای حضرت و خانواده و اطرافیانش مشخص بوده بلکه برای کافران نیز کاملا مفهوم و شناخته شده بوده است. وقتی پیامبر پس از نخستین وحی، خانواده خود را ملاقات می کند و آیات وحی شده را می خواند، آنان به راحتی می فهمند که این نوع سخنان از سخنان بشری نبوی نیست [20]. این کلمات باهمان الفاظ، هم برای خودش تمایز داشته و هم برای خانواده، چیزی که تا پایان حیات و رسالت کلمات قرآنی معلوم بوده است. از این رو برای اطرافیان آن حضرت کلمات وحی با سایر سخنان آن حضرت قابل تفکیک بوده است. مخالفان آن حضرت نیز به راحتی در یافته بودند که آیات قرآن مستقل از شخصیت او است. به عنوان نمونه،. کفار آیات قرآن که خوانده می شد، درخواست می کردند که آیات دیگری غیر اینها برای آنها خوانده شود، و او می گوید من ازپیش خود چیزی نمی توانم بیاورم، من تنها ازآنچه به من وحی می شود، پیروی می کنم: (وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُنَا بَینَات قَالَ الَّذِینَ لاَ یرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآن غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یوحَی إِلَی إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْم عَظِیم[21] . حتی قرآن خبر می دهد که کفار امیدوار بودند بتوانند در وحی پیامبر ـ که از شخصیت خودش مستقل بود ـ تصرفی بکنند و کاری نمایند تا پیامبر به اشتباه بیافتد و میان کلمات خود و قرآن امتزاجی ایجاد شود، اما از آنجا که خداوند نگه دار پیامبر بود و عصمت او را با این مواظبت ها تضمین کرده بود - و بارها به این معنا تأکید نموده بود - جلوگیری کرد: (وَإِنْ کَادُوا لَیفْتِنُونَکَ عَنْ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلا) [22]. 7- قرآن کریم نه تنها بر نزول آیات قرآن تاکید دارد بلکه گاه به صراحت از نزول سوره های قرآن سخن می گوید و این روشن ترین دلیل بر این مطلب است که کلمات قرآن به صورت آیات یا سوره ها بر حضرت ختمی مرتبت نازل می شده است. به عنوان نمونه قرآن به این نکته اشاره می کند که منافقین از اینکه سوره ای نازل شود و اسرار آنها آشکار گردد، همواره در ترس و هراس بودند: "یحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ"[23]. و روشن است که نزول سوره به معنی نزول چند آیه است نه نزول محتوایی بی صورت که پیامبر اکرم بخواهد هر گونه که بخواهد به آن صورت بدهد 8- تحدی قرآن نیز به سوره است مثلا در سوره بقره می فرماید : وَ إِن کنتُمْ فى رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا شهَدَاءَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صدِقِینَ[24] چنانکه در سوره یونس نیز به یک سوره[25] و در سوره هود [26]به ده سوره تحدی کرده است .اگر محتوای بی صورت بر پیامبر نازل شده باشد چه ارتباطی بین گفتار پیامبر اکرم که به صورت سوره ها جمع آوری شده بود با وحیانی بودن محتوا وجود دارد ؟! به عبارت دیگر اگر به قول دکتر تنها محتوای بی صورت بر رسول اعظم نازل شده باشد تحدی قرآن مفهوم واقعی خود را از دست خواهد داد . در مثل به این خواهد ماند که سخنرانی مثلا در باره اخوت و برادری سخنرانی کند و حافظ یا شهریار محتوای آن را به شعر تبدیل کند و سخنران در پایان به شعر حافظ تحدی کند که ای مردم اگر در گفتار من تردید دارید مانند حافظ شعر بگویید . آیا این عجیب نیست ؟! 