مقصود از "فَاقْتُلُوَّاْ أَنفُسَكُم" در آیه 54 سوره بقره آیا قتل جسم است یا قتل نفس كه به معنای هوای نفس باشد؟
هنگامی كه حضرت موسیغ در كوه طور به سر میبرد، "سامری" كه مردی نیرنگباز بود از این فرصت استفاده كرد و از طلا و جواهراتی كه نزد قوم بنیاسرائیل بود، گوسالهای ساخت كه صدای مخصوصی از آن به گوش میرسید و بنیاسرائیل را به پرستش آن دعوت كرد: بیشتر بنیاسرائیل به او پیوستند; جز هارون، جانشین و برادر موسی با اقلیتی از آنان كه بر آیین توحید باقی ماندند و هر چه كوشش كردند كه دیگران را از این انحراف باز گردانند، موفق نشدند. حضرت موسیغ پس از بازگشت از كوه طور از مشاه ?¢ این صحنه بسیار ناراحت شد و آنها را سخت ملامت كرد. آنها كه متوجه زشتی كار خود شده بودند، در صدد بر آمدند تا توبه كنند. حضرت موسی به آنها فرمود: "یَـَقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَـلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوَّاْ إِلَیَ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوَّاْ أَنفُسَكُمْ ذَ َلِكُمْ خَیْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُم;(بقره،54) ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم كردید; پس توبه كنید و به سوی خالق خود باز گردید و خود را ]یكدیگر را[ به قتل برسانید; این كار، برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است". طبق نظر برخی از مفسران، مقصود از "قتل نفس"، آن است كه حضرت موسیغ دستور داد تا موحدان، خطاكاران (گوسالهپرستان) را اعدام نمایند; ولی بر اساس نظر برخی دیگر، به معنای "همدیگر را كُشتن" میباشد; به این معنا كه حضرت موسی طبق فرمان الهی دستور داد تا تمام كسانی كه گوسالهپرستی كرده بودند، غسل كنند، كفن بپوشند، و در شبی تاریك صف كشیده، با شمشیر به حیات یكدیگر پایان بخشند. بنابراین، مقصود از قتل نفس، "قتل معنوی" به معنای تسلط بر نفس و رام كردن و یا سركوب آن نیست; چون قتل به این معنا در قرآن مجید به كار نرفته است; علاوه بر آن در روایاتی كه در ذیل آیه آمده است نیز، "فاقتلو أنفسكم" به معنای قتل جسم (قتل متعارف) آمده است; نه به معنای قتل معنوی.(ر.ك: البرهان فی تفسیر القرآن، علامه بحرانی، ذیل آیة 54 سوره بقره، مؤسسة البعثة.) شبیه این در شریعت اسلام نیز هست كه اگر مرتد فطری (كسی كه مسلمان متولد شده، سپس از دین خارج شود) توبه كند، توبهاش پیش خدا ممكن است قبول باشد; امّا حكمش اعدام است و باید كشته شود تا دین، بازیچه نشود و جامعه از این آلودگیها محفوظ بماند. از این آیه استفاده میشود كه حكم تورات نیز شبیه حكم اسلام بوده است; بنیاسرائیل با گوسالهپرستی، مرتد فطری شده بودند; لذا حضرت موسیغ دستور قتل آنها را به نحو خاصی صادر كرد.(ر.ك: تفسیر احسن الحدیث، سیدعلیاكبر قرشی، ج 1، ص 128 و 129، واحد تحقیقات اسلامی / المیزان، علامه طباطبایی، ج 1، ص 189، مؤسسةالاعلمی للمطبوعات / تفسیر نمونه، آیتالله مكارم شیرازی و دیگران، ج 1، ص 253 ـ 256، دارالكتب الاسلامیة.) گذشته از این مطالب باید گفت: با هیچ یك از اصول ما منافات ندارد كه خداوند امری را مانند "قتل نفس" حرام كرده، ولی آن را در موردی خاص، جایز، بلكه لازم و واجب كند و اتفاقا در شریعت از این موارد زیاد داریم: مانند حلال شدن محرّمات در زمان اضطرار: "الضرورات تبیح المحظورات"; "فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ فَلاَ َّ إِثْمَ عَلَیْه;(بقره،173) ]ولی[ آن كس كه مجبور شود، در صورتی كه ستمگر و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست، ]و میتواند برای حفظ جان خود، در موقع ضرورت، از آن ]محرّمات[ بخورد.[" گذشته از مسئلة ضرورت ـ كه قانونی عام است ـ نیز باید بگوییم كه خداوند، تابع هیچ قانونی نیست، بلكه این قوانین هستند كه تابع اراده و مشیّت الهی میباشند. او فقط متبوع است و از كسی یا چیزی تبعیّت نمیكند; هر چه بخواهد انجام میدهد و هر چه را نخواهد انجام نمیدهد: "إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِید;(حج،14) خدا هر چه را اراده كند انجام میدهد."; "لاَ یُسْ ?‹َلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْ ?‹َلُون;(انبیأ،23) هیچ كس نمیتواند بر كار او خرده بگیرد، ولی در كارهای آنها، جای سؤال و ایراد است." چه ایرادی دارد خداوند چیزی را حرام كند و در موردی خاص آن را حلال، بلكه واجب كند.
اضافه کردن دیدگاه جدید