مفسّران در بسیاری از آیات قرآن، تفسیر خود را بر ویژگیهای كلمات قرآن استوار میكنند، برای مثال از ماضی بودن فعل در آیهای نتیجهای میگ
اول آن كه مفسر سعی می كند از میان قرائتهای موجود، معتبرترین قرائت را گرفته، تفسیر خود را بر آن استوار كند، چنان كه در انتخاب معنای لغتها، معتبرین لغت نامهها را اساس انتخاب خود قرار میدهد و هم چنین جایی كه میخواهد آیهای را به وسیلة روایتی معنا كند، در صورت اختلاف روایات مربوط، معتبرترین روایت را انتخاب میكند، برای مثال علمای شیعه اغلب با اعتماد به قرائت عاصم از طریق حفص، به تفسیر میپردازند، زیرا به نظر ایشان، این قرائت از اعتبار بیشتری برخوردار است، پس اشكالی ندارد كه مفسّر، تفسیر خود را بر یكی از قرائتهای موجود در یك كلمه استوار كند، و اگر علمای نحوی در كلمهای اختلاف كنند كه اسم است یا فعل ـ هر چند در قرائت آن در قرآن اختلاف نباشد ـ و مفسر تفسیر خود را بر اساس یك قول ـ اسم یا فعل ـ كه نزد او ـ به هر دلیلی ـ اعتبارش ثابت شده است، استوار كند، هیچ اشكالی ندارد. دوم آن كه اختلاف قرائات به اندازهای نیست كه به اصل معنای كلمه یا آیه، صدمه وارد كند، بلكه گاهی به هیچ وجه باعث فرق در معنا نمیشود ـ مانند آن كه "صراط" با "سین"، یعنی "سراط" قرائت شده باشد، زیرا هر دو به یك معنا هستند ـ و گاهی باعث توسعه و ضیق در مفهوم و یا مصداق میشود كه با رجوع و توجه به دیگر آیات قرآن، همان مقدار ـ از تغییر ـ هم جبران میشود; برای مثال در سورة "فاتحه" اگر "مالك" ـ با "الف" به معنای صاحب ـ قرائت شود، معنای وسیعتری دارد ـ زیرا شامل مَلِك هم میشود ـ تا آنكه "مَلِك" ـ بدون "الف" به معنای پادشاه ـ قرائت شود كه مفهوم محدودتری خواهد داشت، ولی هر چند "مَلِك" قرائت كنی ـ با توجه به دیگر آیات قرآن ـ مشكلی به وجود نمیآید، زیرا هیچ شكی وجود ندارد كه خداوند نه تنها در روز قیامت مَلِك است، بلكه مالك هم هست.(تسنیم، تفسیر قرآن كریم، آیت الله جوادی آملی، ج 1، ص 386، نشر اسرأ.)
اضافه کردن دیدگاه جدید