9- وحی به اراده و اختیار پیامبر نبوده است، که چه بگوید، چه وقتی بگیرد و چه وقتی تمام کند. گاهی وحی را می گرفته، بدون آنکه انتظار آن را داشته باشد، یا درخواست وحی می کرده و می خواسته پاسخ سئوال و حل مشکلی بیاید، اما وحی نمی آمده و گاهی انتظار آمدن، چنان طولانی می شده است که شبهه گران در این باره شبهه ایجاد می کردند و می گفتند رب محمد او را فراموش کرده است از این رو وحی بر او نازل نمی شود که گاه آیاتی در این باره نازل شده و به شبهات پاسخ می داد به عنوان نمونه وقتی شبهه فوق مطرح شد این آیات در پاسخ آن نازل شد[27]: بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الضحَى(1) وَ الَّیْلِ إِذَا سجَى(2) مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلى(3) وَ لَلاَخِرَةُ خَیرٌ لَّک مِنَ الأُولى(4) وَ لَسوْف یُعْطِیک رَبُّک فَترْضى(5)بنام خداوند بخشنده بخشایشگر1 - قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید ( و همه جا را فرا گیرد ) . 2 - و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد . 3 - که خداوند هرگز تو را وانگذاشته ، و مورد خشم قرار نداده است . 4 - و مسلما آخرت براى تو از دنیا بهتر است . 5 - و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى‏کند که خشنود شوى . براستی اگر محتوا از آن خدا و کلمات از رسول خدا بود آن حضرت نمی توانست همان محتوا را هر زمان که می خواهد بر مردم بخواند تا این شبهات مطرح نشود ؟! و لازم نباشد مجددا خداوند محتوایی بفرستد و به این شبهات جواب بدهد؟! نمونه روشن و صریح دیگر مطلبی است که در حدیث افک و اتهام ناپاکی به همسر حضرت وارد شده است. که در این مورد نیز حضرت منتظر وحی الهی ماند و آیاتی نازل می شد و جواب بدخواهان داده می شد [28] در برخی موارد نیز بر رسول اکرم وحی نازل می شده و بر خلاف حکمی که آن حضرت فرموده بود حکم دیگری از طرف خداوند نازل می شد چنانکه برابر مشهور در باره آیات اولیه سوره مجادله و در قضیه ظهار و اصرار زن مجادله کننده رسیده است. که پیامبر در ابتدا حکمی فرمود ولی بلافاصله وحی الهی حکمی دیگر را جایگذین نمود . 10-جناب دکتر در بخشی دیگر از سخنانش پس از آن که پیامبررا به شاعری تشبیه می کند که احساس می‌کند نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است.(و احساس می کند مطالب به او الهام می شود.) و ادامه می دهد : "بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست." ظاهرا دکتر توجه نکرده اند که آنچه احساس شاعران را از وحب بر پیامبران، جدا می‌سازد، همان است که آقای سروش برای آن موضوعیتی قائل نشده است. شاعران منبع الهام را درون، و انبیا، منبع الهام را برون از خود می‌دانند پبامبران به صراحت و بدون هیچ واهمه ای بر این نکته تاکید می کنند که آنچه می گویم تماما وحی الهی است : بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى(1)مَا ضلَّ صاحِبُکمْ وَ مَا غَوَى(2)وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى(3)إِنْ هُوَ إِلا وَحْىٌ یُوحَى(4) عَلَّمَهُ شدِیدُ الْقُوَى(5) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر سوگند به ستاره هنگامى که افول مى‏کند، که هرگز دوست شما [= محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید! آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست! آن کس که قدرت عظیمى دارد [= جبرئیل امین‏] او را تعلیم داده است.[29] نقطه بارز تفاوت پیامبران و شاعران دراین دو نوع الهام است. افرادی که در مسائل فلسفی و عرفان دست توانایی ندارند، نمی‌توانند مرز این دو نوع الهام و دو نوع احساس را از هم جدا سازند، لذا همان مشرکان عصر رسول خدا نیز به خاطر عدم توانایی در درک تفاوت این دو نوع احساس، با خود فکر می‌کردند که چگونه ممکن است فردی از برون خود، الهام بگیرد و مأمور هدایت مردم شود. قرآن این اندیشه را از آنان چنین نقل می‌کند: «أکانَ لِلنّاسِ عَجباَ أن أوحَیْنا إلی رَجُل مِنْهُمْ أنْ أنْ أنذرِ النّاسَ وَ بَشّرِ الّذِینَ آمَنُوا أنّ لَهُمْ قَدَمَ صِدقٍ عِنْدَ رََبّهِمْ قَالَ الکافِرونَ إِنّ هذا لَسَاحِرٌ مُبینٌ» [30]. «آیا برای مردم مایه شگفت است که بر شخصی از خود آنان وحی فرستادیم تا مردم را هدایت کند؟ و به گروه‌های با ایمان بشارت بده که در درگاه الهی سابقه نیک‌ و راست دارند، ولی افراد کافر او را ساحر و جادوگر می‌خوانند». ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر این یک میم غرق است . 11- دکتر سروش پس از تشبیه پیامبر به شاعران به این نکته تاکید می کند که الهامی که به پیامبر می شود از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است." برخی از محققان معتقدند این سخن دکتر مشابهت زیادی با عقاید بودایی دارد . نامبرده گوید : اینکه سروش می‌گوید: "این الهام از "نَفس" پیامبر می‌آید و "نفس" هر فردی الهی است." ، همانندی چشم‌گیری با ایده‌های بودیستی و نئوبودیستی دارد[31]. 12- و نکته پایانی این که این گفته سروش که " پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است، اما در واقع یا حتی بالاتر از آن، در همان حال شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده، تولیدکننده" قبلا بوسیله برخی از مستشرقان مطرح شده است . دکتر سروش در گفتار فوق به صراحت الهی بودن وحی را نفی کرده و می نویسد " پیامبر مانند یک شاعر احساس می کند... اما در واقع پیامبر همه چیز است. مستشرقان نیز این توجیهات سخیف را در باره پیامبر دارند و می گویند پیامبر که به خرافه بودن آیین مشرکان پی برده بود آن قدر با خودش خلوت کرد که یقین پیدا کرد از طرف خداوند مامور هدایت شده . پس در واقع خدای او را مامور به رسالت نکرده بود و این خودش بود که چنین احساس می کرد [32] علم رسول خدا دکتر سروش در بخشی دیگر از سخنانش می‌گوید: «امروزه مفسران بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسائل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ، و قواعد عبادات خطاناپذیر نیست، آنها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسائلی که به این جهان و جامعه انسانی مربوط می‌شود، اشتباه کند. آنچه که قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید لزوماً نمی‌تواند درست باشد، این مفسران، اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند چون پیامبر به سطح دانش مردم خویش فرود آمده است و به زبان زمان خویش سخن گفته است» . من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.[33]. در این گفتار دکتر نیز چند نکته وجود دارد : 1- امروزه اکثر مفسران معتقدند وحی در قواعد عبادت و صفات دینی خطا ناپذیر و در مسائل جامعه انسانی خطا پذیر است . 2- وجود این نوع خطاها به نبوت خدشه ای وارد نمی کند 3- پیامبر به زبان زمان خویش سخن گفته است .(پس چون سطح علمی مردم زمانشان پایین بوده در سخنانشان خطا وجود دارد ) 4- خود سروش معتقد است اصولا علم پیامبران به اندازه دانش مردم زمان خودشان بوده ( ودر نتیجه خطاهای موجود در سخنان پیامبر نعوذ بالله به خاطر کم سوادی پیامبر بوده ) در این سخنان نیز چند نکته مهم و اشکال های اساسی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود : 1- اینکه وی ادعا می کند مفسران بیشتر وبیشتری معتقدند در وحی خطا وجود دارد دروغ بزرگی است . کدام مفسران در طول چهارده قرن، به خطاپذیری قرآن در مسائل مربوط به زندگی اعتراف کرده اند ؟! هم اکنون صدها دوره تفسیر از مفسران شیعه و اهل سنت در دست است که در هیچ یک از آنان ادعای دکتر نیامده است . 2- دکتر براین ادعاهایش هیچ دلیلی ذکر نکرده و نگفته دلیلش از این که پیامبر از علوم روز آگاه نبوده، و دانش او درباره این مسائل در حد همان دانش عرب‌ جاهلی بوده است، چیست؟ 3- کافرانی چون کسروی به پیروی از مشتشرقان و دنباله‌روهای آنان چون رئیس قادیانی‌ها و برخی از نویسندگان مصری کسی نیستند با دکتر هم نوا شده اند ولی چه کسی اینان را به عنوان مفسر می شناسد ؟! 