قرآن مجید در مورد تعداد اصحاب كهف، سه عدد نقل فرموده است; اگر میفرمود تعداد آن را شما نمیدانید، كفایت میكرد، چه نیازی به تكرار اعداد
روش قرآن در بیان قصّههای تاریخی، بازگو نمودن حقایقی است كه در خارج اتفاق افتاده، در نقل تاریخ یك قسمت نقل گفتار دیگران در مورد آن واقعه خارجی است، داستان اصحاب كهف، پیش از اسلام در میان دانشمندان یهود به عنوان یك حادثه تاریخی مشهور بوده; هم چنین در بین مسیحیان زمان رسول اكرمنیز این حادثه مطرح بوده و در عدد آنان بین مردم اختلاف نظر بود. تردیدی نیست قرآن هر مطلبی كه بیان فرموده، هدفی از آن داشته است. در قرآن حتی یك حرف نمیتوان پیدا كرد كه بی جهت بیان شده باشد. قرآن دربارة اختلاف مردم در تعداد اصحاب كهف قول سوم را نقل میفرماید: "وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ; (كهف،22) گروهی میگویند آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگشان بوده." در حالی كه در قول اوّل و دوم، كلمه ]واو[ نیامده و مفسران وجوه فراوانی برای بیان این "واو" نقل كرده و ثابت كردهاند كه بیان این حرف لازم بوده و واو حرف اضافه نیست. نكاتی كه از بیان دیدگاه مردم، در تعداد اصحاب كهف به ذهن میرسد عبارتاند از: 1. جهل و نادانی مردم به امور خارجی و حوادث تاریخی: قرآن با بیان این مطلب میخواهد به انسان این واقعیت را تفهیم كند كه آگاهی تو محدود است و نمیتوانی از عدد واقعی اصحاب كهف مطلع شوی. 2. قرآن با بیان این مطلب به انسان این درس را میدهد كه همیشه باید منطقی سخن گفت; گفتار بدون دلیل هیچ سودی ندارد و در مواردی سبب جهل دیگران و بروز مشكلاتی برای آنان است." 3. از این كه میفرماید در مورد تعداد آنها بحث مكن; "فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ" به انسان این درس را میدهد كه به اندازة ممكن باید از بحث و جدل در مورد چیزهای بیهوده دوری كرد. 4. از این كه به دنبال قول اول و دوم ـ یعنی كسانی كه میگویند آنها سه نفر بودند و چهارمی سگشان بود، و آنها كه میگویند چهار نفر بودند و پنجمی سگشان بود ـ عبارت "رَجْمَا بِالْغَیْبِ" آورده، بیان كنندة این است كه این دو دیدگاه بی اساس است، زیرا این جمله به معنای تیر در تاریكی انداختن است و از آن جا كه انداختن تیر در تاریكی، اغلب به هدف نمیخورد و این نوع قضاوتها غالباً درست از آب در نمیآید.(تفسیر نمونه، آیت الله مكارم شیرازی و دیگران، ج 12، ص 386.)
اضافه کردن دیدگاه جدید