پیامبر اكرم فرمودند "هر كس قرآن را به رأی خود تفیسر نماید برای خود جایی در آتش دوزخ فراهم كرده است" با توجه به این حدیث و با توجه به این كه هر
تفسیر، به معنای روشن ساختن و پردهبرداری از چهره جمله یا لفظی است كه معنای آن روشن نباشد، و تفسیر، نوعی تصدیق است; زیرا حكم به این كه معنای آیه و مقصود خداوند از آیه چنین است، نوعی قضیه و مسأله است، از این رو، علم تفسیر، همانند علوم دیگر، دارای مبادی و مسایل است; به همین جهت، تفسیر چنین كلامی باید روشمند باشد تا بتوان آن را به متكلم آن كلام اسناد داد; چون كلام هیچ متكلمی را نمیتوان به رأی خود تفسیر كرد; سپس آن را به متكلمش نسبت داد. در تفسیر قرآن، به آگاهی و به كارگیری قراردادهای زبانی، آشنایی به زبان عربی طبق استعمال زمان نزولش، در نظر گرفتن قراین پیوسته و ناپیوسته (قراین لفظی، اصول بدیهی، فضای نزول، شأن نزول) مراجعه به روایات و... . لازم است; بنابراین، تفسیر آیه اگر موافق با معیارهای مفاهمه عرب و مطابق با اصول و علوم متعارف عقلی و همچنین مطابق با خطوط كلی قرآن نباشد، به آن تفسیر به رأی میگویند كه به صورتهای ممنوعِ تفسیر به رأی، به اجمال اشاره میكنیم: 1. تفسیر جاهلانه نسبت به اصل محتوا، یعنی، مطلبی از آیهای برداشت و بر آن تحمیل شود; در حالی كه آن مطلب مطابق با برهان نیست و در این جهت، فرقی بین این كه برهان; مطلب فلسفی یا كلامی باشد یا تجربی و یا نقلی نیست; "وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِی عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَغكَ كَانَ عَنْهُ مَسْ ?‹ُولاً "(اسرأ،36) 2. تفسیر جاهلانه نسبت به اراده جدّی متكلم و اسناد محتوا به او، یعنی مطلبی از آیه برداشت شود كه از جهت اسناد به برهان مناسب خود; اعم از عقلی، تجربی و نقلی، صحیح و تام است; لیكن از جهت اراده جدی متكلم و این كه وی همین محتوا را از آیه اراده كرده، نیاز به دلیل معتبر دارد. در این صورت، اگر دلیل نقلی معتبر یا عقلی تام بر اراده خصوص معنای مزبور ارائه نشد، اسناد اراده جدی و حتمی مطلب به متكلم از سنخ تفسیر به رأی است. "...أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَـَقُ الْكِتَـَبِ أَن لآ یَقُولُواْ عَلَی اللَّهِ إِلآ الْحَقَّ وَ دَرَسُواْ مَا فِیهِ وَ الدَّارُ الاْ ?َخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُون"(اعراف،169) براساس این آیه چیزی را كه معلوم نیست خداوند گفته باشد، نمیتوان به ذات اقدس وی اسناد داد. 3. تفسیر غافلانه نسبت به اصل محتوا و اراده جدی متكلم، در صورتی كه هم آن مطلب برداشت شده فی نفسه صحیح باشد و هم آن محتوای صحیح را متكلم اراده كرده باشد; لیكن مفسر مزبور، نه تنها درباره صحت صدور و استناد مطلب معین به متكلم، بلكه در صحت اصل مطلب نیز هیچگونه تحقیقی نكرده است و صرفاً به تخمین خود، هم آیه را معنا كرده و هم معنای تخمینی خود را به متكلم اسناد داده است.(ر.