4- آنچه سروش نوشته نیز حرف خود او نیست . به عنوان نمونه کسروی پس از ارائه تحلیلی ناروا از آیه 86 سوره کهف به این نتیجه رسیده که از نظر قرآن زمین کروی نیست و در ادامه می نویسد : "اکنون به این چه توان گفت؟!. آنان باید یا بگویند این آیه ها از قرآن نیست و به آن افزوده شده، یا بگویند زمین گرد نیست و آنهمه دلیلها را دربارۀ گرد بودن زمین دور اندازند. یا بگویند پیغمبر اسلام دانسته و فهمیده دروغ گفته آنچه ما میدانیم هیچکی از اینها نیست. این آیه ها از قرآنست. زمین نیز گرد است. بنیاد گزار اسلام نیز دروغ نگفته. مردی با آن استواری و بزرگی، نشدنیست که دروغ گوید. راستی آنست که او دانسته خود را گفته. او ازدانشها همان را میدانسته که در زمان او میبوده.[34]" به نظر می رسد آنچه دکتر را به این ورطه کشیده همان است که کسروی و دنباله رو های آنان بدان گرفتار شده بودند اینان از آن جا که نتوانسته اند تفسیر دقیق و صحیحی از برخی آیات قرآن ارئه کنند به جای آن که به ناتوانی خود اعتراف کرده و دانش را از محل آن و از اهلش بیاموزند؛ غرور علمی آنان باعث شده که به تفاسیر به رای رو آورده و کم کم به ورطه ای گرفتار شوند که به انکار الهی بودن قرآن منجر شود. 4- این تبعیض در خطا چه معنی دارد که پیامبر در ماورای طبیعت صددرصد واقع‌گو و حقیقت‌نما باشد ولی در مسائل ملموس و عینی دور از حقیقت سخن بگوید؟ 5- قرآن علم و دانش پیامبر را عظیم‌ترین فضل الهی می‌شمارد و می‌فرماید: وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَیْک الْکِتَب وَ الحِْکْمَةَ وَ عَلَّمَک مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَ کانَ فَضلُ اللَّهِ عَلَیْک عَظِیماً؛[35] و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است. 6-دهها نمونه از موارد اعجاز علمی قرآن که حتی مستشرقان منصف نیز به آن تصریح کرده اند همگی بر این مطلب دلالت دارند که آنچه در قرآن آمده ما فوق علم آن زمان بوده است .چنانکه بانو دکتر لورا واکسیا استاد دانشگاه نابل مى نویسد : «کتاب آسمانى اسلام ، نمونه اى از اعجاز است...چطور ممکن است این کتاب اعجازآمیز ساخته محمد(صلى الله علیه وآله)باشد ; در صورتى که او یک نفر عرب درس نخوانده بود ؟ ما در این کتاب گنجینه ها و ذخایرى از علوم مى بینیم که فوق استعداد و ظرفیّت باهوش ترین اشخاص ، فیلسوفان و قوى ترین رجال سیاست و قانون است .» کتابهای فراوانی در باره اعجاز علمی قرآن نوشته شده که کتاب مرزهای اعجاز نوشته آیت الله سبحانی و اعجاز علمی قرآن نوشته دکتر رضایی اصفهانی از جمله آنان است . 7- تنها قرآن بلکه پیامبر گرامی (ص) از طریق وحی و جانشین معصوم او مانند علی (ع) در نهج‌البلاغه و فرزند او در صحیفه سجادیه از یک رشته حقایق علمی پرده برداشته‌اند که جهان آن روز و دیروز آن را تصور نمی‌کرد. زهی بی‌انصافی که این همه حقایق علمی را در این کتابها منکر شویم و آن‌گاه عذر بیاوریم که او پیامبر بود نه دانشمند، یعنی پیامبر بود و عالم نبود، پیامبر بود و آگاه از اسرار نبود[36]. اگر جناب دکتر کمی فرصت قرائت وتدبر در قرآن داشت به این نکته بدیهی واقف می شد که خداوند در چند آیه قرآن پس از ذکر پیامبران به این نکته تاکید می کند که خداوند به پیامبران دانش فراوانی ارزانی داشته است به عنوان نمونه :خداوند در باره یعقوب می فرماید:"وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَهُ وَ لَکِنَّ أَکثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ[37] و در باره حضرت خضر می فرماید :فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَیْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً"[38] و در باره حضرت داوود می فرماید : وَ عَلَّمْنَهُ صنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شکِرُونَ[39] 8- این که دانش پیامبر در سطح مردم عصر خودش بوده است اقتضا می کند که تنها پیامبر همان عصر باشد در غیر این صورت او چگونه می تواند هادی انسانی باشد که علم او و لو در آیات تکوینیه از هادی خود بیشتر است ( ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش) به نظر می رسد آقایان می خواهند نبوت را انکار کنند ولی از ترس یا به هر دلیل دیگر به جای تصریح به انکار نبوت ، سخنی می گویند که نتیجه آن انکار پیامبری است . این افراد یا به تاریخ و روایت(حتی روایات متواتر بین فریقین ) اطلاع کافی ندارند . یا با آن که یقین دارند که آنچه می گویند حق نیست در عین حال به خاطر برتری جویی سخن می گویند و به فرموده قرآن وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ [40]و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود. ذاتی و عرضی دین : دکتر سروش در بخش دیگری از مصاحبه اش می گوید : تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند. وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.[41]" در این گفتار وی نیز مغالطات و اشکالات فراوانی دارد . جان کلام سروش به همان بحث ذاتی و عرضی دین بر می گردد که نامبرده در کتاب «بسط تجربه‌ی نبوی»[42] از آن سخن گفته است وی در این کتاب در مقاله‌ی «ذاتی و عرضی در ادیان» که در پنج مقام شکل گرفته است [43]و در مقام پنجم عرضیات و ذاتیات دین اسلام را از نظر خودش بر می شمرد . که: عربی بودن زبان اسلام؛ فرهنگ قرآن ؛ واژگان غیر عربی به‌کار رفته در قرآن ؛واژگانی که در قرآن به‌کار رفته، وبه طور عمده از گفتمان بازرگانی و کاروانی عرب آن روزگار گرفته شده است؛ تصدیقات و تئوری‌هایی که در دین آمده؛ پرسش‌ها و پاسخ‌هایی در قرآن و سنت آمده ؛حوادث تاریخی وارد در قرآن و سنت ؛ از عرضیات دین و این که آدمی خدا نیست بلکه بنده است ؛ سعادت اخروی مهم‌ترین هدف زندگی آدمی و غایت اخلاق دینی است ؛ حفظ دین و عقل و نسل و مال و جان ذاتیات دین شمرده شده است.[44] در این مقاله نامبرده چند اشکال مهم وجود دارد : 1-اولین مشکل دکتر این است که از همان مقام اول تعریف ناقص و ناصوابی از ذاتی و عرضی ارائه می کند که همین تعریف ناقص زمینه ای برای سایر مغالطات وی شده است او به جای تعریف دقیق و منطقی از عرضی ، عرضی را به گونه ای تعریف می کند که تنها در برگیرندع عرض مفارق است نه عرض لازم و در واقع خانه که دکتر بنا نهاده از پای بست ویران است [45]. 2-نویسنده در این مقاله از دو شخصیت هندی و اروپایی متأثر شده است؛ در اصل تقسیم دین به ذاتی و عرضی یا گوهر و صدف از هگل تأثیر پذیرفته است؛ در حالی که هگل برای حل مشکلات دین مسیحیت به چنین تقسیمی دست زد، و مقایسه‌ی اسلام با مسیحیت، ‌باطل است . نویسنده در بیان مصادیق عرضیات اسلام متأثر از شاه ولی الله دهلوی، از جهله‌ی صوفیه‌ی هند، بوده است. 3- اشکالات مقام پنجم نیز فراوان است از جمله : -مواردی که به عنوان ذاتی و عرضی بیان کرده ادعاهای بی‌دلیلی هستند که مؤلف در اثر شاگردی شاه ولی‌الله دهلوی بدان گرایش یافته است. -حتی به فرض پذیرش ذاتی و عرضی در اسلام،می توان عربی بودن زبان اسلام و به‌کار گیری واژگان قرآن را ذاتی دین اسلام دانست ؛ قرآن جهت تأمین هدف خود نمی‌توانست به زبان دیگری نازل شود؛ زیرا یکی از مهمترین وجوه معجزه بودن آن‌ تنها در قالب زبان عربی میسّر است.چنانکه با حذف زبان از فرهنگ قرآن و روایات ، مفاهیم اصلی نیز دگرگون می شود و ذاتی باقی نمی ماند و اگر باقی بماند نه آن است که قوام دین به آن است بلکه شیر بی یال و دم و اشکمی خواهد شد که این چنین شیری خدا هم نافرید . - عجیب این که دکتر ، ذاتی باب اعتقادات را یک گزاره‌ی سلبی می‌داند و آن این است که آدمی خدا نیست،‌ حتی گزاره‌ی «خدا وجود دارد»،« واحد و حکیم و هادی و...است» را ذاتی اعتقادات اسلام نمی‌شمارد و ‌حفظ دین و عقل و نسل و مال و جان را ذاتی دین می‌شمارد اما توضیح نمی‌دهد که کدام دین؟