ك: تفسیر تسنیم، آیةالله جوادی آملی، ج 1، ص 180، نشر اسرأ.) در مورد مسائل روز و تفسیرهایی كه صورت میگیرد، دو نوع مفسر داریم: 1. مفسری كه با حفظ اندوختههای علمی و آگاهی از شرایط اجتماعی و پرسشها رو به قرآن میآورد و در جوانب مختلف تفسیر نهایت احتیاط و دقت را به خرج میدهد. قواعد تفسیر و علوم و ادوات تفسیر را میداند و به كار میبرد. در برابر هرگونه نوگرایی خودباختگی ندارد، كه كار این مفسر صحیح است. 2. مفسری كه برای خوشایند مخاطبان خود، بدون دقت در معانی به تفسیرهای مادّی دیالكتیكی و التقاطی و یا در تفسیر گزارشهای غیبی به پدیدههای مادّی یا تطبیق نظریههای علمی با آیات الهی روی میآورد كه چنین تفسیری صحیح نیست; به عبارت دیگر: مفسران با پدید آمدن مكتب تازهای (دینشناسی، انسانشناسی، سیاست و...) مطلب مورد نیاز خویش را بر قرآن عرضه میكنند; چون متن مزبور به زبان روشن و با داشتن ضوابط فرهنگ محاوره مقصود خود را بازگو میكند; در این حال، وظیفه مفسر سكوت است نه نطق; چنانكه رسالت متن مقدس در این مرحله نطق است; یعنی اگر مفسر با داشتن پیش فرض (مسائل جاری) به حضور متن مقدس برود و بعد از عرض سؤال ساكت نشود و بخواهد متن را بر سؤال خودش منطبق كند، در این صورت فقط صدای خود را از زبان خویش میشنود و چنین تفسیری مصداق بارز تفسیر به رأی است. همچنین اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد; لیكن خودش نیز همراه با آن متن، مطالبی را ارائه كند، در این حال صدای خود را آمیخته با آهنگ متن مقدس استماع میكند و چنین تفسیری; التقاط، اختلاط و تلفیق گفتههای زمینی با فرهنگ فرهیخته آسمانی است و این نیز تفسیر به رأی است; ولی اگر مفسر، بعد از عرض مسأله ساكت شد، جوابی كه متن به این مسأله میدهد متنوع است; زیرا گاهی فقط همان مسأله را امضا میكند و زمانی ضمن امضا و تأیید آن پیش فرض، مطلب دیگری را در عدل آن تصویب میكند و گاهی آن مسأله را ابطال و مطلب مقابل آن را تأسیساً افاضه میكند. با توجه به این مطالب، روشن شد كه هر رویآوردی به قرآن و تفسیر آن، تفسیر به رأی نیست; بلكه در تفسیر ـ حتی در برخورد با مسائل جدید ـ باید قواعد آن مراعات شود تا مصداق تفسیر به رأی نشود.(ر.ك: تفسیر تسنیم، همان، ص 225.) خداوند متعال در قرآن، تعلیم خود را مناسب سطح سادهترین فهمها، كه فهم عامه مردم است، قرار داده است و با زبان ساده و عمومی سخن گفته است; یعنی معارف عالیه معنویه، با زبان ساده عمومی بیان شده است و ظواهر الفاظ، مطالب و وظایفی از سنخ حس و محسوس القأ مینماید و معنویات در پشت پرده ظواهر قرار گرفتهاند و از پشت این پرده خود را فرا خور حال فهمهای مختلف به آنها نشان میدهد و هر كس به حسب حال و اندازه درك خود از آنها بهرهمند میشود، همچنانكه در اشعار شعرأ نیز چنین است; مثلاً هر كس در خور فهم خودش از اشعار حافظ چیزی میفهمد. از امام حسین 7 و امام صادقنقل شده كه: "كتاب الله عزوجل علی اربعة اشیأ: علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیأ و الحقائق للانبیأ; خداوند معارف خود را به چهارگونه بیان فرموده است: به صورت عبارت و لفظ صریح، اشاره، لطایف و حقائق، كه عبارات آن برای فهم توده مردم است و اشاراتش برای خواص و لطایف آن برای اولیأ است و حقایق آن برای انبیأ الهی: است"(بحارالانوار، ج 75، ص 278.) امامان معصوم: نیز آیات قرآن كریم را برای همه افراد یكسان معنا نمیكردند، بلكه برای برخی به ظاهر آیات معنا میفرمودند و برای برخی نیز به باطن قرآن معنا میفرمودند; و این بستگی به تحمّل آن افراد داشت. شخصی كه با علوم اسلامی آشنایی كامل ندارد و مفسّر نیست، اوّلاً، باید برای فهم معانی هر آیه، به كتابهای تفسیری مراجعه كنید; ثانیاً، در صورتی كه با زبان عربی آشنایی دارد یا معنای آیه را خواند و برداشتی از آیه نمود، نباید به صورت قطعی، آن را به خداوند نسبت دهد و بگوید، مقصود خداوند، همین است.
اضافه کردن دیدگاه جدید