[46] براستی اگر توحید و سایر صفات الهی و مباحث معاد و نبوت و تمام فروع دین و اخلاق و عبادات و معاملات را عرضی دین بدانیم از دین چه می ماند ؟! نظریه مولوی دکتر سروش در این مصاحبه به این نکته می پردازد که ا نظر مولوی نیز قرآن خطا پذیر است چنانکه تصریح می کند :« مولوی جایی می‌گوید که قرآن، آیینه‌های ذهن پیامبر است. آن‌چه در دل سخن مولوی مندرج است این است که شخصیت پیامبر، تغییر احوال او و اوقات خوب و بد او، همه در قرآن منعکس هستند. پسر مولوی حتی از این هم فراتر می‌رود. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چند همسری به این دلیل در قرآن مجاز دانسته شده است که پیامبران زنان را دوست می‌داشت. و به این دلیل بود که به پیروانش اجازه‌ی اختیار کردن چهار زن را داده بود![47]" این گفتار دکتر آن قدر زننده و دور از حقیقت بود که باعث تعجب و شگفتی بسیاری از فرزانگان شد به عنوان نمونه قرآن پژوه معاصر که کتاب قرآن و مثنوی[48] با همکاری وی تدوین شده با استناد به چندین شعراز اشعار مولوی[49] می نویسد :" اما عارف عظیم‌الشأن و متفکر بزرگ مولانا جلال‌الدین بیش از هر شاعر و عارف و متفکر ایرانی و مسلمان، اعتقاد راست و درست درباره قرآن دارد.... این چه بهتانی است که به این بزرگمرد عرصه عرفان اسلامی می‌زنند؟"آیت الله سبحانی در این باره گوید : نسبت دادن آسان است ولی اثبات آن مشکل، در کدام بیت مولوی این نتیجه‌ای که او گرفته آمده است؟ در حالی که مولوی صدها بیت دارد که درست خلاف این را به صراحت بیان می‌کند و سپس چندین بیت از اشعار مولوی را به عنوان شاهد مثال ذکر می کند.[50] حدوث و قدم قرآن یکی دیگر از مباحثی که دکتر مطرح کرده اند بحق حدوث وقدم قرآن است که نامبرده خواسته بین این بحث و مدعای خودش ارتباط برقرار کند . نامبرده می نویسد: «باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطا‌پذیر است و در عقاید معتزله دایر به مخلوق بودن به طور تلویحی آمده است»[51] این استناد نیز آن قدر عجیب بود که استاد محمدی در این باره گوید :‌ اعتقاد بر مخلوق بودن قرآن و قدیم نبودن آن که در اواخر قرن دوم بین عدلیه ( شیعه و معتزله) و جبریه ( اشاعره) مطرح بوده است هیچ ربطی به دیدگاه ایشان که قرآن را مخلوق پیامبرمی داند ندارد زیرا در آن جا اشاعره که قائل به " کلام نفسی " بودند و قرآن را علم خدا و علم خدا را جزء قدمای ثمانیه می شمردند قائل به قدیم بودن قرآن بودند ولی عدلیه آن را در عین حال که کلام خدا می دانستند حادث و غیر قدیم می دانستند و معتقد بودند که خداوند قرآن را همچون سایرمخلوقات حادث‌،‌آفریده است ...ایشان مطالب را خلط کرده و یا عمدا مغالطه نموده است[52] این گفتار را با پاسخ فقیه و متکلم برجسته آیت الله سبحانی به این بخش از نوشته دکتر سروش به پایان می بریم : ”البته معتزله، هر چند منقرض شده‌اند و چندان شخصیتی بارز از آنها باقی نیست، اما کتاب‌های آنان در اختیار همگان است. حاشا و کلاّ که آنها قرآن را مخلوق به معنای ساخته فکر پیامبر (ص) بدانند. اصولاً مسئله مورد بحث، در قرن دوم از طرف مسیحیان درباره عباسی مطرح شد که آیا قرآن «قدیم» است یا «حادث»؟ گروهی بر قدمت قرآن و گروهی بر حادث بودن آن معتقد شدند. محدثان، قرآن را قدیم دانستند و متعزله حادث، زیرا قدیم بالذات منحصر به خداست و غیر او همه و همه حادث‌اند. و یکی از آنها قرآن است که فعل خداست و فعل خدا از حدوث جدا نیست. و اگر می‌گفتند مخلوق است، به معنای آفریده خدا است نه به معنای مختلق و ساخته فکر پیامبر، و لذا در روایات ما اصرار شده است که قرآن را نه قدیم بخوانند و نه مخلوق، زیرا قدیم بخوانند، نوعی شرک است، مخلوق بخوانند، دشمن از آن سواستفاده کرده و آن را به معنی مختلق و ساخته و پرداخته فکر پیامبر می‌دانند، و لذا مشرکان عصر رسول خدا (ص) همین تعبیر را به کار می‌بردند و می‌گفتند: «ما سَمِعْنا بِهذا فی الملّة الآخرة إِنْ هذا إِلاّ اختلاق» [53]. «ما این سخن را در آیینی دیگر نشنیدیم و این جز چیزی ساخته و پرداخته نیست». [1] - گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن به نقل از رادیوزمانه http://radiozamaaneh.com/idea/2008/01/post_236.html [2]. کیان، شماره 52، ص57، «ایمان و امیر»، عبدالکریم سروش، اندیشه حوزه، سال نهم، شماره 41 ـ 42، ص337، «قبض و بسط تئوریک شریعت در تراز وى نقد»، محمود اصغرى [3]. آفتاب، شماره 15، ص72، اندیشه حوزه، همان. [4]. همان. [5] -روى الامام أحمد وأبو داود عن عبد الله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما قال : کنت أکتب کل شئ أسمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ، أرید حفظه ، فنهتنی قریش وقالوا : تکتب کل شئ سمعته من رسول الله صلى الله علیه وسلم ، ورسول الله صلى الله علیه وسلم بشر یتکلم فی الرضا والغضب . فأمسکت عن الکتابة حتى ذکرت ذلک لرسول الله صلى الله علیه وسلم فأومأ بأصبعه إلى فیه وقال : ( اکتب فو الذی نفسی بیده ما یخرج منی إلا حقا(سبل الهدى والرشاد –صالحی شامی ج 3 ص 35 و نیز ر ک: مکاتیب الرسول - الأحمدی المیانجی ج 1 ص 586 / ضواء على الصحیحین- الشیخ محمد صادق النجمی ص 41 و...) [6] -قیامة : 16-19 [7] -و نیز رک :إسراء : 106 /الشعراء : 199 /القیامة : 17 /الأعلى : 6 [8] -کتاب العین ، ج 8 ، ص 134 [9] - مفردات غریب القرآن ، راغب اصفهانی ، ص 75 [10] - یونس : 15 [11] - وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْءَانَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ (بگو:) من مأمورم ...که قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجّه خود اوست؛) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!» [12] قصص ، 3 [13] ر ک:بقرة : 252 /آل‏عمران : 58 /آل‏عمران : 113/الأنفال : 2 /یونس : 71 /الکهف : 27 /مریم : 73 /العنکبوت : 51 [14] - یوسف : 2 [15] -رعد : 37 [16] -نحل : 103 [17] - طه : 113 [18] - رک :شعراء : 195/فصلت : 3 /الشورى : 7 /الزخرف : 3/الأحقاف : 12 [19] - یونس : 16 [20] -ر ک تفسیرإمام عسکری (ع)- منسوب به إمام عسکری (ع) ص 157 / تفسیر المیزان – علامه طباطبائی ج 02 ص 328 [21] - یونس/ 15 [22] - اسراء/ 73 [23] - توبه/ 64 [24] - بقره23 [25] - أَمْ یَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(یونس 38) [26] - أَمْ یَقُولُونَ افْترَاتُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترَیَتٍ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(هود 13) [27] - مجمع البیان ج : 10 ص : 764 [28] - - تفسیر مجمع البیان - طبرسی ج 7 ص 230 / تفسیر جوامع الجامع - ج 2 ص 610 / تفسیر صافی - فیض کاشانی ج 3 ص 423 /التفسیر أصفى - فیض کاشانی ج 2 ص 838 / تفسیر المیزان علامه طباطبائی ج 51 ص 100 / جامع البیان - إبن جریر الطبری ج 81 ص 123 / تفسیر ابن کثیر - ابن کثیر ج 3 ص 281 / تفسیر جلالین- محلی ، سیوطی ص 579 [29] -نجم 1-5 [30] - یونس/ 2 [31] - حمیدرضا مظاهری سیف- پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی- در گفت‌وگو با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس. [32] - آیت الله سبحانی در این باره می نویسد : این کلمات و جمل می‌رساند که صاحب نظریه، قرآن را تجلّی شخصیت درونی پیامبر (ص) می‌داند که در اصطلاح به آن «وحی نفسی» می‌گویند. توجیه وحی در مورد پیامبران از طریق مسئله تجلی شخصیت باطن، نخست از طرف گروههای تبشیری یعنی کشیشان و خاورشناسان اظهار شد و بیش از همه خاورشناسی به نام «درمنگهام» در این‌باره گردوخاک کرده است. وی با تلاش‌های کودکانه‌ای می‌خواهد برای قرآن، منابعی معرفی کند که یکی از آنها تجلّی شخصیت درونی است. او درباره نظریه خود چنین می‌نویسد: «عقل درونی محمد و یا به تعبیر امروز شخصیت باطنی او به بی‌پایگی آیین شرک، پی‌برده بود. او برای رسیدن به مقام نبوت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا برای عبادت، خلوت نمود و در آن جا ایمان وجدان او به درجه‌ای بلند رسید و افق افکارش وسیع، و دید بصیرتش دو چندان شد. در این مرحله آن‌چنان نیرومند شد که برای هدایت مردم، شایستگی پیدا کرد. او پیوسته در فکر و اندیشه بود تا آنگاه که یقین کرد: این همان پیامبری می‌باشد که خداوند او را برای هدایت بشر برانگیخته است. این آگاهی‌ها بر او چنان وانمود می‌شد که از آسمان بر او نازل می‌شود و این خطاب را خداوند بزرگ به وسیله جبرئیل برای او می‌فرستد.»(وحی محمدی، ص 86) [33] - گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن ، همان [34] www.kasravi.info [35] - نساء 113 [36] سبحانی ، همان [37] - کهف : 65 [38] - بقرة : 251 [39] - أنبیاء : 80 [40] - نمل 14 [41] - گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن به نقل از رادیوزمانه http://radiozamaaneh.com/idea/2008/01/post_236.html [42] - به نـقل از پیش‌گـفتار کتاب، تفاوت عمده‌ی میان این کتاب و «قبض و بسط تئوریک شـریعت» این است کـه «در قبض و بسط تئوریک شریعت، سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی می‌رفت و اینک در بسط تجربه‌ی نبوی، سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه‌ی دینی می‌رود. پیام اصلی این کتاب، بشری،‌ تاریخی و زمینی خواندن وحی و دیانت است و با تفکیک ذاتیات دین از عرضیات آن و پذیرش دین اقلی، به قبض دین و وحی (نه بسط آن) حکم می‌راند. [43] - دکتر سروش در مقام اول به بحث ازچیستی ذاتی و عرضی می پردازد در مقام دوّم به بیان تمایز و تفاوت بحث گوهر و صدف دین با بحث قشر و لب یا شریعت و طریقت و حقیقت اشاره کرده و و درمقام سوم عرضیات مثنوی را معرفی می‌کند.و درمقام چهارم سعی می کند معیارهایی جهت تفکیک ذاتی و عرضی دین را ارایه کند. [44] -ر ک : قبض تجربه‌ی نبوی یا بسط آن؟-عبدالحسین خسروپناه ‏ مجله صباح، پیش شماره 2 [45] چنانکه جناب آقای خسرو پناه در این باره می نویسد : نویسنده‌ی مقاله در مقام بحث، با شتاب، از چیستی ذاتی و عرضی عبور کرده و با بیان چند ویژگی غیر فنی آن دو مفهوم را تعریف نموده است. ذاتی و عرضی در اصطلاح علمی، مشترک لفظی است. ذاتی باب ایساغوجی و ذاتی باب برهان، نمونه‌ای از معانی گوناگون این واژگان است که مؤلف مقاله، هیچ اشاره‌ای به آن‌ها ننموده است. علاوه بر این‌که، از ویژگی‌های عرضی مقاله، معلوم می‌شود که نویسنده تنها از عرضی، عرض مفارق را شناخته است؛ زیرا عرض لازم،‌ اصالت تاریخی و جهانی دارد نه اصالت محلی و دوره‌ای. تمام انسان‌ها در طول تاریخ حیاتشان، از ویژگی تعجب یا ضحک برخوردارند. [46] - ر ک : قبض تجربه‌ی نبوی یا بسط آن؟، همان [47] - گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن، همان [48] - قرآن و مثنوی: فرهنگ‌واره تأثیر آیات قرآن در ادبیات مثنوی (تدوین سیامک مختاری - حافظ کل قرآن مجید- و بهاءالدین خرمشاهی (چاپ و تجدید چاپ شده از سوی نشر قطره) [49] از جمله: گرچه قرآن از لب پیغمبر است هرکه گوید حق نگفت آن کافرست معنی قرآن ز قرآن پرس و بس وز کسی کاتش زده‌ست اندر هوس اینهمه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود کرده ای تأویل حرف بکر را خویش را تأویل کن نه ذکر را (رک : مقاله پاسخ‌هایی به قرآن‌ستیزان ، خرمشاهی) [50] - مقاله آیت الله سبحانی در پاسخ به سخنان سروش تحت عنوان اندیشه‌های عصر جاهلی در آیینه ادبیات پر آب و رنگ امروز [51] -سروش ، همان [52] - مصاحبه ای استاد حجه الاسلام والمسلمین رضامحمدی ازناظران گروه پاسخ به شبهات قرآنی مرکز فرهنگ و معارف قرآن این مصاحبه را می توانید در سایت های http://www.porsemanequran.com/ ، http://www.askquran.ir/ و http://www.maarefquran.com ببینید [53] - ص/7